برقراری پیوندهای ویژه با اسرائیل
از جمله مسایلی که در دوران محمدرضا پهلوی مورد اعتراض مردم و عامل نفرت از رژیم بود، شناسایی و روابط با حکومت اسرائیل بود. امام(ره) نیز در بیانات و مواضع خود از سال 41 به بعد، چندین بار موضوع روابط و نفوذ تدریجی اسرائیل را در امور کشور به صراحت بیان کرد.
دولت ایران در زمان نخستوزیری ساعد به سال 1328، اسرائیل را به صورت «دوفاکتو» به رسمیت شناخت و در بیتالمقدس سرکنسولگری دایر کرد.
«اسراییل شناسایی دو فاکتوی خود را با پرداخت رشوه قابل توجهی به دست آورد. مذاکرات را از جانب اسرائیل یک آمریکایی رهبری میکرد که نامش هیچگاه فاش نشد، و با موساد (سازمان اطلاعات اسراییل) همکاری داشت. او ضمنا یک تاجر ایرانی را می شناخت که با ساعد دوست و شریک بود. نخستوزیر ایران از طریق این شخص مطالبه مبلغ 400 هزار دلار کرد تا موافقت هیئت وزیران را جلب و شاه را متقاعد سازد که شناسایی اسرائیل خدمت به منافع ایران است؛ چون تعداد زیادی بازرگان یهودیتبار در فلسطین وجود دارند که حفظ حقوقشان ضروری است. نتایج پرداخت مبلغ 12 هزار دلار به منزله قسط رشوه آنی بود.
نخستوزیر در این که باید بین سیاست و مذهب تفکیک قایل شد با روحانیون به مذاکره پرداخت. حکمت وزیر امور خارجه که با شناسایی اسراییل مخالف بود برکنار شد و به جای او «دکتر علیاکبر سیاسی» که شخصیتی دانشگاهی و غیرسیاسی بود منصوب گردید و سرانجام ساعد موضوع را با شاه در میان نهاد. شاه ظاهرا گفته بود «اگر نخستوزیر و وزیر امور خارجه موافق بشناسایی هستند من حرفی ندارم.» بنابراین بقیه مبلغ 400 هزار دلار پرداخت شد و شناسایی دوفاکتوی اسرائیل در جلسه 14 اسفند 1328 هیئت وزیران به تصویب رسید.»
اعلامیه رسمی دولت در 23 اسفند 1328 در مورد شناسایی رسمی اسراییل و اعلام به سازمان ملل منتشر شد.
در اوایل نخستوزیری مصدق به علت مخالفت تعدادی از نمایندگان مجلس، دولت شناسایی اسرائیل را پس گرفت و کنسولگری در بیتالمقدس را تعطیل کرد. این اقدام دولت ایران مورد استقبال مردم و دولتهای عرب قرار گرفت.
یکسال پس از کودتای 28 مرداد 1332، همکاری دو دولت با فروش نفت به اسرائیل شروع شد. از آن زمان به بعد سفرها و مذاکرات مخفی بین مقامات و دیپلماتهای دو کشور صورت گرفت و همکاریها در ابعاد مختلف گسترش یافت. پس از تشکیل ساواک، روابط دو کشور از طریق این سازمان و بدون اطلاع وزارت خارجه و در بعضی مواقع حتی بدون اطلاع نماینده اسرائیل در ایران توسعه یافت. اگر چه از طریق منابع اطلاعاتی، موضوع روابط رو به گسترش دو کشور به اطلاع دولتهای عربی رسید و امواجی از تبلیغات بر ضد دولت و شاه در کشورهای عربی راه افتاد.
پس از جنگ اکتبر 1956 (مهرماه 1335) مصر و اسرائیل بر سر ملی شدن کانال سوئز، همکاری اسرائیل با ایران، ترکیه و اتیوپی سه کشور غیرعرب و از اقمار آمریکا به صورت چهارجانبه برای حفاظت از اسرائیل و منافع غرب گستردهتر شد.
