ریزش خواص در حکومت علوی( ۱ ۳)
خواص فتنهگر بازیچة دست دشمنان
حجتالاسلام دکتر جواد سلیمانی
فصل دوم: خطبا و شاعران
در صدر اسلام موعظه و سخنرانی و خطابه ارزش فوق العادهای داشت ازاینرو، کسانی که قوه بیان و سخنوری داشتند شهرت یافته در جامعه نفوذ مییافتند.
نعمان بن بشير
زندگینامه
نعمان بن بشير در سال اول هجرت متولد شد؛ کنیه وی ابو عبدالله به نام فرزندش عبدالله و مادرش عمره دختر رواحه میباشد.
در کتابهای تاریخ از وی به عنوان امیر، خطیب، شاعر و از اجلاء صحابه یاد شده است. او اهل مدینه میباشد و 124 حدیث از وی نقل شده است.
در جنگ احد چند تن از کم سنها را بر پیامبر اسلام عرضه کردند که پیامبر(ص) به خاطر کمی سنشان از حضور آنها در جنگ ممانعت فرمود که یکی از آنها نعمان بن بشیر میباشد.
لغزشها
پیراهن عثمان و نعمان
وی برغم ظلمهایی که در دوران حکومت عثمان بر مردم رواداشته شد از حامیان این حکومت بود؛ ازاینرو، بعد از اینکه عثمان کشته شد، پیراهن عثمان را از ام حبیبه دختر ابوسفیان و همسر پیامبر اسلام(ص) گرفت و به شام برد. و به معاویه تحویل داد.
وی پیراهن عثمان را درحالی که به خونش آلوده بود و انگشتان و قسمتی از کف دست نائله همسر عثمان را که هنگام درگیری مخالفان با عثمان به ضربه شمشیر قطع شده بود، نزد معاویه برد تا برای معاویه بهانهای شود تا به خونخواهی عثمان برخاسته و پرچم مخالفت را با علی(ع) به پا کند.
معاویه پیراهن را بر منبر نهاد، و انگشتان را بر روی پیراهن گذاشت و مردم را جمع کرد تا احساسات مردم را تحریک کند. هنگامی که مردم این صحنه را دیدند بر این حالت بسیار گریه کردند و تصمیم گرفتند که با همسرانشان نزدیکی نکنند و جز برای غسل استحمام نکنند و بر رختخواب نخوابند تا اینکه قاتلان عثمان را مجازات کنند.
گریز از اطاعت از علی(ع)
بعد از کشته شدن عثمان خیل کثیری از مردم به خانه علی(ع) هجوم آورده و با آن حضرت بیعت کردند؛ لکن در این بین عدهای گفتند اول باید انتقام خون عثمان گرفته شود، بعد از آن خلیفه مسلمانان انتخاب شود. افرادی چون معاويه و عمرو بن عاص و عايشه و زبير و پسر او عبدالله و طلحه و پسرش محمد و سعد و سعيد و برخی دیگر از صحابه بر طبل این عقیده کوبیدند و آن را دستاویز عصیان از بیعت با علی(ع) قرار دادند. نعمان بن بشير نیز حامی این دیدگاه بود و از بیعت با امام علی(ع) سرباز زد و نه تنها بیعت نکرد بلکه همراه با عده دیگری با علی(ع) در شان عثمان به مناظره پرداختند.
مفتون جنگ صفین
نعمان بعد از زمینهسازی فتنه شورش شامیان ضد علی(ع) و برپایی جنگ صفین در سال 37 هجری خود در آن فتنه غرق شد و کنار معاویه قرار گرفت.
معاویه از او نه تنها به عنوان یک رزمنده بلکه به عنوان یک صحابی و یک چهره سرشناس از انصار برای مشروعیت بخشی شورش خود استفاده میکرد ازاینرو، وقتی خود را در آستانه شکست دید، نعمان بن بشیر را فراخواند و از وی خواست که نزدیک لشکر علی(ع) شود و با آنها گفتگو کند تا شاید این جنگ به صلح بینجامد.
نعمان بن بشیر پذیرفت و به عنوان سخن گوی لشکر معاویه، قیس بن سعد بن عباده انصاری یکی از فرماندهان و سرداران سپاه علی(ع) را صدا زد. چون قیس شنید فورا جلو آمد و روبهرویش ایستاد.
نعمان گفت:ای گروه انصار شما به علت عدم یاری عثمان و کشتن وی و یارانش در جنگ جمل اشتباه بزرگی مرتکب شده اید. اگر بعد از تنها گذاردن عثمان، با علی بیعت نکرده و وی را نیز یاری نمیکردید، کار خوبی بود؛ اما شما حق را (که عثمان باشد) یاری نکرده و باطل را (که علی(ع) باشد) یاری نمودید. و بر اهل شام بسیار ظلم کردهاید... از ما افراد زیادی کشته شده است واجب دیدم که بیایم و با شما سخن بگویم تا کار به صلح بینجامد.
