ریزش خواص در حکومت علوی ( ۷ ۲)
اعتزال از ولایت در کورانِ فتنه
حجتالاسلام دکتر جواد سلیمانی
فصل دوم: اعتزالیون قدرت طلب
دسته دیگری از خواص در حکومت علی(ع) کسانی بودند که علاوه بر کنارهگیری از جنگهای دوران حکومت آن حضرت و تنها گذاشتن علی(ع) در میادین نبرد مردم را به سوی خود دعوت کرده و تفکر اعتزال را تئوریزه میکردند. خاستگاه آنان کوفه بوده است؛ گرچه تعداد این دسته زیاد نیست ولی اثر فزایندهای در به چالش کشیدن حرکت اصلاحی علی(ع) داشتند.
ابو موسي اشعري
زندگینامه
نامش عبدالله بن قیس، کنیهاش ابوموسی و نسب وی به اشعر میرسد و از قبیله مذحج و اهل یمن میباشد. وی از اصحاب پیامبر(ص) بشمار میآمد و يکي از چهرههاي تأثيرگذار در تحولات دوران حکومت اميرالمؤمنين(عليه السلام) است مواضع و عملکرد وي موجب پيدايش جريان سياسي- اجتماعي پردامنه و وسيعي گرديد که حکومت حضرت را با مشکلات زيادي مواجه نمود. وی نه تنها با حضرت مخالفت میکرد بلکه دیگران را نیز از یاری حضرت منع مینمود.
صحابي فقيه
در کتب تاریخی نام وی در زمره فقها و قضات ذکر شدهاست بطوري که مورخ شهير و شيعي چون يعقوبي نام ابوموسي را در کنار فقهاء نامدار صحابه ذکر کرده است. در کتاب المعرفه و التاریخ نام وی جزء آن دسته از اصحاب پیامبر ذکر شده که اهل قضا و فقه میباشند:«علم قضاء در ميان اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در ميان شش نفر بوده: عمر و علي و ابن مسعود و اُبيّ بن کعب و زيد بن ثابت و أبو موسي اشعري و علي و ابن مسعود و ابوموسي اشعري برای مردمان کوفه منصفتر به شمار ميآمدند.»
برخي مورخان نوشتهاند او در عصر رسول اکرم جزء فتوا دهندهها بوده است ولي يعقوبي او را از فقهاء عصر عمر و عثمان ذکر کرده است.به طوري که در زمان خلافت عمر مردم از او کسب علم میکردند و وی را اهل فتوا مي شمردند، از افتخارات ديگر او اين بود که در کنار نام امثال ابن مسعود جزء قراء مشهور قرآن به شمار ميآمد. در آن زمان قرّاء جايگاه والايي داشتند.
در عصر نبوی
ابوموسي در دوران بعثت در مکه با گروهي از اشعريها محضر پيامبر(صلي الله عليه و آله) شرفياب شد و اسلام آورد از اين رو از اصحاب آن حضرت به شمار ميآمد، طبق برخي اسناد جزء کساني بود که براي حفظ دينشان به حبشه هجرت کردهاند. و بعد از مدتی اقامت در آن سرزمین هنگام فتح خيبر با کشتی به مدينه برگشت.
او از راويان حديث پیامبر اسلام بود و با صوت زیبا قرآن قرائت میکرد. طبق برخي گفتهاند پیامبر اسلام وقتی قرائت ابوموسی را شنید فرمود: «لقد أوتي هذا من مزامير آل داود؛ همانا اين صوت از آهنگ دلرباي آل داود است». وي از سوي آن حضرت به عنوان قاضي و والي يمن منصوب گرديد، و تا رحلت پیامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) همچنان والی یمن باقی ماند.
در عصر خلفا
الف. شرکت در فتوحات
برخي از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) جزء خواص علمي و معنوي و برخي رجل نظامي و جهادي و بعضي شأن مديريتي داشتند؛ ولي ابوموسي هم شأن علمي و معرفتي براي خود رقم زد و هم شأن نظامي و مديريتي پدید آورد؛ نقش آفرينياش در فتوحات اسلامي آنهم در سطح سردار سپاه جايگاه ويژهاي در ميان مسلمانان برايش درست کرد، اين شأن او را به يک مجاهد لايق و فرماندهي فاتح مبدل ساخت، طبق گزارشهاي باقيمانده او در سال 17 هجری نواحی سوق الاهواز و نهر تیری را فتح کرد، بیشتر نواحی اصفهان توسط وی فتح شده است، هم چنین فتح اصطخر در سال 23 هجري و اهواز، کاشان، قم، شوشتر و برخي شهرهای دیگر به وي نسبت داده شده است.
