به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 10,010
بازدید دیروز: 18,995
بازدید هفته: 70,758
بازدید ماه: 70,758
بازدید کل: 25,057,686
افراد آنلاین: 30
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
پنج‌شنبه ، ۰۶ دی ۱٤۰۳
Thursday , 26 December 2024
الخميس ، ۲٤ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
خوان حکمت ( ۱۰۱ ) :معامله با خدا؛ تجارتی پر سود ۱۳۹۵/۰۹/۱۳

خوان حکمت :  

معامله با خدا؛ تجارتی پر سود

Image result for ‫آيت‌الله جوادي آملي‬‎

بــســـم الله الـــرّحــمـــن الــــرّحــیــم

در جريان اخلاق به ما گفتند اگر دشمن بيروني را‌بخواهيد سرجايش بنشانيد بايد دشمن را طرد کنيد، چون او مزاحم شماست؛ ولي در داخل کشور، شهر، يا خانواده‌تان کسي با شما مخالف بود سعي کنيد مخالفت را از بين ببريد نه مخالف را. در درون هم اين چنين است؛ اين جنگي که در درون هست به نام جهاد اکبر يا اوسط که فرمود: «جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏»[1] معنايش اين نيست که آن رقيب را از پا دربياوريد؛ بلکه رقابت را از پا در بياوريد. اين راه شدني است، خداي سبحان در اوصاف مردان بزرگ مي‌فرمايد اينها کساني‌اند که (وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهًِْ السَّيِّئَهًَْ)؛[2] اينها با نيکي بدي را از بين می‌برند نه بد را. با لطف و محبّت مخالفت را از بين مي‌برند نه مخالف را: (وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهًْ السَّيِّئهًْ) اين را به صورت فعل مضارع که مفيد استمرار است در وصف مردان الهي ذکر کرد؛ چه اينکه فرمود: (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ)؛[3] يعني در مبارزات و اختلافات داخلي سعي کنيد بدي، کينه و اختلاف را از بين ببريد نه طرف را از پا دربياوريد. اين در درون ما هم هست؛ يعني ما اگر بخواهيم به نزاهت اخلاقي بار يابيم در قرآن مي‌فرمايد نماز جلوي بدي را مي‌گيرد: (إِنَّ الصَّلاَهًْ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ)؛[4] يعني نماز حسنه‌اي است که جلوي بدي را مي‌گيرد.
تعدیل قوا و نه تعطیل
 در درونمان اگر خواستهایي برخلاف عقل و فطرت باشد آن نيرو را از بين نمي‌بريم، بلکه تعديل مي‌کنيم نه تعطيل. تعطيل کردن نيرو کمال نيست، تعديل آن نيرو کمال است. اگر گفتند نماز جلوي بدي را مي‌گيرد، بالاخره اين بدي يا در بخش انديشه است که وهم و خيال مزاحمند، يا در بخش انگيزه است که شهوت و غضب مزاحمند؛ نماز و مانند آن وهم و خيال را از بين نمي‌برند، بلکه آن توهم و تخيل زائد را از بين مي‌برند؛ شهوت و غضب را از بين نمي‌برند، آن را تعديل مي‌کنند نه تعطيل، چون خود شهوت و غضب از آفريده‌هاي پروردگار است که اگر اينها نباشد بسياري از امور زندگي مختل مي‌شود. اگر کسي خواست با دشمن بيرون مبارزه بکند چاره‌اي جز بهره‌برداري از نيروي غضب نيست.
جامعه عقل و عدل به جای جامعه حذف