سخنان نعمان نشان میداد که دیدگاههای او از واقعیتها فرسنگها فاصله گرفته است؛ و او در تحلیل طوفان حوادث در گردابهای انحرافات عمیقی فرو رفته است؛ او عثمان را با آن خطاهای آشکار کاملا بر حق میداند و علی(ع) را در جنگ جمل و صفین که مصداق بارز بیعت شکنی نسبت به امام مسلمانان بشمار میآمد و فتنهای بود که توسط طلحه و زبیر و معاویه برپا شد مقصر میشمارد.
قیس که از خطبا و سیاستمداران کهنه کار عرب بود جواب دندانشکنی به او داد گفت: هرگز تصور نمیکردم که تو این حرفها را به زبان بیاوری؛ اما بدان...
جنگ جمل به این علت بود که اصحاب جمل با اميرمؤمنان على(ع) بيعت كردند، ولی بعد بيعت شان را شكستند. لکن در خصوص معاویه بدان که اگر همه عرب با او برای خلافت بيعت کنند، گروه انصار هرگز به او گردن نمینهند و با او جنگ خواهند نمود. درباره جنگها نیز بدان که جنگ در محضر علی(ع) همانند جنگ در کنار پیامبر اسلام(ص) میباشد. یعنی همان گونه که جنگ در کنار رسول خدا(ص) جنگ اسلام بر ضد کفر بود و جهاد و شهادت فی سبیل الله محسوب میشد، نه خسران و هلاکت، جنگ در کنار علی نیز چنین است.
مذاکره منافقانه با علی(ع)
معاویه برای جلب توجه مردم شام و ایجاد بهانه بیشتر برای مخالفت با علی(ع) بر آن شد که نمایندگانی را نزد حضرت بفرستد و قاتلان عثمان را مطالبه نماید و از آنجا که مقصود معاویه این بود که برخی از دوستان و یاران نزدیک حضرت را به قتل عثمان متهم کرده و آنها را از سر راه خود بردارد، اگر حضرت حاضر نمیشد آنها را تحویل بدهد، بهانه خوبی برای مخالفت با علی(ع) به دست معاویه میافتاد.
نعمان بن بشیر و ابوهریره از طرف معاویه مامور شدند تا نزد علی(ع) بیایند و از حضرت درخواست کردند که قاتلان عثمان را در اختیار معاویه بگذارد.
على(ع) به آن دو نفر فرمود: از اين سخنان بگذريد و بعد متوجه نعمان بن بشير شد و گفت: آيا به نظر شما تو از همه عشيره خود بهتر راه هدايت را پیموده ای؟[کنایه از اینکه در حالی که بسیاری از انصار و قبیله خزرج به من ملحق شدهاند چرا تو به معاویه پیوسته ای؟!]؛ نعمان گفت: خير.
حضرت فرمودند: همه انصار از من پيروى مىكنند، مگر گروهى اندك كه سه يا چهار نفر مىباشند، و تو هم يكى از آنها هستی،
نعمان گفت: من آمدهام تا در خدمت شما باشم؛ معاويه از من خواست تا پيام او را به شما برسانم و من اميد داشتم كه وسيلهاى فراهم شود تا خدمت شما برسم، من مىخواستم خداوند بين شما صلح و سازش برقرار كند، و اگر نظر شما غير از اين مىباشد من در خدمت شما خواهم بود و هر جا برويد با شما همراهى خواهم كرد.
نعمان بن بشير چند ماه در كوفه اقامت گزید و بعد به عين التمر فرار کرد؛ والی علی (ع) در عین التمر، مالك بن کعب او را يافت و تصميم گرفت او را زندانی نماید.
او به مالک گفت: من از طرف معاويه براى على(ع) پيامى داشتم و اكنون پیام را رسانده ام و میخواهم به شام برگردم، مالك او را زندانی كرد و گفت من جريان را براى حضرت مینویسم تا در این باره دستور لازم برسد.
نعمان از اينكه قرار است جريان به اميرمومنان(ع) اطلاع داده شود، سخت به وحشت افتاد، چون او به على (ع) گفته بود برای اقامت به كوفه آمده است و در اینجا خواهد ماند.
نعمان از قرظة بن كعب انصارى كه در اطراف عين التمر براى على(ع) ماليات و صدقات جمع مىكرد، خواست تا با وساطت وی، مالك بن كعب او را رها كند.