ب. احراز پستهاي مهم
چنان که گذشت او در زمان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) والي يمن شد اين مقام در زمان حکومت عمر نیز محفوظ ماند سپس والی بصره شد، ولی به علت اينکه مغيره بن شعبه در بصره به زنا متهم شده بود خلیفه دوم مغیره را از منصب امیری بصره عزل و به امارت کوفه نصب کرد و طی نامهای ابوموسی اشعری را به امیری مردم بصره نصب کرد. و بدين سان بخشهاي مهمي از قلمرو جهان اسلام تحت نظر او قرار گرفت؛ زیرا در آن زمان بسياري از شهرهاي عراق و ايران تحت نظر دارالاماره کوفه اداره ميشد و ولايت کوفه بسيار مهم بود.
او در دوران خلافت عمر جايگاه ويژهاي در دستگاه خلافت به خود اختصاص داد و نفوذ بالايي در ميان کارگزاران پيدا کرد به طوري که برخي از رفتارهايش الگوي رفتاري ديگران شد، به عنوان نمونه وي در دوران مسئوليتش براي نخستين بار در نامههايش به خليفه دوم وي را اميرالمؤمنین خطاب کرد و در صدر نامه نوشت: «لعبدالله عمر امير المؤمنين»؛ وقتی عمر نامه را خواند گفت: والله که چنین هست بنده خدایم و نامم عمر است و امیر همه مومنان هستم، و از آن پس دیگران نیز او را امیرالمومنین میخواندند.
او در دوران خلافت عثمان از امارت کوفه عزل گردید و به جایش به ترتیب وليد بن عقبه و سعيد بن عاص والي کوفه شدند. ولي ابوموسي به علت امتیازاتی چون صحابی بودن، علم، فقاهت، فرماندهی فتوحات و برخورداری از پستهای اجرایی موقعیت و نفوذ اجتماعیاش را از دست نداد، بهطوری که مردم کوفه بدون اطلاع عثمان، سعید بن عاص را از امارت کوفه برکنار نموده و ابوموسی را به جایش نشاندند و عثمان نیز آن را پذیرفت.این سمت او تا کشته شدن عثمان نیز باقي بود.او مردم را به اطاعت از عثمان فرا میخواند. در تاریخ طبری آمده است مردم از وی خواستند تا برایشان نماز بخواند، ابوموسی به شرط اطاعت از عثمان قبول کرد و مردم نیز شرط وی را قبول کردند.
لغزشها
عمدهترين لغزشهاي ابوموسي از دوران حکومت علي(عليه السلام) آغاز شد. وي در اين دوران از چهرههاي نامدار و متنفذ و مشهور جهان اسلام به شمار ميآمد، صحابي بودن، سبقت در اسلام، هجرت به حبشه، بهرهمندي از فقه و قضاوت، فرماندهي فتوحات، استاندار معروف دورانهاي گوناگون موقعيت ويژهاي برای او در کوفه، يمن و برخي مناطق ديگر جهان اسلام پديد آورد به طوري که مرجعيت ديني و سياسي برايش رقم زد. از اين رو لغزش هاي او آثار مخرّب فراوان و جبران ناپذيري در حکومت حضرت امير(عليه السلام) برجاي نهاد.
الف. سستي در بيعت
زماني که اميرمؤمنان(عليه السلام) به حکومت رسيد وي براساس حکم عثمان استاندار کوفه بود زمانی که عثمان کشته شد مردم گروه گروه با علی(ع) بیعت کردند، اما عدّهاي از چهرهها و اصحاب از بيعت سرباز زدند؛ ابوموسي نيز در بیعت با آن حضرت تعلل مي ورزيد. شواهد حاکي از اين است که وي فرصت طلبانه در پي اين بود که ببيند خلافت آن حضرت قوام پيدا ميکند يا متزلزل ميشود.
