به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 4,284
بازدید دیروز: 9,675
بازدید هفته: 46,037
بازدید ماه: 46,037
بازدید کل: 25,033,168
افراد آنلاین: 322
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
چهارشنبه ، ۰۵ دی ۱٤۰۳
Wednesday , 25 December 2024
الأربعاء ، ۲۳ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
ریزش خواص در حکومت علوی - خواص ساکت در بزنگاه‌ها (۲۵)

ریزش خواص در حکومت علوی (۲۵)

  خواص ساکت در بزنگاه‌ها

Image result for ‫ريزش خواص در حکومت علوي‬‎

 


 

حجت‌الاسلام دکتر جواد سلیمانی
خود داری از بیعت و همکاری با علی(ع)
بعد از کشته شدن عثمان در سال 35 هجری مردم سه روز بدون امام ماندند مردم در این سه روز با غافقی(یکی از سران شورشیان مصری) نماز می‎خواندند و بعد از آن مردم با علی(ع) بیعت کردند. عده‎ای از بیعت با حضرت خودداری کردند که یکی از آنان محمد بن مسلمه می‎باشد.
علی(ع) فرمودند که قصد دارند به عراق بروند در این سفر همه حضرت را همراهی کردند جز سه نفر و آنها سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر و محمد بن مسلمه انصاری می‎باشند این سه تن نزد علی(ع) رفته هر کدام مخالفت خود را به نحوی بیان کردند. محمد بن مسلمه گفت: «ان رسول الله (ص) أمرني ان اقاتل بسيفي ما قوتل به المشركون، فإذا قوتل اهل الصلاة ضربت به صخر احد حتى ينكسر، و قد كسرته بالأمس؛ پیامبر(ص) به من دستور داد با شمشیر خود مشرکان را بکشم و چون نمازگزاران کشته شوند شمشیر خود را به سنگهای کوه احد بزنم و بشکنم و من دیروز شمشیر خود را شکستم»، و هر سه نفر از پیش علی(ع) رفتند.
محمد به عمار بن یاسر که از طرف علی(ع) برای بیعت ستاندن از او مامور بود می‎گوید: اگر سخنان پیامبر(ص) نزد من نبود با علی(ع) برای جنگ با مخالفانش بیعت می‎کردم؛ به طوری که اگر همه مسلمانان یک طرف و علی در طرف مقابل قرار می‎گرفت من با علی بودم؛ ولی نظری از رسول خدا(ص) در این مورد به من است که مانع همراهی ام با علی می‎شود.
 عمار گفت: آن سخن کدام است؟ محمد گفت: از رسول الله شنیدم که فرمود: «وقتی دیدی دو مسلمان یا نماز خوان با یکدیگر جنگ می‎کنند، (از آنان کناره بگیر)» .
عمار گفت: چرا به سخن رسول الله(ص) در حجه الوداع توجه نمی‎کنی، که فرمود: « دماؤكم و أموالكم عليكم حرام إلا بحدث»؛ (خون و اموال شما بر همدیگر حرام است مگر اینکه عده‎ای بدعت بگزارند).‌ای محمد تو می‎گویی با کسانی که با قیام بر ضد حاکم اسلامی و خلیفه منتخب رسول خدا(ص) بدعت گزارده‌اند مقابله نکنیم!؛ محمد در مقابل این سخن منطقی با بی‌منطقی جواب می‎دهد: این سخن که گفتم تو را کفایت می‎کند ما را رها کن.
وقتی عمار ماجرای ملاقاتش با محمد بن مسلمه را به علی(ع) گزارش داد، امام با زبان کنایه فرمود: «أمّا محمد بن مسلمة فذنبي إليه أني قتلت قاتل أخيه مرحباً يوم خيبر» ؛ (اما گناه من درباره محمد بن مسلمه اين است كه قاتل برادرش مرحب [يهودى] را در روز خيبر كشتم».
در جنگ خیبر مرحب یهودی محمود برادر محمد را به قتل رساند، به دنبال آن علی (ع) مرحب یهودی را کشت؛ ازاین‎رو، حضرت به صورت کنایه‌آمیز فرمود، محمد به جای اینکه به پاس خدمتی که من در جنگ خیبر به او کرده‌ام با من همراهی کند، بیعت شکنی کرد.