به دنبال اعلام آموزه آیزنهاور برای فعال شدن در خاورمیانه به منظور مقابله با نفوذ کمونیسم همکاریهای امنیتی بین آمریکا و چهار کشور مزبور در دست کار قرار گرفت و ساواک ارتباطات و همکاریهای خود را با موساد آغاز کرد. ملاقات تیمور بختیاری رئیس ساواک با مقامات اسراییلی در تهران، پاریس و رم توفیق بزرگی برای اسرائیل در منطقه بود.
روزنامه ساندی تلگراف درتاریخ 14 ژانویه 1962 (24 دی 1340) نوشت:
«در همان لحظهای که قاهره میخواهد چهار نفر فرانسوی را به جرم و به اتهام جاسوسی محاکمه نماید، زیرا ناصر از آن میترسید که این چهار نفر مأمورین فرانسه و در عین حال اسرائيل باشند، اینطور استنباط میشود که «ژنرال ویوپان هرزوگ»، رئیس رکن دوم ستاد ارتش اسرائيل در آینده نزدیک به فرانسه خواهد رفت تا در آنجا با مقامات فرانسه ترتیب همکاری نزدیکتر را از لحاظ اطلاعاتی بین ارتش فرانسه و اسرائيل بدهد. خبر از این مهمتر و وحشتناکتر از لحاظ ناصر اینست که ژنرال هرزوگ به وسیله «بنگورین» نخستوزیر اسرائيل که چندی قبل هواپیمایش در فرودگاه مهرآباد به ناچار فرود آمد، ترتیب همکاری بین اداره «شینبت» و سازمان اطلاعات (و امنیت) ایران را داده و این اولین معامله اسرائيل از لحاظ تبادل اطلاعاتی با یک کشور مسلمان میباشد.»
اسرائيل برای نفوذ و حضور بیشتر در ایران به همکاریهای امنیتی و خرید نفت اکتفا نکرد و فعالیتهای اقتصادی، اجرای طرحهای کشاورزی، آموزش اطلاعاتی و نظامی و همکاریهای تسیلحاتی را با فرستادن سفیر ویژهای به نام «مایر عزری» یهودی ایرانیالاصل در سال 1336 (1957) آغاز نمود.
تسلط فرستاده جدید به زبان فارسی، آشنایی با مقامات و مسایل ایران یکی از عوامل کامیابی او شد، به طوری که بیش از پانزده سال سفیر آن کشور در ایران بود. او با سران ارتش، وزراء، نمایندگان مجالس ملی و سنا، صاحبان صنایع و خاندان پهلوی، رابطه برقرار کرد و از طریق آنها اهداف و برنامههای مورد نظر را به اجرا درآورد.
روابط دو دولت به اندازهای گسترده و عمیق شد که در مواقع حساس و بروز مسایل حیاتی برای رژیم شاه، اسرائيلیها با اعمال نفوذ در هیئت حاکمه آمریکا به نفع شاه اقدام میکردند.
«در دومین سفر «حاجی علیکیا»- رئیس اداره اطلاعات ارتش- به اسرائيل در فوریه 1960 (بهمن 1338) که با بنگورین، لاسکوف و هرزوگ ملاقات کرد، اسراییلیها بار دیگر پیشنهاد مبادله وابسته نظامی را تکرار کردند. این بار کیا موافقت و پیشنهاد کرد سرهنگ «یعقوب نمرودی»که یک یهودیالاصل بود به این سمت منصوب شود. نمرودی قبلا نماینده آژانس یهود در تهران بود و به خوبی با آداب و رسوم ایرانیان آشنایی داشت.
فعالیتهای سرهنگ نمرودی و تماسهای او با محافل نظامی باعث شد که ژنرال هرزوگ رئیس اطلاعات ارتش اسرائیل مجددا برای سفر ده روز به تهران بیاید. او در کاج مرمر به حضور شاه رسید و طی چند جلسه با «ارتشبد عبداله هدایت» - رئیس ستاد ارتش- مذاکره کرد. او درباره مسایل گوناگون صحبت کرد و خواستار شروع روندی شد که در نهایت منجر به شناسایی رسمی اسرائیل از جانب ایران میگردید. علاوه بر همکاری میان بخشهای گوناگون نظامی، هرزوک پیشنهاد همکاری بین صنایع نظامی دو کشور را مطرح ساخت.»
