ریزش خواص در حکومت علوی (۲۵)
خواص ساکت در بزنگاهها
حجتالاسلام دکتر جواد سلیمانی
خود داری از بیعت و همکاری با علی(ع)
بعد از کشته شدن عثمان در سال 35 هجری مردم سه روز بدون امام ماندند مردم در این سه روز با غافقی(یکی از سران شورشیان مصری) نماز میخواندند و بعد از آن مردم با علی(ع) بیعت کردند. عدهای از بیعت با حضرت خودداری کردند که یکی از آنان محمد بن مسلمه میباشد.
علی(ع) فرمودند که قصد دارند به عراق بروند در این سفر همه حضرت را همراهی کردند جز سه نفر و آنها سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر و محمد بن مسلمه انصاری میباشند این سه تن نزد علی(ع) رفته هر کدام مخالفت خود را به نحوی بیان کردند. محمد بن مسلمه گفت: «ان رسول الله (ص) أمرني ان اقاتل بسيفي ما قوتل به المشركون، فإذا قوتل اهل الصلاة ضربت به صخر احد حتى ينكسر، و قد كسرته بالأمس؛ پیامبر(ص) به من دستور داد با شمشیر خود مشرکان را بکشم و چون نمازگزاران کشته شوند شمشیر خود را به سنگهای کوه احد بزنم و بشکنم و من دیروز شمشیر خود را شکستم»، و هر سه نفر از پیش علی(ع) رفتند.
محمد به عمار بن یاسر که از طرف علی(ع) برای بیعت ستاندن از او مامور بود میگوید: اگر سخنان پیامبر(ص) نزد من نبود با علی(ع) برای جنگ با مخالفانش بیعت میکردم؛ به طوری که اگر همه مسلمانان یک طرف و علی در طرف مقابل قرار میگرفت من با علی بودم؛ ولی نظری از رسول خدا(ص) در این مورد به من است که مانع همراهی ام با علی میشود.
عمار گفت: آن سخن کدام است؟ محمد گفت: از رسول الله شنیدم که فرمود: «وقتی دیدی دو مسلمان یا نماز خوان با یکدیگر جنگ میکنند، (از آنان کناره بگیر)» .
عمار گفت: چرا به سخن رسول الله(ص) در حجه الوداع توجه نمیکنی، که فرمود: « دماؤكم و أموالكم عليكم حرام إلا بحدث»؛ (خون و اموال شما بر همدیگر حرام است مگر اینکه عدهای بدعت بگزارند).ای محمد تو میگویی با کسانی که با قیام بر ضد حاکم اسلامی و خلیفه منتخب رسول خدا(ص) بدعت گزاردهاند مقابله نکنیم!؛ محمد در مقابل این سخن منطقی با بیمنطقی جواب میدهد: این سخن که گفتم تو را کفایت میکند ما را رها کن.
وقتی عمار ماجرای ملاقاتش با محمد بن مسلمه را به علی(ع) گزارش داد، امام با زبان کنایه فرمود: «أمّا محمد بن مسلمة فذنبي إليه أني قتلت قاتل أخيه مرحباً يوم خيبر» ؛ (اما گناه من درباره محمد بن مسلمه اين است كه قاتل برادرش مرحب [يهودى] را در روز خيبر كشتم».
در جنگ خیبر مرحب یهودی محمود برادر محمد را به قتل رساند، به دنبال آن علی (ع) مرحب یهودی را کشت؛ ازاینرو، حضرت به صورت کنایهآمیز فرمود، محمد به جای اینکه به پاس خدمتی که من در جنگ خیبر به او کردهام با من همراهی کند، بیعت شکنی کرد.
برخی از مورخان گفتهاند وی بعد از جنگ جمل بیعت نمود در حالی که طبق اسناد باقی مانده از حوادث جنگ جمل، وی نه در جنگ جمل و نه در جنگ صفین حضور نداشت.