مردم کوفه به حضور امیرشان ابوموسی اشعری رسیدند و کسب تکلیف کردند؛ گفتند چرا در حالی که مهاجران و انصار با علی(ع) بیعت کردهاند از بیعت با آن حضرت خودداری میکنی و مردم را به بیعت با حضرت دعوت نمیکنی؛ ابوموسی میگوید:
«حتى أنظر ما يكون و ما يصنع الناس بعد هذا؛ منتظر میمانم تا ببینم چه میشود و مردم چه کار میکنند»
هاشم بن عتبه بن ابی وقاص از ابوموسي سوال میکند: چه چیزی مانع بیعت تو میشود؟، جواب میدهد: منتظر خبر هستم. هاشم گفت: «و أي خبر؟ تنتظر و قد قتل عثمان؟ أ تظن أنه يرجع إلى الدنيا؟ إن كنت مبايعا لأميرالمؤمنين و إلا فاعتزل أمرنا؛ چه خبري؟ تو منتظري، در حالي که عثمان کشته شده؟ آيا گمان ميکني عثمان دوباره به دنيا برميگردد؟! اگر ميخواهي با اميرمؤمنان(عليه السلام) بيعت کن وگرنه از استانداري ما کناره گيري نما» يعني عثمان را کشتهاند و خواص و عوام با علی(ع) بیعت کردهاند آیا میترسی اگر با علی بیعت کنی عثمان زنده شود و به این جهان باز گردد.
هاشم با رضایتی که از بیعت خود با علی(ع) ابراز داشت، ابوموسی را به بیعت ترغیب کرد، در نتيجه أبوموسي اشعري از جايش پريد و بيعت کرد و بعد از آن مردم کوفه نیز بیعت کردند.
ب. بازداشتن کوفیان از جنگ جمل
بعد از اينکه طلحه و زبیر بيعت خود را با علي(عليه السلام) شکستند و با کمک عايشه به بصره لشکرکشي کرده و بيت المال بصره را غارت نموده بر عليه حضرت شورش کردند، آن حضرت لشکري را براي مقابله با آنان ترتيب داد و از مدينه به سوي بصره حرکت نمود. در بين راه امام حسن(عليه السلام) و جناب عمار را براي جمع کردن نيرو به کوفه فرستاد زيرا کوفه شهر نظامي مهمي بود و شمشيرزنان زيادي در آنجا بودند. ولي بعد از سخنراني آن دو و اعلان درخواست شان به مردم، ابوموسي اشعري والی منصوب اميرمؤمنان(عليه السلام) در کوفه از جاي خود برخاست و گفت: «ای مردم کوفه تقواي الهي پيشه کنيد و يكديگر را مكشيد كه خدا به شما مهربان است» «و هر كه مؤمنى را به عمد بكشد سزاى او دوزخ است كه جاودانه در آن باشد و خدا بر او خشم گرفته و او را لعنت كرده- از رحمت خود دور كرده- و براى او عذابى بزرگ آماده ساخته است.»
وي با اين سخنان اولاً دشمنان منافق و اهل بغي و طغيانگران در برابر ولايت را مؤمن خواند! و ثانياً خون شرکتکننده در اين جنگ را هدر رفته خواند و ثالثاً آنان را مستوجب عذاب دردناکي دانست.
جالب اين است که ابوموسي بعد از اين نصايح و گفتگوها در نهایت به نامه عایشه تمسک کرده و گفت: «عایشه به من نوشته که در خانه هایتان بنشینید و وارد جنگ نشوید منتظر باشید تا صلاح کار روشن گردد.» اين خود حاکي از اين بود که وي با سران فتنه جنگ جمل کاملاً مرتبط بوده و در يک اقدام هماهنگ کوفيان را از ياري امام بازداشت و بدين سان ميدان مبارزه را به نفع دشمنان حکومت علوي خالي کرد.
