مبارزات آیتالله کاشانی
آیتالله کاشانی یک مرد نابغه، مجاهد، بلنداندیش و بزرگوار بود که اصلاً به عقیده من غیبگویی و پیشگویی میکرده است. به طور مثال در زمان مرحوم آیتالله بروجردی ایشان به بعضی از آقایان میفرمود که بعد از آقای بروجردی، باید به سراغ حاجآقا روحالله خمینی رفت. آن وقت هنوز اسمی از امام نبود ولی ایشان مرد بزرگ و مآلاندیشی بود که باید گفت واقعاً از آینده کم و بیش با اطلاع بود. وی تنها یک مرد انقلابی نبود که فقط به مسئله ملی شدن صنعت نفت بپردازد.
ایشان واقعاً مرد وارسته و بزرگی بود. چند بار خدمتشان رسیدم. زندگی سادهای داشت. حتی آن زمانی که واقعاً دستش خالی بود، وقتی نیازمندان و مستمندان به خدمتشان میآمدند، به آنها کمک میکرد. من یادم است که در اتاق نشسته بودم که یک شخص فقیر آمد. ایشان پول نداشت. یکی از اهل خانه را صدا کرد و گفت: «یک تکه مس آنجاست. آن را بیاور.» تکه مس را آوردند. ایشان آن را به آن فقیر داد و گفت:
«برو آن را بفروش. نصف پولش را برای من بیاور و نصفش هم مال تو.» کاشانی مرد بزرگی بود اما دست استعمار بین ایشان و مصدق جدایی افکند و بعد هر دو را کوبید. با اتحاد همه کارها درست میشود، «و اذکرو نعمتالله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم»(1). یکی از نعمتهای خدا اتحاد است و وقتی اینها با هم متحد بودند، واقعاً دربار ذلیل شده بود. آن دست خیانتکار آمد، اول بین مصدق و کاشانی جدایی افکند. البته، فعالیت حزب توده هم در این مرحله خیلی شدید بود که به اینها تودهای نفتی هم میگفتند. بعد هم وقتی هر دو ضعیف شدند، دیگر برای کوبیدن هر دو کار آسانتر گردید و همینطور هم شد؛ مصدق را نابود کردند و کاشانی را نیز خانهنشین کردند.
آیتالله بروجردی و فدائیان اسلام
مرحوم آیتالله بروجردی رحمهًْالله علیه - یک آیتالله وارسته و یک شخصیت برجسته بود و علاقهمند بود که اسلام پیروز بشود. در عین حال، به این نکته باید توجه داشت که نبوغ و بلوغی را که مثلاً ما در امام و امثال امام بعداً مشاهده کردیم، در مراجع قبلی نبوده است. حالا یا احتمال میدادند که مبارزات به شکست منتهی بشود یا مسائلی دیگر در کار بود.
آن چه دستگیر من شده بود، این بود که عواملی که اطراف یک شخصیت را میگیرند برای او گوش هستند و نمیتوان منکر این حقیقت شد که اگر شخصیتی، اطرافیان واقعاً باسواد دانشمند بی غرض و مرض و فریب نخور داشته باشد، کار او خیلی خوب پیش میرود و شکست نمیخورد اما اگر اطرافیانش طوری باشند که مثلاً ترسو، بیسواد یا مرعوب یک رئیس شهربانی یا یک تیمسار فرمانده باشند، به هدف نمیرسد شکست میخورد.
متأسفانه در قم این جوری بودند و فدائیان اسلام در عین حال که در مبارزاتشان گرم و پرشور و دلسوز بودند، نمیگفتند که ما در مقایسه با آقای بروجردی برای اسلام دلسوزتریم، بلکه میگفتند: «الآن این وظیفه ماست، ولو ما کشته بشویم.» لکن متأسفانه همسر مرحوم شهید نواب صفوی را به بیت آیتالله بروجردی راه ندادند. آن زن بارها میگفت: «من روز قیامت، جلوی آیتالله برجردی را میگیرم». البته، من هم آن وقت طلبهای جوان بودم و از ارادتم به مرحوم آیتالله بروجردی هیچ کم نمیشد، ولی این واقعاً ]بذر[ فتنهای بود که کاشته شد و دربار بهرهاش را برد و آنها را اعدام کرد و به حرفهای آقای بروجردی گوش ندادند. در مسئله اصلاحات ارضی، شاه منتظر بود که آقای بروجردی و آیتالله بهبهانی در تهران، از دنیا برود. بعد از مرگ آنها، شاید شاه با خودش فکر میکرد که موانع را برطرف کرده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1. (آل عمران/ 103)، نعمتهای خداوند بر خود را به یادآورید هنگامی که دشمن بودید و قلبهای شما را به هم نزدیک ساخت.