برخی از مورخان گفته‌اند وی بعد از جنگ جمل بیعت نمود در حالی که طبق اسناد باقی مانده از حوادث جنگ جمل، وی نه در جنگ جمل و نه در جنگ صفین حضور نداشت.
محمد بن مسلمه در سن هفتاد و هفت سالگی به سال چهل و شش هجری در مدینه فوت کرد البته برخی نوشته‌اند او توسط یک مرد اردنی به جرم کناره‌گیری از بیعت با علی(ع) و معاویه در خانه‌اش به قتل رسید.
اسامهًْ بن زید
زندگی‌نامه
وی فرزند زید بن حارثه پسر خوانده رسول اکرم(ص) بود. پدرش زید در جنگ موته به شهادت رسید و از این رهگذر اسامه در میان اصحاب فردی خوش نام شد، نکته ديگر اينکه برخي از اخبار حاکي از اين است که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به ايشان علاقه خاصي داشت، به طوري که گاه وي را بر مرکب خود مي نشاند و در ديد و بازديدهايش با خود مي‌برد، به عنوان نمونه بعد از جنگ بدر وقتي به ملاقات سعد بن عباده مي‌رفت اسامه را که در آن زمان حدودا 9 ساله بود بر پشت مرکب خود نشاند و با خود به ديدار سعد برد. به علاوه شایستگی‌ها و لیاقت‌های نظامی او نیز جزء برجستگی‌های شخصیتی‌اش به حساب می‌آمد.
مهم‌ترین افتخارش این بود که رسول خدا(ص) در آخرین روزهای عمر شریفش او را به فرماندهی سپاه اسلام برای جنگ با رومیان برگزیده و بزرگان اصحاب اعم از مهاجرین و انصار را تحت فرمان وی در آورده بود.
 اسامه در آن زمان 18 ساله بود ازاین‎رو، برخی از اصحاب به فرماندهی او اعتراض نمودند، ولی رسول خدا(ص) غضبناک شد و وی را همچون پدرش فردی لایق و شایسته خواند؛ این مسئله بعدها از بزرگ‌ترین افتخارات اسامه شد و امتیازات ویژه‌ای را برایش به دنبال آورده بود، به طوری که ابوبکر پس از اینکه به خلافت رسید به خاطر انتصاب رسول خدا(ص)، اسامه را به ریاست سپاه اسلام به جنگ رومیان فرستاد، و عمر حقوق ویژه‌ای از بیت‌المال به او اختصاص داد. وی به سال 58 هجری دیده از جهان فروبست.
لغزش در حکومت علوی
وقتی علی(ع) به حکومت رسید، اسامه از حضرت درخواست کرد تا مبلغی از بیت المال به او بدهد و طی نامه‎ای به حضرت نوشت:
«أن ابعث اليّ بعطائي، فوالله انّك لتعلم لو كنت في فم أسد لدخلت معك»؛ (عطای من را برایم بفرست، قسم به خدا خودت می‎دانی که اگر در دهان شیر بروی با شما وارد دهان شیر می‎شوم). کنایه از اینکه در همه مواقف خطرناک با شما همراهم.
أميرمؤمنان (عليه‌السلام) در پاسخش نوشت: «إنّ هذا المالَ لِمَنْ جاهد عليه، و لكن لي مالاً بالمدينة فأصِبْ منه ما شئتَ» ؛ (این مال از آنِ کسانی است که با جهاد آن را به دست آورده‌اند، ولی من در مدینه مالی دارم، پس هرچه می‎خواهی از آن بگیر).
وقتی حضرت از او درخواست بیعت کرد؛ اسامه از بیعت خودداری ورزید و در هیچ یک از جنگهای دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) شرکت نکرد. و گفت: «أنت أعزّ الخلق علیَّ و لکنِّی عاهدتُ اللهَ أن لااُقاتِل أهلَ لاإله إلاالله»؛ (تو عزيزترين مردم نزد من هستى، ولى من با خدا عهد بسته‌ام كه با كسانى كه لاإله إلا الله می‎گویند، جنگ نكنم).