عبدالله بن قیس در مسجد مینشست و مردم را موعظه میکرد. وي در مواعظ خود درگيري علي(عليه السلام) با مخالفان حکومت علوي را فتنه ميشمرد در حالي که از منظر ياران بصير و باوفاي علي(عليه السلام) هرجا ولايت ميايستاد فتنه و ابهام مرتفع ميشد و صف بنديها روشن ميگرديد، ولي ابوموسي آن حضرت را جزئي از فتنه جلوه ميداد، و مردم را به اعتزال و کنارهگيري از علي(عليه السلام) دعوت ميکرد و جنگ جمل را عامل تفرقه معرفي مينمود، و میگفت: «اى مردم كوفه از من اطاعت كنيد تا پناهگاه اعراب شويد مظلومان به شما پناه آورند و درماندگان در پناه شما ايمن شوند، اى مردم، فتنه چون روى مىآورد با شك و ترديد همراه است و چون مىگذرد حقيقت آن روشن مىشود و اين فتنه تفرقهانداز معلوم نيست از كجا سرچشمه گرفته و به كجا خواهد انجاميد، شمشيرهاى خود را غلاف كنيد و سرنيزههاى خود را بيرون كشيد و زه كمانهاى خود را پاره كنيد و در گوشه خانههاى خود بنشينيد، [و چنين وانمود کرد که رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرموده است] کسي که در فتنه ميخوابد بهتر از آنست که در آن شرکت ميکند و كسى كه ايستاده و متوقف است بهتر از كسى است كه در آن بدود.»
بدين سان ابوموسي به عنوان صحابي پيامبر و فقيه معروف و کارگزار باسابقه دستگاه خلافت اعتزال از ولايت در عرصه سياست را تئوريزه کرد و بدان مشروعيت بخشيد، به جاي دعوت مردم به وحدت حول محور ولايت کوفيان را به وحدت حول محور خود فراخواند و جنگ براي رفع فتنه جمل را فتنه خواند.
عمار یاسر گفت: اگر پیامبر این سخن را فرموده باشد، فقط مختص ابوموسی فرموده است.
ابن مسکويه مي نويسد: وقتی که فرستادگان علی(ع) به کوفه آمدند مردم کوفه با ابوموسی به مشورت پرداختند. ابوموسی دو راه برای آنها ترسیم کرد یا باید بنشینند که این سير به سوي آخرت است یا خروج کنند و آماده جنگ شوند که این طریقه دنیاست».
از آنجا که ابوموسي کارگزاري بود که از سوي امام علي(عليه السلام) ابقاء شده بود مخالفت او در حقيقت به مثابه شکلگيري اپوزیسيون در درون دولت علوي بود؛ بدين سان جرياني در تاريخ شکل گرفت که با نقاب احتياط ديني و اعتدال تفکر اعتزال از امام و ولايت را تئوريزه کرد و جنگ نرمي را بر عليه اميرمؤمنان(عليه السلام) به راه انداخت که روز به روز دامنه آن گسترش يافت.
علی(ع) زمانی که به حکومت رسید عمال و والیان عثمان را از منصبشان عزل کرد و تنها ابوموسی اشعری را به درخواست مالک اشتر بر مسئولیتش باقی گذاشته بود.
در پی کارشکنیهای ابوموسی در بسیج مردم برای شرکت در جنگ جمل وقت آن رسیده بود که علی(ع) این منافق را از منصبش عزل کند.
امام علی(ع) هاشم بن عتبه را مامور کرد که مردم کوفه را برای جنگ بسیج کند و به ابوموسی چنین نوشت: «إِنِّى وجهت هاشم بن عتبة لينهض من قبلك من المسلمين اِلىَّ، فاشخص الناس فانى لم اولك الذى أنت به الا لتكون من أعواني على الحق»؛ (من هاشم بن عتبه را فرستادم تا كسانى را كه آنجا هستند برانگيزد مردم را روانه كن كه من اين ولايت را به تو سپردم تا در كار حق جزء ياران من باشى).
هاشم بن عتبه که با مقاومت ابوموسی مواجه شده بود به علی(ع) چنین نوشت:
«إنى قدمت على رجل مشاقّ ظاهر الغل»؛ (نزد مردى رسيدهام ناهمساز، كه بددلىاش آشكار است).