با وجود روابط رو به توسعه دو دولت و سفرهای متعدد مقامات عالیرتبه دو کشور، شاه همچنان اصرار بر محرمانه بودن روابط داشت، زیرا از واکنش مردم و روحانیون در داخل و کشورهای عربی خصوصا کشورهای حاشیه خلیجفارس نگران بود.
«به نوشته روزنامه «الرأی العام» در تاریخ 26 آذر 1341 دولت کویت در مذاکره با هیئت بازرگانی ایران اعلام کرد «شرط اساسی معامله تجاری با ایران قطع مناسبات با اسرائیل است و هیئت وزیران (کویت) برای قبول این شرط از طرف هیئت ایران اصرار دارد.»
(سند 2/68)
اسرائيل با اطلاع از نفرت مردم و شخصیتهای سیاسی و دانشگاهی، تلاشهای زیادی برای ارتباط با عدهای از آقایان داشت، ولی در عمل موفق به انجام دادن آن نشد. از این رو تا سال 57 ارتباط و همکاری محدود به مقامات دولتی و رسمی بود.
در دوران ریاست جمهوری کندی، یکی از خواستههای او از شاه، برقراری روابط علنی و توسعه همهجانبه روابط با اسرائيل بود. شاه ضمن اظهار ناتوانی در رد نظر کندی تصمیم به اعلام برقراری روابط کامل دیپلماتیک با اسرائيل در خارج از کشور و بدون انتشار در داخل گرفت. از این رو در چندین سخنرانی و مصاحبه موضوع را بیان کرد. در پی آن نماینده اسرائيل در تهران رسما به سفیر ارتقاء یافت.
روزنامه معاریو چاپ اسرائيل نوشت: «دکتر ی. دوریل» نماینده اسرائیل در ایران از درجه وزیرمختاری به درجه سفیری ارتقاء یافت. ارتقاء درجه دکتر دوریل فقط نشانه فعالیت فراوان وی در زمینه همکاری دو کشور نیست، بلکه دال بر اهمیتی است که اسرائیل برای تهران قایل است، آقای «مئیر» که درجه وزیرمختاری دارد با آقای دوریل همکاری میکند.
وزارت امور خارجه کلیه امتیازات و شرایط دیپلماتیک را به سفارت اسرائيل در تهران عرضه کرد. به گزارش روزنامه معاریو، این موضوع مورد اعتراض نمایندگان سیاسی کشورهای عربی در تهران قرار گرفت:
«تعدادی از نمایندگان سیاسی کشورهای عربی در تهران به وزارت خارجه ایران اعتراض کردند که نمایندگان اسرائيل در تهران برای ماشینهای خود از نمراتی که علامت «سی-دی» دارد استفاده میکنند. اعراب ادعا کردند که چون اسرائیل و ایران نمایندگان سیاسی رد و بدل نکردهاند، نمایندگان اسرائیل حق استفاده از نمرات مزبور را ندارد، وزارت خارجه ایران اعتراض اعراب را رد کرد و اظهار داشته است که نمایندگان اسرائيل در تهران رسما از طرف دولت شناخته شده و آشکارا نیز فعالیت میکند و از موقعیت نیمه دیپلماتیک برخوردار است. بدین جهت وزارت امور خارجه ایران موافقت کرده است که آقای دوریل با درجه سفیر کبیری، آقای عرزی با درجه وزیرمختاری و نیز کلنل نمرودی وابسته نظامی از نمرات سیاسی استفاده کنند.»