 این جمله اشاره به داستانی دارد که در زمان حیات رسول خدا(ص) برای اسامه اتفاق افتاد. اسامه در زمان حیات رسول خدا(ص) در یکی از جنگ‎ها با نیزه‌اش شخصی از مشرکان را نشانه گرفته بود، او ترسید و اقرار به يگانگي کرده گفت «لاإله إلا الله»، ولی اسامه با نیزه به او زد و او را به قتل رسانید. وقتی این خبر به رسول خدا(ص) رسید، فرمودند: « یا أسامه أقتلت رجلا یشهد أن لاإله إلا الله؟»: آیا کسی را کشتی که به توحید گواهی می‎دهد؟!
اسامه گفت: ولی او این شهادت را برای در أمان ماندن از مرگ گفته بود! رسول خدا فرمودند: ألاشققت قلبه؟؛ مگر تو دلش را شکافته بودی [که از درون دلش خبر می‎دهی] اسامه از سخن رسول خدا(ص) چنین استنباط کرد که تنها با مشرکان می‎توان با شمشیر جنگید ازاین‎رو، شمشیرش را برسنگی کوبید و شکست.
اسامه با سخنانش استراتژی علی(ع) در جنگ با بصریان در جنگ جمل و امویان در جنگ صفین و خوارج در جنگ نهروان را خلاف سنت رسول خدا(ص) جلوه داد؛ او نه تنها از ظرفیت نفوذ شخصی‌اش به عنوان فرزند پسر خوانده رسول خدا(ص) و شخص محبوب و مورد علاقه پیامبر(ص) و فرمانده نظامی آن حضرت بر ضد سیاست علی(ع) استفاده کرد بلکه با استناد رفتار خود به سیره نبوی به جامعه چنین القاء کرد که خط علی(ع) با خط رسول خدا(ص) متفاوت است؛ در نتیجه نه تنها نباید با ایشان همکاری کرد، بلکه باید جلوی حرکت بدعت آمیز ایشان یعنی جنگ با اهل قبله را گرفت؛ و حال آنکه طبق تصریح قرآن مجید اگر برخی از مسلمانان از روی زیاده خواهی به برخی دیگر از مسلمانان ظلم کنند، اهل بغی خوانده می‎شوند و در صورتی که قابل اصلاح نباشند باید با آنان جنگ کرد. خداوند متعال در آیه 9 سوره حجرات می‎فرماید:
 «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ ...»؛ (و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ كنند، ميان آنان را آشتى دهيد پس اگر يكى از آن دو بر ديگرى ستم كرد با آن كس كه ستم مى‏كند جنگ كنيد تا به فرمان خداوند باز گردد...)
پیداست که اصحاب جمل پس از تصرف بصره و کشتن مأموران حکومتی و بی‌توجهی به نصایح امیرمومنان(ع) و اعلان جنگ رسمی با سپاه علی(ع) مصداق اهل بغی گردیده و سزاوار جنگیدن بوده اند.
از سوی دیگر مسلمانان نیز مانند غیرمسلمانان انسان هستند و گاه تحت سلطه شیطان قرار گرفته و به ظلم و ستم و فساد دست می‎زنند، اگر بنا باشد صرفا به علت مسلمان بودن امان نامه داشته باشند و هر ظلمی مرتکب شوند، ظلمشان روز بروز فراگیرتر شده و حقوق کسانی که تحت سلطه ظالمانه آنها قرار می‎گیرند روز به روز پایمال‌تر می‎شود و چنین جامعه‎ای هرگز اصلاح نشده و عدالت در آن برقرار نمی‎گردد؛ در حالی که بنیان حکومت اسلامی بر برقراری عدل و داد است؛ بنابراین هم از نظر وحی و هم از نظر عقلی ممنوعیت مطلق جنگ با اهل قبله غلط و نادرست است.
أحنف بن قيس
زندگی‌نامه و شخصیت أحنف
نام اصلی اش ضحاک بود، ولی چون در پایش نوعی کجی وجود داشت او را أحنف لقب داده‌اند.  نام پدرش قیس بود و چون سعد و تمیم از اجدادش بودند وی را هم سعدی و هم تمیمی شمرده‌اند. مادرش از بنی قراض از باهله و اسمش حبه بنت عمرو بوده و کنیه‌اش ابابحر است. و در بصره متولد شده است.