این بار علی(ع)، امام حسن(ع) و عماریاسر را به کوفه فرستاد و طی نامهای ابوموسی اشعری را از ولایت کوفه عزل کرده چنین نگاشت:
«أما بعد، فكنت أرى أن بعدك من هذا الأمر الذي لم يجعل الله لك فيه نصيبا سيمنعك من ردّ أمرى. و قد بعثت الحسن بن علىّ، و عمار بن ياسر، و بعثت قرظة بن كعب واليا. فاعتزل عملنا مذموما مدحورا»؛
(چنين مىانديشيدم كه دورى تو از اين جنگ كه خداوند از آن بهرهاى براى تو ننهاده، تو را از باز پس دادن كارى كه به تو سپردم باز خواهد داشت. پسرم حسن را و عمار ياسر را به كوفه فرستادهام؛ قرظه بن كعب را بر كار كوفه نهادهام، از كارمان كناره گير كه نكوهيده و رانده باشى).
برخی از مورخان نوشتهاند وسط سخنان ابوموسی با عمار در مسجد، غلامان ابوموسی بانگ زدند که مالک اشتر داخل دارالاماره شد و ما را بیرون کرد، ابوموسی داخل دارالاماره شد، مالک تا او را دید بر سرش فریاد زده گفت: از قصر بیرون شو که از روزگار قدیم منافق بوده ای؛ ابوموسی یک شب مهلت خواست درخواستش به شرط اینکه در قصر نخوابد پذیرفته شد؛ بدین طریق عبدالله بن قیس با ذلت و خواری از کار خود کنار رفت.
متن یکی از نامههای امام علی(ع) به ابوموسی اشعری زمانی که وی والی کوفه بود و در جنگ جمل مردم کوفه را از یاری علی(ع) باز داشت چنين است:
«مِنْ عَبْدِالله عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِالله بْنِ قَيْسٍ: أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَ عَلَيْكَ فَإِذَا قَدِمَ رَسُولِي عَلَيْكَ فَارْفَعْ ذَيْلَكَ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَكَ وَ اخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَ انْدُبْ مَنْ مَعَكَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ ايْمُ اللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ مِنْ حَيْثُ أَنْتَ وَ لَا تُتْرَكُ حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُكَ بِخَاثِرِكَ وَ ذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ وَ حَتَّى تُعْجَلُ عَنْ قِعْدَتِكَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَى الَّتِي تَرْجُو وَ لَكِنَّهَا الدَّاهِيَةُ الْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا وَ يُذَلَّلُّ صَعْبُهَا وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ امْلِكْ أَمْرَكَ وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَ حَظَّكَ فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لَا فِي نَجَاةٍ فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لَا يُقَالَ أَيْنَ فُلَانٌ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا أُبَالِي مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ وَ السَّلَامُ».
(از بنده خدا على امير المؤمنين به عبداللَّه بن قيس: پس از حمد و ثناى الهى و درود بر حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) سخنى از تو برايم نقل شد كه هم به سود و زيان تو مىباشد. همين كه فرستاده من نزد تو آمد،
دامنت را به كمر بزن و بند لباست را محكم كن و از سوراخت بيرون بيا و آنهايى كه همراهت هستند بياور؛ اگر حق را در كار ما ديدى به سوى ما بيا و اگر گرفتار شك و ترديد شدى كنارهگيرى كن. به خدا سوگند كه هر كجا باشى ترا بياورند و رهايت نكنند تا آنجا كه در كارت سرگردان بمانى كرهات با شيرت و گداختهات با گداخته نشدهات مخلوط گردد و تا آنجا كه فرصت نشستن نداشته از پيش رويت همان طور بترسى كه از پشت سرت مىترسى. كار آن گونه آسان نيست كه تو خيال كردى بلكه مصيبتى است بزرگتر از مصيبتهاى ديگر كه بايد به آن سوار شد و سختى آن را آسان و كوهستان آن را هموار و صاف كرد. بنابر اين عقلت را مقيّد كن و بر كارت مسلط شو و نصيب و حظّ خود را به دست آور و اگر از كار ما ناراحت هستى از كارى كه به عهدهات قرار دارد كناره بگير در حالى كه هيچ گونه گشايش و راه نجاتى برايت نيست. آرى ديگران اين مسئوليت را به عهده مىگيرند و تو در خواب هستى و نمىپرسند كه فلاني كجاست. و به خدا سوگند كه اين جنگ براساس حق است و به فرمان كسى است كه حق با اوست و ما باكى نداريم كه بىدينان چه كردند. والسلام).
پاورقي كيهان - ۰۳ / ۰۲ / ۱۳۹۵