خادمان سلطه :
این نمایش اگر در منچستر اجرا میشد کارگردان جان سالم به در نمیبرد
گزارشهای ساواک مؤيد اين مسئله است كه تنها جنبه پر اهميت براي رژيم، حفظ موقعيت و استحكام پايههاي سلطنت بود و از همين روست كه يك مأمور ساواك وظيفه داشت كه پيش از توجه به بحثهاي اخلاقي و مسايل انحرافي در يك داستان به نكات سياسي مطالب توجه نشان دهد. بهطور كلي توجه به مسايل سياسي در رأس دستورات مأموران سانسور قرار داشت.
در مجموع آن چه كه در مطبوعات اين دوره مجاز و نمايانگر آزادي قلم محسوب ميشد، عبارت بود از: داستانهاي دنبالهدار عشقي، زندگي هنرپيشههاي خارجي با عكس و تفصيل، زندگي هنرمندان و هنرپيشههاي ايراني، داستانهاي كوتاه مبتذل و سطحي، طنز غيرسياسي و بيشتر غيراخلاقي، آگهيهاي تبليغاتي كه در اين ميان زنها بهعنوان وسيله اصلي تبليغات نقش به سزايي داشتند و سرگرمي و جدول و نامههاي خوانندهها كه اغلب حول و حوش مسايل عشقي دور ميزد. در ساير موارد نشريات مجاز به استفاده از قلم نبودند، مگر با اجازه ساواك.
در دهه 40 تا اوايل دهه 50 بازار رقابت بين نشريات در رابطه با مسايل مبتذل و سطحي به قدري داغ بود كه برخي از نشريات در عمل دچار تنگناهاي مالي شدند. نشرياتي كه از ابتدا با هدف فوق يعني انتشار يك نشريه عامه پسند، وارد بازار ميشدند، در عمل موفقتر بودند؛ چرا كه رژيم كاري به كار آنها نداشت. درحاليكه مطبوعات به لحاظ چاپ اخبار سياسي به شدت زير ذره بين سانسور بودند، نشريهاي همانند «اين هفته» كه اولين نشريه به اصطلاح سكسي ايران بود، به راحتي و به دور از مزاحمت مأموران حكومتي تا 45 شماره به بازار مطبوعات آمد و اگر اعتراض مردم و عاقبت انفجار دفتر آن نبود، شايد انتشار آن تا سالها ادامه پيدا ميكرد.(۱)
با اين حال چاپ عكسها و مقالههاي غير اخلاقي در نشريهها بسيار رايج بود. مطالب غيرفرهنگي رسانههاي جمعي اعم از تلويزيون و نشريات لطمه زيادي به جامعه ايراني و بهخصوص نسل جوان وارد آورد. بهطوري كه اگر در سال 1340 بهخاطر يك مقاله غيراخلاقي مانند «زنگ خطر» كه در مجله فردوسي چاپ شد، ساواك بهدليل ترس از مذهبيها مجبور به توقيف چند روزه اين مجله شد، در فاصله كمتر از 15 سال بعد در مراسم جشن هنر شيراز پردهدري و ابتذال به حد غيرقابل تصوري رسيد.(۲)
بنابر سياست حفظ رژيم، گرايش به غرب و ترويج فرهنگ غربي، روشن است كه گزارش مأموران ساواك در رابطه با مطالب و عكسهايي كه مخالف ارزشها و هنجارهاي حاكم بر يك جامعه اسلامي بود، هرگز مورد توجه مقامات ارشد ساواك قرار نميگرفت. حتي در برخي از موارد به وضوح به مأموران ساواك دستور داده ميشد كه در بررسي اخبار جرايد به اخبار سياسي بيشتر توجه شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-۱ نشريه «اين هفته» را جواد علامير دولو يكي از چهرههاي معروف مطبوعاتي كه سندهاي جاسوسي و خيانت وي در اسناد لانه جاسوسي با شماره رمز 201 و نام رمز اس.ديليدر/ال/1 موجود است، بهعنوان صاحب امتياز و مدير مسئول اداره ميكرد و افرادي چون مهرداد شكوري، م- صفار، مهرانگيزكار، سيامك پورزند، خسرو معتضد، مرتضي قمصري، ر- اعتمادي، عباس پهلوان و محمد صفار، آرش سزاوار، امير نادري، حسين سرفرازي، ستار لقايي و برخي از هنرپيشگان زن سينما در شمار همكاران و نويسندگان آن بودند.(ن.ك نيمه پنهان جلد 17روزنامهنگاران جاسوس انتشارات كيهان، 1382.ص 17.)
-۲ روز 27 مرداد 1356 مصادف با دوم رمضان جشن هنر شيراز با حضور فرح پهلوي گشايش يافت. جشن هنر شيراز كه نوعي فستيوال بينالمللي به اصطلاح هنري بود، از چند سال قبل از آن تاريخ در شيراز برگزار ميشد و با وجود مخارج سنگيني كه دربرداشت هرگز مورد توجه و استقبال مردم قرار نميگرفت; بلكه اعتراض و انتقاد عامه مردم را دامن ميزد، زيرا هنرها و نمايشهايي كه عرضه ميشد، با روحيات اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران، مطابقت نداشت و نمايش بعضي از صحنههاي آن در تلويزيون، موجب تمسخر و استهزاي مردم ميشد. در جشن هنر تابستان 1356 شيراز، علاوه بر اين صحنههاي نامناسب و نامأنوس، نمايشهاي زننده و خلاف عفت عمومي به روي صحنه آمد كه با اعتراض شديد مردم روبرو شد و موضوع در مسجد و منبر مورد انتقاد شديد قرار گرفت.
آنتوني پارسونز سفير پيشين انگليس در ايران در كتاب «غرور و سقوط» جشن هنر سال 1356 شيراز را بهعنوان يكي از نخستين جرقههاي انقلاب ايران توصيف كرد و نوشت: «جشن هنر سال 1356 شيراز از نظر كثرت صحنههاي پيشين فراتر رفته بود. بهعنوان مثال يك شاهد عيني، صحنههايي از نمايشي را كه ترتيب داده بودند، يك باب مغازه را در يكي از خيابانهاي پررفت و آمد شيراز اجاره كرده و ظاهراً ميخواستند برنامه خود را كاملاً طبيعي در كنار خيابان اجرا كنند. صحنه نمايش نيمي از داخل مغازه و نيمي در پيادهرو مقابل آن بود، يكي از صحنهها كه در پيادهرو اجرا ميشد، تجاوز به عنف بود كه بهطور كامل (نه نمايشي و وانمودسازي...) در مقابل چشم همه صورت ميگرفت ولي موضوع به شيراز محدود نشد و توفان اعتراض كه عليه اين نمايش برخاست، به مطبوعات و تلويزيون هم رسيد، من موضوع را با شاه در ميان گذاشته و به او گفتم اگر چنين نمايشي بهطور مثال در شهر منچستر انگليس اجرا ميشد، كارگردان و هنرپيشگان آن جان سالم به در نميبردند، شاه مدتي خنديد و چيزي نگفت.»
پاورقي كيهان - ۲۶ / ۰۵/ ۱۳۹۵