طبق برخی نقلها احنف در زمان حیات رسول خدا(ص) اسلام آورد ؛ به همین علت از اصحاب پیامبر(ص) محسوب می‎شود و همچنین از اصحاب علی(ع) و حسن(ع) شمرده شده است.
وی در عصر نبوی از چهره‌های متنفذ قومش محسوب می‌‎شد؛ شاهدش این است که در ماجرای مسلمان شدن قومش نیز نقش آفرین بود؛ گویند وقتی رسول‌الله(ص) بنی تمیم را به اسلام دعوت کرد آنها اجابت نکردند پس احنف به آنها گفت: او شما را به بهترین اخلاق دعوت می‌‎کند و از بدترین اخلاق نهی می‌‎کند با این حال شما دعوتش را اجابت نمی‎کنید؟! بعد از این سخنان بود که بنی‌تمیم ایمان آوردند. نوشته‌اند وقتی خبر مذکور به پیامبر اسلام رسید حضرت برای احنف دعا کرده فرمود: (اللَّهمّ اغفر للأحنف؛ خدایا أحنف را ببخش).
احنف از راویان حدیث بوده چنان که از عمر بن الخطّاب و عليّ و أبي ذرّ الغفاريّ و عثمان و عبّاس بن عبدالمطلب و عبدالله بن مسعود حدیث نقل کرده است و اشخاصی مثل حسن بصری و عروه بن زبیر و غیراین دو هم از احنف بن قیس نقل روایت کرده‌اند.
در ضمن از برخی اخبار به دست می‌‎آید او در مسائل فقهی نیز اظهار نظر می‌‎کرده به گونه‎ای که به مرور زمان به عنوان یک فقیه مطرح شد؛ زیرا یعقوبی او را از فقهای عصر معاویه می‌‎شمارد.
از این امور گذشته او چهره نظامی شاخصی بود به طوری که احنف بن قیس در زمان عمر بن خطاب در فتوحات متعددی شرکت فعال داشت؛ و در امور جنگی به عمر بن خطاب مشاوره می‌‎داد.
عصر حکومت علوی
بیعت با علی(ع)
هنگامی که عثمان در مدینه در محاصره قرار گرفته بود أحنف بن قیس از بصره به مدینه آمد و دید عثمان توسط انقلابیون در محاصره تنگی قرار گرفته است، احتمال داد آنها عثمان را می‌‎کشند ازاین‎رو، به این فکر افتاد که بعد از عثمان با چه کسی بیعت کند ازاین رو به فکر مشورت با برخی از بزرگان اصحاب افتاد؛ خود در این مورد چنین می‌‎گوید:
(قبل از بیعت با علی(ع) در حالی که قصد حج داشتم و عثمان در خانه‌اش زندانی بود با طلحه و زبیر و عایشه در مدینه دیدار کردم و گفتم که عثمان کشته خواهد شد [این جمله نشان از شدت سخت گیری محاصره کنندگان عثمان و مصمم بودن آنها در برابر عثمان هست] پس نظر شما درباره بیعت من چیست و با چه کسی بیعت کنم.
آنها گفتند با علی(ع) بیعت کن.) سپس از آنجا برای انجام اعمال حج عازم مکه شد، وقتی اعمال حج تمام شد، عثمان توسط انقلابیونی که خانه‌اش را محاصره کرده بودند کشته شد و احنف نیز به مدینه برگشت و با علی(ع) بیعت کرد .
اعتزال از جنگ جمل
بعد از به خلافت رسیدن علی(ع) طولی نمی‎کشد که طلحه و زبیر که از بیعت کنندگان بودند به دلیل نرسیدن به مواهب دنیایی و بی‌نصیب ماندن از مناصب حکومتی بیعت شکنی می‌‎کنند و با عایشه فتنه جمل را به پا می‌‎کنند بیعت شکنان برای جذب کمک و جمع آوری لشکر با سران قبایل دیدار می‌کنند که یکی از اینها ضحاک بن قیس ملقب به احنف می‌‎باشد.