محمد بن مسلمه در سن هفتاد و هفت سالگی به سال چهل و شش هجری در مدینه فوت کرد البته برخی نوشتهاند او توسط یک مرد اردنی به جرم کنارهگیری از بیعت با علی(ع) و معاویه در خانهاش به قتل رسید.
اسامهًْ بن زید
زندگینامه
وی فرزند زید بن حارثه پسر خوانده رسول اکرم(ص) بود. پدرش زید در جنگ موته به شهادت رسید و از این رهگذر اسامه در میان اصحاب فردی خوش نام شد، نکته ديگر اينکه برخي از اخبار حاکي از اين است که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به ايشان علاقه خاصي داشت، به طوري که گاه وي را بر مرکب خود مي نشاند و در ديد و بازديدهايش با خود ميبرد، به عنوان نمونه بعد از جنگ بدر وقتي به ملاقات سعد بن عباده ميرفت اسامه را که در آن زمان حدودا 9 ساله بود بر پشت مرکب خود نشاند و با خود به ديدار سعد برد. به علاوه شایستگیها و لیاقتهای نظامی او نیز جزء برجستگیهای شخصیتیاش به حساب میآمد.
مهمترین افتخارش این بود که رسول خدا(ص) در آخرین روزهای عمر شریفش او را به فرماندهی سپاه اسلام برای جنگ با رومیان برگزیده و بزرگان اصحاب اعم از مهاجرین و انصار را تحت فرمان وی در آورده بود.
اسامه در آن زمان 18 ساله بود ازاینرو، برخی از اصحاب به فرماندهی او اعتراض نمودند، ولی رسول خدا(ص) غضبناک شد و وی را همچون پدرش فردی لایق و شایسته خواند؛ این مسئله بعدها از بزرگترین افتخارات اسامه شد و امتیازات ویژهای را برایش به دنبال آورده بود، به طوری که ابوبکر پس از اینکه به خلافت رسید به خاطر انتصاب رسول خدا(ص)، اسامه را به ریاست سپاه اسلام به جنگ رومیان فرستاد، و عمر حقوق ویژهای از بیتالمال به او اختصاص داد. وی به سال 58 هجری دیده از جهان فروبست.
لغزش در حکومت علوی
وقتی علی(ع) به حکومت رسید، اسامه از حضرت درخواست کرد تا مبلغی از بیت المال به او بدهد و طی نامهای به حضرت نوشت:
«أن ابعث اليّ بعطائي، فوالله انّك لتعلم لو كنت في فم أسد لدخلت معك»؛ (عطای من را برایم بفرست، قسم به خدا خودت میدانی که اگر در دهان شیر بروی با شما وارد دهان شیر میشوم). کنایه از اینکه در همه مواقف خطرناک با شما همراهم.
أميرمؤمنان (عليهالسلام) در پاسخش نوشت: «إنّ هذا المالَ لِمَنْ جاهد عليه، و لكن لي مالاً بالمدينة فأصِبْ منه ما شئتَ» ؛ (این مال از آنِ کسانی است که با جهاد آن را به دست آوردهاند، ولی من در مدینه مالی دارم، پس هرچه میخواهی از آن بگیر).
وقتی حضرت از او درخواست بیعت کرد؛ اسامه از بیعت خودداری ورزید و در هیچ یک از جنگهای دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) شرکت نکرد. و گفت: «أنت أعزّ الخلق علیَّ و لکنِّی عاهدتُ اللهَ أن لااُقاتِل أهلَ لاإله إلاالله»؛ (تو عزيزترين مردم نزد من هستى، ولى من با خدا عهد بستهام كه با كسانى كه لاإله إلا الله میگویند، جنگ نكنم).
این جمله اشاره به داستانی دارد که در زمان حیات رسول خدا(ص) برای اسامه اتفاق افتاد. اسامه در زمان حیات رسول خدا(ص) در یکی از جنگها با نیزهاش شخصی از مشرکان را نشانه گرفته بود، او ترسید و اقرار به يگانگي کرده گفت «لاإله إلا الله»، ولی اسامه با نیزه به او زد و او را به قتل رسانید. وقتی این خبر به رسول خدا(ص) رسید، فرمودند: « یا أسامه أقتلت رجلا یشهد أن لاإله إلا الله؟»: آیا کسی را کشتی که به توحید گواهی میدهد؟!
