بــســـم الله الـــرّحــمـــن الــــرّحــیــم
بهشت؛ باطن قرآن
وجود مبارک امام صادق(ع) و ائمه ديگر اين فرمايش را دارند که درجات بهشت به عدد آيات قرآن کريم است،يعني درجات بهشت شش هزار و اندي است ،چون آيات قرآن شش هزار و اندي است.اين چه فخري است؟! ذيلش اين را معنا ميکنند اينکه درجات بهشت به عدد آيات قرآن کريم است «يُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْق»؛(1) بخوان و بالا برو! يعني هر آيهاي از آيات قرآن ظاهرش آيه است (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا)،(2) باطنش بهشت است. (إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ)(3) ظاهرش قرآن است، باطنش جهنم است. اين ترکش ميشود بهشت، عملش ميشود جهنم. اينکه فرمود درجات بهشت به عدد آيات قرآن کريم است، اين نميخواهد يک مسئله رياضي را براي ما حلّ کند، ميخواهد بگويد ظاهرش قرآن است، باطنش بهشت؛ به دليل اينکه در ذيلش فرمود به اهل قرآن ميگويند بخوان و بالا برو! هر اندازه که با قرآن بودي همان اندازه را ميخواني و به همان اندازه درجات شما در بهشت بالا ميرود، چون بعضيها درجات کمتري دارند، بعضيها درجات بيشتري دارند. در سوره مبارکه «مجادله» فرمود: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»(4) اين «دَرَجَاتٍ» منصوب و تمييز است براي جمله دوم. چون براي جمله دوم تمييز آوردند، جمله اوّل تمييزش محذوف است به قرينه ذکرش؛ يعني (يرفع الله الذين آمنوا درجةً و الذين اوتوا العلم منکم درجاتٍ)، اين چند درجه دارد او يک درجه. به هر حال براي علما و غير علما، براي اساتيد دانشگاه و شاگردانشان فرق است، براي ديگران هم فرق است. فرمود درجات بهشت به اندازه آيات قرآن کريم است. اگر درجات بهشت به اندازه آيات قرآن کريم است، هر اندازه ما در خدمت قرآن بوديم و فهميديم، يک؛ باور کرديم، دو؛ عمل کرديم، سه؛ منتشر کرديم، چهار؛ ميتوانيم يک پله بالا برويم. چرا خودمان را ارزان بفروشيم؟!
حسن عاقبت ؛ از بهترین نعمتها
برخيها اصلاً عادت کردند به ذکرهاي ويژه قرآني، آن اذکاري که در قرآن کريم است ،چه درود باشد بر اهل بيت(عليهم السلام)، چه تسبيح باشد چه تحميد باشد، اينها ذکر است. بعضي از ذکرها آموزنده است، برخيها به ذکر يونسي سرگرمند (لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ)،(5)، برخيها به ذکر يوسفي سرگرمند، برخيها به هردوذکر سرگرم هستند.برخيها ذکر يوسفي دارند. وجود مبارک يوسف در تمام آن خطرات وقتي در چاه افتاد نگفت مرا درياب! گفت صبر کردم. آن وقتي که به زندان افتاد، نگفت خدایا مرا درياب! گفت صبر کردم. حالا که به قدرت و عزّت رسيد، به سلطنت و حکومت رسيد، عرض کرد: (رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأحَاديثِ ... تَوَفَّنِي مُسْلِماً)؛(6) پروردگارا جانم را بگير! اما در حال اسلام. اگر انسان در حال خطر و در حال مرض تقاضاي مرگ بکند هنر نيست؛ اما در کمال قدرت بگويد خدايا جانم را بگير، این هنر است. نظر سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي(7) اين است که ايشان در آن حال تقاضاي مرگ نکرد، خواست به وصيت يعقوب و امثال يعقوب عمل کند، آن هم يک بيان لطيفي است و آن اين است که خدايا! آن توفيق را بده که من مسلمان بميرم (تَوَفَّنِي مُسْلِماً)، اين سفارش يعقوب بود، سفارش انبياء اين بود که (فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَ أَنْتُم مُسْلِمُونَ)،(8) مستحضريد مرگ قابل نهي نيست که نمير! در اختيار کسي نيست؛ ولي ميشود با يک قيدي نهي بشود، ميگويند کافر نمير! اصل مرگ نهيپذير نيست که بگويند «لا تَمُت» يا (فَلاَ تَمُوتُنَّ) اينها قابل نهي نيست؛ اما ميشود با قيد نهي کرد (فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَ أَنْتُم مُسْلِمُونَ)؛ مسلمان بميريد! آنها که ذکر يوسفي دارند از خدا حُسن عاقبت ميطلبند. عرض ميکنند که پروردگارا! (تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ(9) حُسن عاقبت از بهترين نعمتهاست،که انسان با همان وضع وارد برزخ ميشود، ديگر ذات اقدس الهي (عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَفَ).(10) در کلمات نوراني رسول گرامي در آن کلمات قصار(ص) هست که پيغمبر به خداي سبحان عرض کرد :پروردگار! اعمال امت مرا در قيامت به من واگذار بکن که من نزد انبياي ديگر شرمنده نشوم! به من واگذار کن که من حسابرسي کنم! در اين حديث شريف آمده است که فرمود من اعمال امت تو را خودم به عهده ميگيرم که حتي تو هم متوجه نشوي!(11) اين خداست! ببينيد خدا خداست، به قول حضرت علامه حسنزاده فرمود چرا خدا خدا نميگويي؟
«به مجاز اين سخن نميگويم*** به حقيقت نگفتهاي الله»(12)
ضرورت ارتباط نزدیک با خداوند ستارالعیوب
خداوند يک عده مأمور ويژه و بازرس ويژه ميفرستد براي ما که کارهاي ما را بررسي کنند:(وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ *كِرَاماً كَاتِبِينَ(13) آنها را فرستادم تا اعمال شما را ببينم! اصلاً ملائکه را فرستاده که اعمال ما را ضبط کنند. يک وقت نميخواهد آبروي ما حتي نزد فرشتهها برود! آنجاها که خيلي حسّاس است، نميگذارد آبروي ما نزد فرشتهها برود. اين دعاي کميلي که شماشب جمعه ميخوانيد چيست؟ «وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ»(14) «وَالشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِك»، خدايا! يک سلسله کارهايي است که حتي ملائکه نميبينند، یعنی تو نگذاشتي ببينند! تو نميخواهي آبروي ما نزد فرشتهها برود! اين خداست. آن خدايي که حاضر نيست آبروي ما نزد ملائکه برود، آیا آن خدا حاضر است آبروي ما نزد مردم برود؟ يک چنين خدايي است! چرا ما با او درست رفتار نميکنيم؟ ذات اقدس الهي بالذات عالِم است، ملائکه مثل خدا نيستند که بالذّات عليم باشند! تو به اينها علم دادي، تو به اينها آگاهي دادي،تو به اينها شهود دادي؛ اما نميخواهي آبروي ما نزد آنها برود،اين خداست!آیا مناسب نيست با او رابطه و مراوده داشته باشيم؟ چرا خدا خدا نميگويي؟
بنابراين با او رابطه داشتن خوب است، او کاملاً حافظ ماست ،آبروي ما را در دنيا و آخرت حفظ ميکند، هميشه به پيغمبر فرمود :من حساب مؤمنين را ميرسم تا نزد تو خجالت نکشند، اين خداست!
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از اساتید دانشگاه ، دانشجويان و طلاب ، قم؛ 28/5/1395
مرکز اطلاع رسانی اسرا
1. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص628. 2. حجرات، 6. 3. مائده، 90 .
4. مجادله، 11. 5. انبياء، 87. 6. يوسف، 101 .
7. الميزان ، ج6، ص278. 8. بقره، 132. 9. يوسف، 101.
10. مائده، 95. 11. نهج الفصاحة، ص517. 12 . ديوان علامه حسن زاده آملی.
13. انفطار، 10 و11. 14 مصباح المتهجد، ج2، ص849.