مالك گفت: اى قرظه از خداوند بترس و از نعمان حمايت نكن او اگر از عابدان انصار هست چرا اميرمومنان را ترك مىكند، و نزد امير منافقان مىرود ولى قرظه او را وادار كرد تا نعمان را آزاد کند.
مالک به نعمان گفت: به تو امروز و فردا مهلت میدهم تا از اینجا بروی و اگر اینجا ببینمت گردنت را خواهم زد. نعمان نیز بدون توقف به سرعت از آنجا دور شد.
نعمان بن بشیر چنان بر جان خود ترسیده بود که مدام در حرکت بود و سه روز مسیر طی کرده و نمیدانست در كجا حركت مىكند، مىگوید: به خداوند قسم نمىدانستم در كجا هستم تا آنكه يك روزی شنيدم کسی مىگويد:
شربت مع الجوزاء كاسا روية و اخرى مع الشعرى اذا ما استقلّت
معتقة كانت قريش تصونها فلما استحلوا قتل عثمان حلّت
نعمان میگوید: از این جملات فهمیدم که اینها یاران معاویه هستند و معلوم گرديد كه در محل امنى هستم و ناراحتى و اضطراب از من دور شد و بعد از اين به نزد معاويه رفت.
نعمان بن بشير انصارى همواره از معاويه طرفدارى مىكرد و با على(ع) دشمن بود.
غارت قلمرو حکومت علی(ع)
نعمان از طرف معاویه با گروهى سواره نظام به سوی ساحل فرات حرکت کرد تا اهل عراق را شبیخون بزند. او با دو هزار نفر به طرف عراق حركت كرد. معاويه به او گفت: از ورود در شهرها و ميان جمعيتها خوددارى كن و تنها به نظامیان حمله کن. نعمان هم به طرف سواحل فرات آمد و در عين التمر با مالك بن كعب ارحبى مواجه شد.
مالك بن كعب چون نیروی هایش را به مرخصی فرستاده بود با صد نفر در مقابل نعمان ایستادگی کرد و فوری جريان را به على(ع) اطلاع داد و از مخنف بن سلیم که در نزدیک او (منازل بکر بن وائل) مستقر بود نیرو خواست مخنف پنجاه نفر را به یاری اش فرستاد و نعمان گمان کرد نیروهای دیگری در راه است ازاینرو، فرار کرد.
همکاری با یزید و بیعت با عبدالله بن زبیر
حاصل خدمات نعمان به معاویه این شد که وی از سوی معاویه حاکم کوفه شد، پس از مرگ معاویه در رجب سال 60 قمری پسرش یزید به خلافت رسید نعمان بن بشیر در این سال امیر کوفه بود. و بعد از مرگ یزید با عبدالله بن زبیر بیعت کرد و عامل وی در حمص گردید.
عاقبت نعمان
در جنگی که بین مروان و ضحاک بن قیس در مرج راهط واقع شد، ضحاک بن قیس از نعمان کمک خواست و نعمان اجابت نمود. بعد از پیروزی مروان در این جنگ، نعمان حمص را رها کرده با زنش نائله بنت عماره الكلبية و فرزندان و اثاثش فرار کرد، ولی مردانى از حمير و باهله او را تعقيب کرده او را در بيابان كشتند و سرش را بريدند. تاریخ قتل وی را سال 65 قمری ذکر کردهاند.
ریشه لغزش ها
به نظر میرسد عامل اصلی لغزشهای نعمان اين بود كه برای او در زندگی موقعیت اجتماعی حرف اول را میزد؛ او همواره در پی کسب جایگاه برتر در جامعه بود؛ ازاینرو، در منازعات اجتماعی بین حق و باطل یا باطل با باطل احتمال موفقیت طرفهای درگیر را میسنجید، و خود را به آن نزدیک میکرد. و در این راه هزینه و ریسک میکرد و خطر شکست را نیز تحمل مینمود.
آن قدر مقام برایش شیرین بود که وقتی دید اگر با مواضع همشهریان و اقوامش از انصار حمایت کند به اهدافش نخواهد رسید به راحتی در مقابل انصار موضع گیری کرد و حتی به جنگ با آنان رفت.
او براي دستیابی به موقعيت مناسب و جايگاه مطلوب اجتماعي در هر عصري، همواره با قدرت برتر جامعه رابطه برقرار ميكرد و از هر طريق ممكن خود را به شخصيت يا حزب حاكم نزديك مينمود، و از آنجا كه همواره قدرت در جامعه به دست يك فرد يا حزب باقي نميمانَد، بلكه بين افراد و احزاب مختلف و متضاد دست به دست ميشود، نعمان نيز هر روز به رنگي درميآمد؛ گاه همکار خلفا و سپس کارگزار معاویه و یزید و سرانجام با عبدالله بن زبیر و ضحاک بن قیس فهری که دشمن امویان بود، هم ساز شد.
