دفاع از حکومت و اصلاح آن، وظیفة روحانیت
نسبت روحانیت با نظام اسلامی، نسبت روشنی است. نسبت روحانیت و حوزههای علمیه با نظام اسلامی، نسبت حمایت و نصیحت است. این را توضیح خواهم داد. حمایت در کنار نصیحت، دفاع در کنار اصلاح. آن دو مفهوم غلط، حقیقتاً انحراف و خصمانه است؛ به دلیل اینکه اوّلاً حکومت آخوندی و نسبت دادن جمهوری اسلامی به این مفهوم، حرف دروغی است. جمهوری اسلامی حکومت ارزشهاست، حکومت اسلام است، حکومت شرع است، حکومت فقه است، نه حکومت افراد روحانی. روحانی بودن کافی نیست برای اینکه کسی سلطة حکومتی پیدا کند. جمهوری اسلامی با حکومتهای روحانیای که در دنیا میشناسیم، در گذشته هم بوده است، امروز هم در نقطههایی از دنیا هست، ماهیتاً متفاوت است. حکومت جمهوری اسلامی، حکومت ارزشهای دینی است. ممکن است یک روحانی ارزشهایی را حائز باشد که از بسیاری از روحانیها برتر باشد؛ او مقدّم است؛ اما روحانی بودن هم موجب نمیشود که از کسی سلب صلاحیت شود. نه به تنهایی روحانی بودن صلاحیتآور است، نه روحانی بودن موجب سلب صلاحیت است. حکومت دین است، نه حکومت یک صنف خاص و یک مجموعة خاص. تقسیم روحانی به حکومتی و غیرحکومتی و ارزش و ضدارزش قلمداد کردن اینها هم یک غلط فاحش است. رفتن به سمت حکومت و رفتن به سمت هر چیزی غیراز حکومت، اگر برای دنیا شد، بد است؛ اگر برای هوای نفس شد، بد است؛ مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. ما به سمت هر هدفی حرکت کنیم که مقصودمان هوای نفس باشد، مقصودمان منافع شخصی باشد، این ضدارزش است؛ این همان مصداق دخول در دنیاست که فرمود: «الفقهاء امناء الرّسل ما لم یدخلوا فی الدّنیا»؛ این مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. اگر هدف، دنیاست، مردود است؛ حکومت و غیرحکومت ندارد. اما اگر رفتن به سمت حکومت با هدف معنوی است، با هدف الهی است، این از برترین مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است؛ از برترین مصادیق مجاهدت است؛ این قبول مسئولیتهای سنگین است، یا دفاع از مسئولان صاحب صلاحیت است. اگر روحانیِ حکومتی به آن کسی گفته میشود که برای ادای دین خود، برای ادای مسئولیت شرعی خود، برای خاطر خدا از نظام اسلامی حمایت میکند یا از مسئولان حمایت میکند، این ارزش است، این ضدارزش نیست؛ نداشتن این حالت، ضدارزش است. پس هیچکدام از این دو مفهوم- نه مفهوم حکومت روحانی و حکومت آخوندی، و نه مفهوم آخوند حکومتی، روحانی حکومتی- مفاهیم درستی نیست. طرح اینها پساز انقلاب و تشکیل نظام اسلامی، یک طرح مغالطهآمیز است؛ این مفاهیم متعلق به فرهنگ این انقلاب نیست.(203)
اصلاح نفس، لازمة شئون روحانیت
در همة شئون روحانيت و وظايفى كه علماى دين و روحانيون و ملبّسان به اين لباس دارند، اين اصلاح نفس لازم است و ما بايد اين مسئوليت را حس كنيم. قدم اوّل اين است كه ما احساس بكنيم مسئوليت اصلاح نفس را داريم؛ اصلاح از لحاظ اخلاقى و روحى و تدارك كردن اخلاص و قصد قربت و اجتناب از گناه؛ همان كه اميرالمؤمنين(عليهالصلاةوالسلام) فرمود: «ولكن اعينونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد»؛ يعنى تلاش دائم براى درست حركت كردن و منحرف نشدن و عفّت و سِداد. اين احساس را بايد بكنيم و به اصلاح فكر و اصلاح بينش و اصلاح سليقة معوج- اگر خداى نكرده در ما هست - و اصلاح مذاق و مشرب دينى و فقهى و كلامى و سياسى و غيره توجه كنيم.(204)