سران فتنه جمل با احنف دیدار کرده و از وی می‌خواهند که با ایشان برای طلب خون عثمان قیام کند و با علی به جنگ بپردازند. احنف در جواب می‌گوید: آیا من درباره بیعتم با شما مشورت نکردم و نظرتان را جویا نشدم و شما هم نگفتید با علی(ع) بیعت کن؟! و من هم با شخصی که شما گفتید بیعت کردم.
طلحه و زبیر سخن احنف را تایید کردند و گفتند که چنین بود اما نظرمان عوض شد چون علی تغییر کرده است.
در اینجا احنف سبک بی‌طرفی و محافظه کاری را بر مقاومت و صلابت ترجیح داد و بدون اینکه از منزلت علی(ع) و مظلومیتش در ماجرای قتل عثمان و لزوم وفای به بیعتش با علی(ع) سخن بگوید گفت:
 (من با شما جنگ نمی‌کنم چون شما مادر مومنان و همسر پیامبر را به همراه دارید و با فردی که پسر عموی پیامبر خداست و گفته اید که با او بیعت کنم نیز جنگ نمی‎کنم.)
برخی نوشته‌اند احنف گفت: (من بیعتم را با علی نقض نمی‎کنم و با اُمّ المومنین عایشه نیز نمی‎جنگم بلکه کناره‌گیری می‌‎کنم.)
در حالی که یاری نکردن امامی که با او بیعت کرده بود خود نوعی نقض بیعت به شمار می‌‎آید؛ زیرا وقتی مسلمانان با والی مسلمین بیعت می‌‎کنند به این معناست که ولایت او را پذیرفته‌اند و در جنگ و صلح از او اطاعت خواهند کرد.
 سخنان احنف محافظه کاری و سستی اعتقاد و ولایت و پیوند وی را نسبت به علی(ع) می‌رساند؛ وی علی(ع) را با آن همه افتخارات و آن همه تاییدات و تصریحاتی که از پیامبر اسلام(ص) مبنی بر ولایت و جانشینی علی(ع) و امامت و وصایت وی صادر شده بود با عایشه مقایسه کرد و این رویکرد یکی از علل لغزش احنف محسوب می‌شود.
احنف از سران فتنه جمل می‌‎خواهد که یکی از این سه پیشنهادش را بپذیرند: «یا پل را بگشایند تا به سرزمین عجمان برود تا خدا قضای خویش را به نهایت برساند یا به مکه برود و آنجا بماند یا از جنگ کناره‌گیری کند و در همین نزدیکی بماند.»
بیعت شکنان بعد از مشورت با همدیگر کناره‌گیری از جنگ را برای احنف انتخاب می‌کنند؛ بدین ترتیب احنف با بیش از شش هزار نفر از رزمندگان تحت نفوذش از جنگ جمل کناره‌گیری می‌کند.
بعد از این گفتگوها احنف به حضور علی(ع) رسید و گفت: «قوم ما در بصره گمان می‌کنند که اگر تو پیروز و بر آنها مسلط شوی مردانشان را می‌‎کشی و زنان شان را اسیر می‌‎کنی»
علی(ع) فرمود: کسی مانند من این کار را نمی‌کند این کار تنها برای از دین برگشتگان و کفرورزان روا هست، اینها مردمی مسلمانند، آیا نشنیده‎ای که خداوند متعال می‌فرماید: «لَستَ عَلَيهم بِمُصَيطِر اِلا مَن تَوَلَّى وَ كَفَرَ؛ تو بر آنان مسلط نیستی [که بر ایمان مجبورشان کنی]، مگر کسی که پشت کند و کافر شود.» ؛
 آیا قوم خویش را از من باز می‌داری؟
 احنف گفت: یکی از این دو کار را از من بپذیر یا با دویست نفر در کنار سپاه تو با دشمن بجنگم یا اینکه مانع جنگ ده هزار شمشیر زن با تو شوم. علی(ع) پیشنهاد دوم او را پذیرفت فرمود: ده هزار شمشیر را از جنگ با من بازدار.
اگر جریان کمک خواستن سران فتنه از احنف و جواب وی به آنها به آن صورت نبود بلکه تنها این دو پیشنهاد احنف به علی(ع) به وقوع پیوسته بود.

پاورقي كيهان  - ۲۷ / ۰۱ / ۱۳۹۵