کعب بن مالک
کعب پسر مالک بن أبی کعب جزء اصحاب رسولخدا(ص) میباشد که در جنگ تبوک از دستور رسول اکرم(ص) تخلف نمود و از رفتن به جنگ سر باز زد. کعب علاوه بر اینکه یک صحابی سرشناس و از چهرههای مورد توجه انصار به حساب میآمد از شعر و شاعری هم بهره داشت و لذا از وجهه و موقعیت اجتماعی درخور توجهی برخوردار بود.
قرطبی مینویسد وی در پیمان عقبه دوم میان انصار و رسولخدا(ص) به عنوان یکی از نمایندگان انصار حضور داشت و پیامبر(ص) بین او و طلحه عقد اخوّت و برادری برقرار نمود. کعب از عثمانیهای سرسخت به شمار میرفت که معتقد بود عثمان مظلومانه کشته شده است، عثمان او را مأمور جمعآوری صدقات مزینه نمود و همه صدقات جمعآوری شده را به او بخشید.
در سال 34 هجری اعتراضات بر ضد عثمان بالا گرفت به طوری که اکثر اصحاب دست از دفاع از عثمان برداشته یا با او مخالفت کردند، ولی کعب جزء معدود افراد انگشت شماری بوده که همچنان از او دفاع میکرد؛ به طوری که وقتی مصریها بر علیه عثمان شوریدند و خانهاش را محاصره نمودند کعب به دلیل نزدیکی و ارتباط وثیقش با عثمان، بر علیه آنان شمشیر کشید و از انصار تقاضا کرد تا عثمان را یاری کنند.
وقتی امام علی(ع) به خلافت رسید کعب بن مالک از بیعت با آن حضرت خودداری کرد؛ و بدین سان مشروعیت حکومت حضرت را زیرسوال برد.
حسّان بن ثابت بن منذر
وی از شاعران بنام دوران حیات پیامبر(ص) به شمار میآمد. وقتی فرستادههای عرب در سالهای پایانی عمر شریف رسول اکرم(ص) برای پذیرش اسلام وارد مدینه شده و شاعران شان به مدح و منقبت قبایل خویش میپرداختند رسولخدا(ص) به حسّان دستور میداد در پاسخ اشعار آنان در مدح مسلمانان شعر بگوید و او با چیرهدستی و تبحّر و قریحه سرشارش در همان مجلس شعر میسرود.
حسان در روز غدیر خم پس از نصب علی(ع) توسط پیامبر(ص) به امامت و خلافت مسلمانان، از رسول اکرم(ص) اجازه خواست تا ابیاتی پیرامون حادثه غدیر بسراید. رسول خدا(ص) فرمود: قل ببرکة؛ به برکت خدا بگو.
آنگاه حسان خطاب به بزرگان قریش نمود و ابیاتی را سرود که بیت آغازین و پایانیاش این است:
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم
بخـم و أسمـع بالـرسول مـنادیا
فقال له قم یا علی فاننی
رضیتک من بعدی إماماً و هادیا
پیامبرشان در روز غدیر آنان را در [محله غدیر] خم خواند پس به ندای پیامبر گوش کن...
به علی فرمود یا علی من تو را برای پس از خود به عنوان امام و هادی برگزیدهام.
حسّان به شاعر پیامبر(ص) معروف و مشهور بوده و رسولخدا(ص) در موردش فرمود: «لانزال مؤیّداً بروح القدس مادمت ناصرنا؛ او تا مادامی که یاور ما باشد [ملک] روحالقدس همواره مؤید او میباشد.»
وی رابطه بسیار نزدیکی با عثمان داشت و عثمان نسبت به او احسان میکرد ازاینرو، پس از کشته شدن عثمان نیز همواره عثمانی مسلک باقی ماند. او مردی فوقالعاده ترسو بود بهطوری که در هیچ یک از جنگهای پیامبر(ص) شرکت نکرد و حتی در جنگ خندق پیامبر(ص) او را همراه زنان و کودکان در حصن مسلمانان باقی گذارد و وقتی یک یهودی برای سرکشی به طرف جایگاه زنها و بچهها آمد حسان بهخاطر ترس، از برخورد با او خودداری نمود و صفیه دختر عبدالمطلب، عمه رسول خدا(ص) او را از پای درآورد.
پاورقي كيهان - ۲۴/ ۰۲ / ۱۳۹۵