اصلاح حوزهها منطبق با نیازها
امروز، انقلاب اسلامى پيروزمندى بر محور حوزة علميه به پيروزى رسيده و نظامى به وجود آمده است. حوزه، در اين نظام كه بيگانه نيست، بلكه از لحاظ حرمت و تأثير واقعى و آيندهنگرى، محور و هستة مركزى است؛ در اینکه بحثى نيست. امروز، بهانهها منقطع است و همه بايد براى ساختن و اصلاح حوزه- و اگر اين تعبير به گوشها سنگين نيايد، بگوييم براى مدرنيزه كردن حوزه- منطبق با نيازها بكوشند. همة مسئوليت دارند و تمام كسانى كه دستشان مىرسد كارى انجام بدهند- از طلّاب تا فضلاى جوان تا مدرّسان و مراجع عظام (اعلىالله كلمتهم) تا مسئولان كشور و مؤمنان و علما و دينباوران و مخلصان دانشگاهى كه در سطح كشور هستند- هر كدام مىتوانند سهمى در اين كار داشته باشند.(205)
شرط اصلاح، حضور روحانیت و دانشگاه با هم
شما بخواهيد مملكتتان را اصلاح كنيد، منهاى آخوند اصلاحبردار نيست. از آن طرف هم اگر آخوند بخواهد بگويد كه منهاى دانشگاه، منهاى جبهههاى سياسى، آن هم صحيح نيست، براى اینکه آن هم كارشناس لازم دارد. شما كارشناس اسلامى هستيد و قواعد اسلام را مىدانيد، لكن بعض مسائل سياسى را شماها هم نمىتوانيد حلّش كنيد؛ محتاج به اينها هستيد. شما نمىخواهيد كه خودتان برويد حكومت بكنيد، شما يك شغل ديگرى داريد. شما حكومت لازم داريد؛ شما اجزاى ادارات لازم داريد؛ ادارات شما، حكومت شما- عرض مىكنم- لشكر شما، جيش شما، همة اينها با اين جبههها تحصيل مىشود؛ با اين دانشگاهها و با اين دانشجوهاى خارجى و داخلى مملكت ما بايد اداره بشود. اگر علاقه داريد شما به اسلام، علاقه دارند آن جبهة ديگر به اسلام، با علاقه به اسلام نمىشود كه با هم بنشينيد دعوا كنيد امروز! امروز دعوا كردن انتحار است، خودكشى است. امروز اختلافاتْ خودكشى است. سليقة تو جور نمىآيد با مثلاً حرف فلان آدم، نبايد الآن اختلاف ايجاد بكنيد. ما همه مسْلم هستيم و زير بيرق اسلام همه مىخواهيم جنگ بكنيم، همه مىخواهيم مبارزه كنيم.(206)
با اصلاح دانشگاهی و روحانی، جامعه اصلاح میشود
دو قشرى كه بايد- جامعه را- با مساعى هم دست به هم بدهند و جامعه را اصلاح بكنند، اينها را از هم جدا كردند. دو قشرى كه اگر اين دو قشر در مسير صحيح باشد، تمام ملت به مسير صحيح مىرود. اينطور نيست كه يك قشر، مثلاً كاسب باشد، كه فقط خودش اگر اصلاح بشود، صالح باشد، خودش هست و غير نيست. دو قشرى كه با اصلاح اين دو قشر جامعه اصلاح مى شود. دو قشرى كه إذَا فَسَدَ العَالِمُ فَسَدَ العَالَمُ(207) است. اين «عالِم» من نيستم؛ شما هم هستيد؛ همهمان هستيم. شما همه جزء علما هستيد، كه اگر چنانچه خداى نخواسته فاسد باشيد، عالَم را به فساد مىكشيد؛ و اگر صالح باشيد، عالَم را به صلاح مىكشيد. صلاح و فساد يك جامعه به دست مربّيهاى- آن هست- آن جامعه هست. و آن مربّيها شماهاييد و قشر روحانى. آنها به يكجور، و شما به يكجور. اما دو طايفه مربّى جامعه هستند.