اسامه گفت: ولی او این شهادت را برای در أمان ماندن از مرگ گفته بود! رسول خدا فرمودند: ألاشققت قلبه؟؛ مگر تو دلش را شکافته بودی [که از درون دلش خبر میدهی] اسامه از سخن رسول خدا(ص) چنین استنباط کرد که تنها با مشرکان میتوان با شمشیر جنگید ازاینرو، شمشیرش را برسنگی کوبید و شکست.
اسامه با سخنانش استراتژی علی(ع) در جنگ با بصریان در جنگ جمل و امویان در جنگ صفین و خوارج در جنگ نهروان را خلاف سنت رسول خدا(ص) جلوه داد؛ او نه تنها از ظرفیت نفوذ شخصیاش به عنوان فرزند پسر خوانده رسول خدا(ص) و شخص محبوب و مورد علاقه پیامبر(ص) و فرمانده نظامی آن حضرت بر ضد سیاست علی(ع) استفاده کرد بلکه با استناد رفتار خود به سیره نبوی به جامعه چنین القاء کرد که خط علی(ع) با خط رسول خدا(ص) متفاوت است؛ در نتیجه نه تنها نباید با ایشان همکاری کرد، بلکه باید جلوی حرکت بدعت آمیز ایشان یعنی جنگ با اهل قبله را گرفت؛ و حال آنکه طبق تصریح قرآن مجید اگر برخی از مسلمانان از روی زیاده خواهی به برخی دیگر از مسلمانان ظلم کنند، اهل بغی خوانده میشوند و در صورتی که قابل اصلاح نباشند باید با آنان جنگ کرد. خداوند متعال در آیه 9 سوره حجرات میفرماید:
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ ...»؛ (و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ كنند، ميان آنان را آشتى دهيد پس اگر يكى از آن دو بر ديگرى ستم كرد با آن كس كه ستم مىكند جنگ كنيد تا به فرمان خداوند باز گردد...)
پیداست که اصحاب جمل پس از تصرف بصره و کشتن مأموران حکومتی و بیتوجهی به نصایح امیرمومنان(ع) و اعلان جنگ رسمی با سپاه علی(ع) مصداق اهل بغی گردیده و سزاوار جنگیدن بوده اند.
از سوی دیگر مسلمانان نیز مانند غیرمسلمانان انسان هستند و گاه تحت سلطه شیطان قرار گرفته و به ظلم و ستم و فساد دست میزنند، اگر بنا باشد صرفا به علت مسلمان بودن امان نامه داشته باشند و هر ظلمی مرتکب شوند، ظلمشان روز بروز فراگیرتر شده و حقوق کسانی که تحت سلطه ظالمانه آنها قرار میگیرند روز به روز پایمالتر میشود و چنین جامعهای هرگز اصلاح نشده و عدالت در آن برقرار نمیگردد؛ در حالی که بنیان حکومت اسلامی بر برقراری عدل و داد است؛ بنابراین هم از نظر وحی و هم از نظر عقلی ممنوعیت مطلق جنگ با اهل قبله غلط و نادرست است.
أحنف بن قيس
زندگینامه و شخصیت أحنف
نام اصلی اش ضحاک بود، ولی چون در پایش نوعی کجی وجود داشت او را أحنف لقب دادهاند. نام پدرش قیس بود و چون سعد و تمیم از اجدادش بودند وی را هم سعدی و هم تمیمی شمردهاند. مادرش از بنی قراض از باهله و اسمش حبه بنت عمرو بوده و کنیهاش ابابحر است. و در بصره متولد شده است.