روابط ایران و اسرائيل مورد علاقه امریکا بود و از این رو برای تقویت و توسعه روابط دو کشور تلاش میکرد. البته روابط این دو تحت نظارت آن کشور بود، زیرا چه به لحاظ اطلاعاتی و چه به لحاظ کنترل اوضاع و احوال، میبایست مذاکرات و همکاریهای مختلف در چهارچوب اهداف کلی و منافع آمریکا انجام میگرفت.
دکتر ابراهیم تیموری که در پست سفارت ایران در اسرائیل خدمت میکرد در گزارشی در مورخه 30 تیرماه 1342 نوشت:
«آقای «استفان پالمر» دبیر اول سفارت آمریکا و اسرائیل در مذاکره با وی گفت: چون میدانید که تا چه حد روابط ایران و آمریکا، آمریکا و اسرائيل صمیمانه است و مخصوصا آمریکا هم به روابط ایران و اسرائيل علاقهمند است...
برای مزید استحضار باید اضافه نمایم که اسرائيلیها تاکنون یکی دو بار تلویحا اشارهای به حساسیت آمریکاییها درباره همکاری ایران و اسرائيل و یا رفتن کارشناسان اسرائیلی به ایران نمودهاند...
گذشته از آمریکائیها تاکنون اعضاء سایر سفارتخانهها از جمله سفارت انگلیس که به مناسبتی با این جانب برخورد نمودهاند، سعی میکنند اطلاعاتی در مورد وضع ما و کار ما در این جا کسب نمایند. چندی پیش دبیر اول سفارت سوئیس و همچنین کنسول سوئیس میگفتند. در چند مورد اعضاء سفارت شوروی راجع به وضع و کار شما (نماینده ایران) سؤالاتی میکردند که، اظهار بیاطلاعی کردیم.»
(سند 2/69)
سفرهای متعدد مسئولان ایران به رژیم غاصب قدس موجب توسعه روابط و همکاریها میشد، اگرچه معمولا انعکاسی در رسانهها نداشت. «جهانگیر تفضلی» وزیر مشاور دولت علم، در زمانی که نهضت اسلامی در ایران رو به توسعه و گسترش بود، در 14 اردیبهشت 1342 سفری به اسرائیل انجام داد.
«در این سفر با «بن گوریون» نخستوزیر اسرائيل، موشه دایان وزیر کشاورزی، سامسون وزیر پست و تلگراف، کولک مدیرکل نخستوزیری و مسئول امور توریستی، عزرا دانین مشاور وزیر خارجه در امور خاورمیانه، لواوی مدیرکل وزارت امور خارجه اسرائيل ملاقات و مذاکراتی به عمل آوردند.»
(سند 2/70)
این تعداد ملاقات با مقامات بالای اسرائیل در ظرف 36 ساعت اقامت نشانه اهمیت روابط و موضوعات مورد مذاکره بوده است.
تفضلی در سفر به ترکیه در مصاحبه با روزنامه «ترجمان» مطالبی در مورد اسرائیل گفت: «در مورد اسرائيل باید گفت که این کشور از طرف سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شده و ما نیز مانند ترکیه نسبت به تصمیمات سازمان ملل وفاداریم. (مثل ترکیه اسرائیل را به رسمیت شناختهایم).»
(سند 2/71)
نهضت اسلامی و رابطه با اسرائيل
نهضت اسلامی در اواسط سال 1341 به صورت حرکت سیاسی جدید در مقابله با سیاستهای تحمیلی آمریکا آغاز شد. اسرائیلیها با بررسی اوضاع و احوال کشور، تقویت و حمایت بیشتر زژیم را برای مقابله با نهضت اسلامی و ایجاد آمادگیهای لازم به منظور حفظ یک دولت مسلمان طرفدار اسرائیل، برای منافع امنیتی خود ضروری دانستند.
در آذرماه 1341 رؤسای ستاد ارتش دو کشور در تهران دیداری داشتند و پیرامون همکاریهای نظامی و تسلیحاتی و منطقهای گفتوگوهایی کردند. «تسور (رئیس ستاد ارتش اسرائیل) قبل از ترک تهران، برای یک ملاقات تشریفاتی به حضور شاه رسید و شاه از وی خواست به «بن گورین» بگوید که چقدر برایش اهمیت دارد که روزنامههای آمریکایی حملات خود را به او متوقف سازند، و دراین خصوص از اسرائیل یاری طلبید.»