اگر بنا باشد كه همان تربيت علمى باشد، شما يك طبيب مىخواهيد درست بكنيد، نظر به اینکه اين طبيب چه جور باشد، نيست؛ اين طبيب فردا مىشود يك كاسب! يك كاسبى كه اينطور كسب [كند] كه يك مريض را معطّل مىكند براى اینکه ويزيت را زياد بكند! خيلى طبيب خوبى درست شد، از حيث طب بسيار متخصص بود، اما چون اخلاق، اخلاق صحيح نبود، مهذّب نشده بود، متّقى نبود، خداشناس نبود، اين طبيب مريض را معطّل مىكند؛ امروز يك نسخهاى مى دهد، با دواخانه هم مىسازد كه نسخه را هرچه گرانتر بدهد، اين بيچاره را مبتلا مىكند؛ اين نسخه فايده نكرد، فردا يك نسخة ديگر! باز همين، باز همين. طبيب، خوب طبيبى بود، يعنى مِن حيث طبابت. يك مهندس درست مىكنيد؛ مهندس در علم خودش خيلى خوب بود، اما وقتى كه مىخواهد فرض كنيد كه يك نقشهاى بدهد، يك [طرحى] بدهد، با آن استاديهايى كه دارد، جورى مىدهد كه مفيد و صحيح نباشد و منفعت طلبى باشد. و هكذا همه چيز. در قشر ما هم اگر بنا باشد كه همين «ملّايى» باشد، اين ملّا بسيار ملّاى خوبى است، بسيار آدم فهميدهاى است، كتاب و سنّت را بسيار خوب مىفهمد، اما اگر چنانچه تقوا در كار نباشد، همين فهم كتاب و سنّت موجب اِعوجاج مردم مىشود در سنّت، يكجور سنّت را بيان مىكند كه منحرف بكند! در كتاب، يكجور كتاب را بيان مىكند كه منحرف بكند. بسيارى از اين آدمهايى كه منحرف كردند و مىكنند جوانهاى ما را، از اينها هست كه در قشر شما و در قشر ما بودند و متّقى نبودند؛ الهى نبودند؛ خدايى نبودند. فقط توجه به اين بوده است كه مقام چه باشد. توجه به اين بوده است كه حقوق چهقدر باشد. تربيت كه كردند، تربيت يك اشخاصى را كردند از حيث دانشمندى. دانشمند، لكن دانشمند مضرّ؛ نه دانشمند مفيد؛ نه مثل يك بازارى كه اگر مفيد هم نباشد، مضرّ نيست. يك فردى است كه مضرّ است به جامعه.
فرقى مابين قشر شما و قشر ما در اين مسئله نيست، ما هر دو طايفه بايد تربيت كنيم قشر جامعه را.(208)
پانوشتها:
203 - مقام معظّم رهبری در دیدار با طلّاب و اساتید حوزة علمیة قم، 29/7/1389.
204 - سخنرانى مقام معظّم رهبری در جمع فضلا و طلّاب و روحانيون مشهد، 04/01/1369.
205 - سخنرانى مقام معظّم رهبری در ديدار با مجمع نمايندگان طلّاب و فضلاى حوزة علمية قم، 07/09/1368.
206 - صحیفة امام، ج 5، صص 280 و 281.
207 - «هنگامى كه دانشمندى فاسد مىشود، جهان فاسد شود».
208 - صحیفة امام، ج 7، صص 471- 472.
پاورقي كيهان - ۱۵/ ۱۲ / ۱۳۹۳