طبق برخی نقلها احنف در زمان حیات رسول خدا(ص) اسلام آورد ؛ به همین علت از اصحاب پیامبر(ص) محسوب میشود و همچنین از اصحاب علی(ع) و حسن(ع) شمرده شده است.
وی در عصر نبوی از چهرههای متنفذ قومش محسوب میشد؛ شاهدش این است که در ماجرای مسلمان شدن قومش نیز نقش آفرین بود؛ گویند وقتی رسولالله(ص) بنی تمیم را به اسلام دعوت کرد آنها اجابت نکردند پس احنف به آنها گفت: او شما را به بهترین اخلاق دعوت میکند و از بدترین اخلاق نهی میکند با این حال شما دعوتش را اجابت نمیکنید؟! بعد از این سخنان بود که بنیتمیم ایمان آوردند. نوشتهاند وقتی خبر مذکور به پیامبر اسلام رسید حضرت برای احنف دعا کرده فرمود: (اللَّهمّ اغفر للأحنف؛ خدایا أحنف را ببخش).
احنف از راویان حدیث بوده چنان که از عمر بن الخطّاب و عليّ و أبي ذرّ الغفاريّ و عثمان و عبّاس بن عبدالمطلب و عبدالله بن مسعود حدیث نقل کرده است و اشخاصی مثل حسن بصری و عروه بن زبیر و غیراین دو هم از احنف بن قیس نقل روایت کردهاند.
در ضمن از برخی اخبار به دست میآید او در مسائل فقهی نیز اظهار نظر میکرده به گونهای که به مرور زمان به عنوان یک فقیه مطرح شد؛ زیرا یعقوبی او را از فقهای عصر معاویه میشمارد.
از این امور گذشته او چهره نظامی شاخصی بود به طوری که احنف بن قیس در زمان عمر بن خطاب در فتوحات متعددی شرکت فعال داشت؛ و در امور جنگی به عمر بن خطاب مشاوره میداد.
عصر حکومت علوی
بیعت با علی(ع)
هنگامی که عثمان در مدینه در محاصره قرار گرفته بود أحنف بن قیس از بصره به مدینه آمد و دید عثمان توسط انقلابیون در محاصره تنگی قرار گرفته است، احتمال داد آنها عثمان را میکشند ازاینرو، به این فکر افتاد که بعد از عثمان با چه کسی بیعت کند ازاین رو به فکر مشورت با برخی از بزرگان اصحاب افتاد؛ خود در این مورد چنین میگوید:
(قبل از بیعت با علی(ع) در حالی که قصد حج داشتم و عثمان در خانهاش زندانی بود با طلحه و زبیر و عایشه در مدینه دیدار کردم و گفتم که عثمان کشته خواهد شد [این جمله نشان از شدت سخت گیری محاصره کنندگان عثمان و مصمم بودن آنها در برابر عثمان هست] پس نظر شما درباره بیعت من چیست و با چه کسی بیعت کنم.
آنها گفتند با علی(ع) بیعت کن.) سپس از آنجا برای انجام اعمال حج عازم مکه شد، وقتی اعمال حج تمام شد، عثمان توسط انقلابیونی که خانهاش را محاصره کرده بودند کشته شد و احنف نیز به مدینه برگشت و با علی(ع) بیعت کرد .
اعتزال از جنگ جمل
بعد از به خلافت رسیدن علی(ع) طولی نمیکشد که طلحه و زبیر که از بیعت کنندگان بودند به دلیل نرسیدن به مواهب دنیایی و بینصیب ماندن از مناصب حکومتی بیعت شکنی میکنند و با عایشه فتنه جمل را به پا میکنند بیعت شکنان برای جذب کمک و جمع آوری لشکر با سران قبایل دیدار میکنند که یکی از اینها ضحاک بن قیس ملقب به احنف میباشد.
سران فتنه جمل با احنف دیدار کرده و از وی میخواهند که با ایشان برای طلب خون عثمان قیام کند و با علی به جنگ بپردازند. احنف در جواب میگوید: آیا من درباره بیعتم با شما مشورت نکردم و نظرتان را جویا نشدم و شما هم نگفتید با علی(ع) بیعت کن؟! و من هم با شخصی که شما گفتید بیعت کردم.