حضرت امام(ره) در آبان 1341 در پاسخ به نامهای، خطاب به اصناف و بازاریان قم در ارتباط با اسرائیل برای اولین بار اعلام موضع کرد. تحلیل امام از اوضاع و احوال کشور و آینده آن بسیار صریح و روشن بود:
«خطر بزرگی که برای اسلام و استقلال و کیان مملکت به واسطه این تصویبنامه (انجمنهای ایالتی و ولایتی) که شاید به دست جاسوسان یهود و صهیونیستها تهیه شده، برای نابودی استقلال و بهم زدن اقتصاد مملکت به قوت خود به نظر دولت علم باقی است... استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیستها است که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند...»
همچنین در سخنرانی تاریخی عصر عاشورای سال 83 قمری (13 خرداد 1342) فرمودند:
«اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای اسلام باشند، اسرائيل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید، ما را کوبید، شما ملت را کوبید... اسرائیل میخواهد به دست عمال خود آن چیزهایی که مانع هستند را از سر راه بردارد. قرآن سد راه است باید برداشته شود، روحانیت سد راه است باید شکسته شود... دولت ایران به تبعیت از اغراض و نقشههای اسرائیل به ما اهانت کرده و میکند.»
نظیر مطالب فوق در بیانات مختلف امام تکرار شده، روحانیون و گروههای مذهبی در سخنرانیها و اعلامیهها مطالب زیادی پیرامون نفوذ اسرائیل گفتند، و با توجه به همبستگی اسرائيل و بهائیت، کینه و نفرت شدیدی در مردم نسبت به این، دو جریان خطرناک بوجود آمد. دو جریانی که به شکل خزنده تمامی دستگاههای کشور را تحت نفوذ و سلطه خود قرار میدادند و دشمنی آنها با اسلام بسیار عمیق و ریشهدار بود.
در اواخر سال 41 همزمان با اوجگیری نهضت اسلامی، تحول مهم دیگری در منطقه واقع شد. در 19 بهمن 41، گروهی از افسران عراقی به رهبری «عبدالسلام عارف»با پشتیبانی حزب بعث کودتائی در بغداد ترتیب دادند و «عبدالکریم قاسم» در این کودتا کشته شد. یک ماه بعد کودتای بعثی دیگری در سوریه حکومت را به دست گرفت و موضوع اتحادیه فدرال عراق و سوریه و مصر مطرح شد و قرارداد آن در 28 فروردین 42 در قاهره به امضاء رسید.
تحولات ایران و منطقه موجب نگرانی اسرائیل شد. لذا «ژنرال هارون یاریف» رئيس اطلاعات ارتش در 16 فروردین 42 به تهران آمد و گفتوگوهایی با مقامات ایران انجام داد و درخواست مذاکرات مستقیم وزاری خارجه دو کشور شد که به علت شرایط داخلی موافقت نشد. اسرائیل قصد داشت از وضعیت رژیم شاه حداکثر بهرهبرداری را بکند. لذا تأکید بر علنی کردن رسمیت روابط دو کشور و انجام سفرهای رسمی مقامات دو کشور را داشت، ولی شاه نپذیرفت.
«به رغم قیام مذهبی 15 خرداد و سرکوبی شدید آن از جانب رژیم شاه، اسرائيل همچنان در برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو کشور به شاه اصرار میورزید. شاه در پاسخ نامهای که به «بن گوریون» در آخرین روز نخستوزیریاش در 16 ژوئن 1963 (26 خرداد 1342) فرستاد همین تقاضا را تکرار کرد و نوشت: «نظریات شما را درک میکنم ولی مخالفت روحانیون جدی است و من در حال حاضر قادر به چنین کاری نیستم.»
پاورقي كيهان - ۱۶ / ۰۳ / ۱۳۹۵