 بنابراين ما وظيفه‌اي داريم نسبت به دشمنان برو‌ن‌مرزي، وظيفه‌اي داريم نسبت به مخالفان درون‌مرزي. دشمنان برون‌مرزي، درصدد حذف و هدمِ ما هستند اينجا جاي مبارزه است که فرمود: (خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّهًًًْْْ)،[5] (وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّهًًًٍْْْ)[6] و مانند آن. اما در داخله يک نظام سعي کنيم بدي را از بين ببريم نه بد را. پس اين گونه از آيات که مي‌فرمايد: (يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهًًًْْْ السَّيِّئَهًًًْْْ) يا امر مي‌کند (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَليٌّ حَمِيمٌ)؛ يعني بکوشيد جامعه شما جامعه عقل و عدل باشد، جامعه حذف نباشد. اگر ما چنين کاري بکنيم اين جامعه عقل و عدل به قله کمال خود مي‌رسد. خيلي از کمالات است که ذات اقدس اله نصيب بشر قرار داده و آنها را ممکن‌الوصول مي‌داند. ما مي‌توانيم هم اکنون که در دنيا هستيم جايمان را در قيامت ببينيم. بسياري از کارها براي ما آسان خواهد بود «فَهُم‏ وَ الْجَنَّهًْْ كَمَنْ قَدْ رَآهَا»،[7] از همين قبيل است. اين بيان نوراني حضرت امير فرمود اينها تنها به اين فکر نيستند که بدانند بهشت هست، جهنم هست، اين را يقيناً مي‌دانند؛ اما مي‌کوشند که بهشت را ببينند، جهنم را ببينند؛ چون الآن بهشت و جهنم موجود است. وجود مبارک حضرت امير در آن خطبه معروف فرمود مردان الهي در دنيا تلاش می‌کنند بهشت را ببينند؛ آن وقت زندگي براي آدم خيلي گواراست، ترک گناه براي او خيلي آسان است و به آساني از گناه صَرف نظر مي‌کند؛ چون آن مقام را که مي‌بينند هرگز حاضر نيستند خودشان را ارزان بفروشند، فرمود شما اين بدنتان به اندازه بهشت مي‌ارزد اين جانتان هم به اندازه بهشت مي‌ارزد؛ چون دو تا بهشت است (وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ)[8] يک بهشت است برای بدن، يک بهشت است برای روح، که در بهشتِ روح انسان با انبيا و اوليا مأنوس است، با معارف الهي مأنوس است. اگر دو بهشت است ، براي بدن ما قيمت‌گذاري کردند، در بيانات نوراني حضرت امير هست،[9] براي جان ما هم قيمت‌گذاري کردند، فرمودند اين دو بهشتي که در قرآن کريم است (وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ)، گرچه (وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ)[10] در بهشت ديگر هم مطرح است، آن بهشتي که نازل است، ثمن بدن شماست، آن بهشتي که بالاتر و گرانبهاتر است، ثمن جان شماست، اين چهار مطلب در آن روايات ما هست؛ هم «إنّهُ لَيْسَتْ لأَبْدَانِکُمْ ثَمَنٌ إلا الْجَنَّهًْْ»؛[11] فرمود اين بدنتان به اندازه بهشت مي‌ارزد اين را ارزان نفروشيد! اين جانتان به اندازه بهشت مي‌ارزد اين را ارزان نفروشيد.
پرسود بودن معامله با خدا
 معامله با خداي سبحان معامله سودآوري است، معامله با شيطان يک معامله زيانباري است. معامله با خدا سودش تنها اين نيست که ما يک چيزي مي‌دهيم يک چيز بيشتري مي‌گيريم؛ بلکه معامله با خدا اين است که خدا عوض و معوض هر دو را به ما برمي‌گرداند، اين طور نيست که يک عوض را بگيرد معوض را به ما بدهد. ما در معاملات عرفي چيزي را مي‌دهيم و چيزي را مي‌گيريم، اين مي‌شود معاوضه؛ اما وقتي با خدا معامله مي‌کنيم چه کار مي‌کنيم؟ خدا از ما چه چيزي را مي‌گيرد؟ هر چه را که به ذات اقدس الهي تقديم کرديم آن را کامل‌تر کرده به ما برمي‌گرداند، نه اينکه چيزي از ما بگيرد. منتها اين تعبير تجارت و امثال تجارت يک تعبير تشويقي است، فرمود يک عده (يَرْجُونَ تِجَارَهًْ لَن تَبُورَ)[12] اين (تِجَارَهًْ لَن تَبُورَ) آن است که عوض و معوض هر دو را به ما برمي‌گرداند و اگر کسي- خداي ناکرده - با شيطان معامله کرد او عوض و معوض هر دو را مي‌گيرد و چيزي به ما نمي‌دهد. اگر کسي با شيطان معامله کرد، چه کار مي‌کند؟ در سوره مبارکه «اسراء» دارد که (لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ)[13] من «إحتناک» مي‌کنم اين «إحتنک» که باب «إفتعل» است؛ يعني «حنک» و «تحت حنک» او را مي‌گيرم، من سواري مي‌خواهم! اگر کسي با شيطان معامله کرد چيزي نمي‌دهد تا چيزي بگيرد؛ بلکه عوض و معوض هر دو را او مي‌برد، چون انسان را تحت بردگي مي‌کشد. آن وقت انسان که ميگويد من نمي‌توانم نماز اوّل وقت بخوانم يا نمي‌توانم فلان کار را ترک کنم راست مي‌گويد، چون او در بَند است،شیطان او را به بند کشيده است. ببينيد که بعضيها مي‌گويند من هر چه مي‌خواهم جلوي زبانم را بگيرم يا جلوي چشمم را بگيرم و نامحرم را نگاه نکنم نمي‌توانم! بيچاره راست مي‌گويد! چون چشم او برای او نيست، چشم او را ديگري تصاحب کرده است. فرمود: (لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ) من «إحتناک» مي‌کنم. اين سوارکارها «إحتناک» مي‌کنند دهنه و افسار اسب دستشان است کاملاً سواري مي‌گيرند، اين را مي‌گويند «إحتنک»؛ يعني «حنک»، «تحت حنک»، افسار و دهنه در اختيار سوارکار است؛ گفت من سواري مي‌خواهم. اگر کسي با او معامله کرد اين طور است، اين طور نيست که اگر کسی بخواهد گناه بکند با ابليس معامله بکند، چيزي از ابليس بگيرد و چيزي به او بدهد، عوض و معوض هر دو را او مي‌برد اين است که فرمود: «خسرت انفسهم» خسارت است؛ ولي اگر کسي با ذات اقدس اله معامله کرد عوض و معوض هر دو را برمي‌گرداند فرمود: (تِجَارَهًْ لَن تَبُورَ)؛ اين تجارت سودآور است؛ منتها تعبير، تعبير تشويقي است؛ هم تعبير (إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ)[14] تعبير تشويقي است، صدر و ساقه اين تعبير، تعبير تشويقي است؛ هم پايانش تشويقي است. اما صدر و ساقه‌اش چگونه تشويقي است؟ براي اينکه معناي اشترا اين است، معناي بيع اين است که انسان چيزي را مالک باشد به ديگري بدهد و از ديگري چيزي بگيرد. ما اگر مالک چيزي بوديم که ديگر مخلوق نبوديم، ما که مخلوق هستيم «لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ حَيَاهًْ وَ لَا نُشُورا»[15] انسان مالک چيزي که نيست تا ما بگوئيم ما مالک جان يا مالک مال هستيم و اين مال را مي‌دهيم به خدا! پس اينکه تعبير اشترا و بيع دارد، تعبير تشويقي است. خدا مال خود را از ما مي‌خرد؛ آنگاه عوض و معوّض هر دو را به ما برمي‌گرداند، اين طور نيست که چيزي نزد خدا بماند چيزي هم به ما عطا کند، بلکه اين را کامل کرده به ما برمي‌گرداند.
بنابراين مردان الهي که با خوبي جلوي بدي را مي‌گيرند، يک چنين داد و ستدي هم با خداي سبحان دارند؛ آن وقت چنين جامعه‌اي جامعه عقل و عدل خواهد بود، ديگر راحت خواهد بود، جامعه امن، جامعه آزاد، جامعه‌ا‌ي که معطّر هست.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛9 /2 /1395.
مرکز اطلاع‌رسانی اسرا
[1] . بحار الأنوار (ط- بيروت)، ج65، ص370.      [2] . رعد، 22.    [3] . فصّلت، 34.
[4] . عنکبوت،45.       [5] . بقره،63.      [6] . أنفال، 60.  [7] . نهج‌البلاغه صبحي صالح، خ 193.
[8] . الرحمن، 46.    [9] . نهج‌البلاغه صبحي صالح، حکمت456؛  [10] . الرحمن، 62.
[11] . تفسير نور الثقلين، ج2، ص274.      [12] . فاطر، 29.   [13] . اسراء، 62. [14] . توبه، 111.
[15] . فلاح السائل و نجاح المسائل، ص201.