طلحه و زبیر سخن احنف را تایید کردند و گفتند که چنین بود اما نظرمان عوض شد چون علی تغییر کرده است.
در اینجا احنف سبک بیطرفی و محافظه کاری را بر مقاومت و صلابت ترجیح داد و بدون اینکه از منزلت علی(ع) و مظلومیتش در ماجرای قتل عثمان و لزوم وفای به بیعتش با علی(ع) سخن بگوید گفت:
(من با شما جنگ نمیکنم چون شما مادر مومنان و همسر پیامبر را به همراه دارید و با فردی که پسر عموی پیامبر خداست و گفته اید که با او بیعت کنم نیز جنگ نمیکنم.)
برخی نوشتهاند احنف گفت: (من بیعتم را با علی نقض نمیکنم و با اُمّ المومنین عایشه نیز نمیجنگم بلکه کنارهگیری میکنم.)
در حالی که یاری نکردن امامی که با او بیعت کرده بود خود نوعی نقض بیعت به شمار میآید؛ زیرا وقتی مسلمانان با والی مسلمین بیعت میکنند به این معناست که ولایت او را پذیرفتهاند و در جنگ و صلح از او اطاعت خواهند کرد.
سخنان احنف محافظه کاری و سستی اعتقاد و ولایت و پیوند وی را نسبت به علی(ع) میرساند؛ وی علی(ع) را با آن همه افتخارات و آن همه تاییدات و تصریحاتی که از پیامبر اسلام(ص) مبنی بر ولایت و جانشینی علی(ع) و امامت و وصایت وی صادر شده بود با عایشه مقایسه کرد و این رویکرد یکی از علل لغزش احنف محسوب میشود.
احنف از سران فتنه جمل میخواهد که یکی از این سه پیشنهادش را بپذیرند: «یا پل را بگشایند تا به سرزمین عجمان برود تا خدا قضای خویش را به نهایت برساند یا به مکه برود و آنجا بماند یا از جنگ کنارهگیری کند و در همین نزدیکی بماند.»
بیعت شکنان بعد از مشورت با همدیگر کنارهگیری از جنگ را برای احنف انتخاب میکنند؛ بدین ترتیب احنف با بیش از شش هزار نفر از رزمندگان تحت نفوذش از جنگ جمل کنارهگیری میکند.
بعد از این گفتگوها احنف به حضور علی(ع) رسید و گفت: «قوم ما در بصره گمان میکنند که اگر تو پیروز و بر آنها مسلط شوی مردانشان را میکشی و زنان شان را اسیر میکنی»
علی(ع) فرمود: کسی مانند من این کار را نمیکند این کار تنها برای از دین برگشتگان و کفرورزان روا هست، اینها مردمی مسلمانند، آیا نشنیدهای که خداوند متعال میفرماید: «لَستَ عَلَيهم بِمُصَيطِر اِلا مَن تَوَلَّى وَ كَفَرَ؛ تو بر آنان مسلط نیستی [که بر ایمان مجبورشان کنی]، مگر کسی که پشت کند و کافر شود.» ؛
آیا قوم خویش را از من باز میداری؟
احنف گفت: یکی از این دو کار را از من بپذیر یا با دویست نفر در کنار سپاه تو با دشمن بجنگم یا اینکه مانع جنگ ده هزار شمشیر زن با تو شوم. علی(ع) پیشنهاد دوم او را پذیرفت فرمود: ده هزار شمشیر را از جنگ با من بازدار.
اگر جریان کمک خواستن سران فتنه از احنف و جواب وی به آنها به آن صورت نبود بلکه تنها این دو پیشنهاد احنف به علی(ع) به وقوع پیوسته بود.
پاورقي كيهان - ۲۷ / ۰۱ / ۱۳۹۵