گفتگو با خانواده سردار شهید مدافع حرم؛ سیدحمید طباطباییمهر:
سلام سیدحمید! فرمانده میدان های سخت
متخصص، با فکر، شجاع و در عین حال بیباک و فرماندهای با تدبیر بود. هرگز از کار سخت چشمپوشی نمیکرد و به واقع میداندار موقعیتهای سخت بود. او پس از مقابله با اهریمنان در داخل، در آن سوی مرزها نقش مجاهدی بلامنازع را مردانه ایفا کرد و نشان داد چقدر شایسته در مکتب آلالله درسهای معرفتی را آموخته است. در چهارمین سالگرد و یادبود سردارمدافع حرم شهید سیدحمید طباطباییمهر نگاهی دیگر به زندگی و دغدغههای این شهید بزرگوار داریم؛ چراکه در آستانه چهارم اسفند، چهارمین سالگرد شهادت شهید طباطباییمهر هستیم.
مردی از جنوب شهر تهران محله طیب
شهید سیدحمید طباطباییمهر در سال 1338 در منطقه جنوب شهر تهران حوالی میدان خراسان در خانوادهای مذهبی و شیفته اهلبیت(علیهمالسلام) چشم به جهان گشود و پرورش یافت. دوران نوجوانی و جوانیاش با شرکت در نهضت انقلاب سپری شد. آغاز جنگ تحمیلی و افزایش همکاریهای سیّد با نهادهای انقلابی او را به سمت سپاه سوق داد. در سال ۱۳۶۲ به دلیل علاقهای که به جوانان داشت، حوزه تربیت و آموزش را برای فعالیت دوران پاسداری خود برگزید. به همین دلیل مربی پادگان امام حسین(ع) شد.
ارتباط صمیمانه
با مردم مظلوم کردستان
برای کسب تجارب بیشتر عملیاتی و آشنایی با صحنههای درگیری از کردستان سردرآورد. از همان آغاز فعالیت همواره بهدنبال خدمت صادقانه و همواره با تلاش بیوقفه بود و تا پایان جنگ در این منطقه ماند و خانوادهاش را نیز روانه این دیار کرد. تا آنجا که یکی از فرزندان خود را در این راه از دست داد. رشادتها، لیاقت و شایستگی همراه با مردمداری مثالزدنی و ارتباط صمیمانه با مردم مظلوم کردستان توسط سیّد سبب شد تا مسئولیتهای متعددی در نقاط مختلف کردستان از جمله سقز، مریوان، نوسود و... به ایشان واگذار شود. فرماندهی گردان، فرماندهی محور و فرماندهی عملیات از جمله این مسئولیتهاست.
وقتی درهای شهادت به روی سیّد باز شد
پس از پایان جنگ تحمیلی با حضور در معاونت آموزش نیروی زمینی سپاه نقش سازندهای را ایفا کرد. شاخصترین دوره مدیریت ایشان در معاونت آموزش، مسئولیت مرکز تحقیقات و فناوری آموزشی نیروی زمینی سپاه به مدت پنج سال بود. آخرین سالهای خدمت سیّد در معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه سپری شد. مسئولیتی که درهای شهادت در آن باز بوده و ایشان با به یادگار گذاشتن رشادتها و حماسههای جاویدان در مبارزه با عوامل استکبار و دشمنان مردم ایران و کردستان و در تأمین امنیت این مرز و بوم نقش موثری ایفا کرد که اوج آن در سرکوبی گروهک تروریستی پژاک به نمایش درآمد و سرانجام وی با گمنامی و مظلومیت به آرزوی دیرینه خود رسید.
اما چهار سال گذشت...
حالا چهارمین سالی است که از شهادت سید نیروی زمینی میگذرد. وقتی میدید حاجاحمد کاظمی در جریان فرماندهی صد روزهاش، شوشتری در عملیات تروریستی ریگی، تهرانیمقدم در مسیر ارتقای توان دفاعی کشور در حادثه انفجار روستای بیدگنه و شاطری در لبنان به شهادت رسیدهاند، همواره به چشمهایش التماس میکرد تا با اشکهایش از خدا بخواهند گره کارش باز شود و به وصال یار برسد. او میگفت: «من باید گیرهایم برطرف شود. شبها خیلی مناسب است برای این مسائل و حرفها را با خدا در میان گذاشتن. خدا گدا میخواهد. باید یاد بگیرم گدایی در خانه خدا را.»
برای شهادت
به همه توصیه میکرد
یا برخی اوقات از مادرش میخواست برای شهادتش دعا کند: «مادر! به آن حرمتی که برای من قائل هستی و من را دوست داری دعا کن گیر کارم برطرف شود و شهید شوم.» هرجایی میتوانست توصیه میکرد. به هر شکلی متوسل میشد شهادت قسمتش بشود. به خودش نگاه میکرد و میگفت من گیر دارم! ساعت را کوک میکرد تا یکی دو ساعت پیش از نماز صبح بیدار شود. همسرش از او میخواست بیشتر استراحت کند. برخی اوقات عبادت سیّد به اوج خودش میرسید، به گونهای که صدای گریهاش را بچههایش میشنیدند. این اواخر برای شهادت لحظهشماری میکرد. مخصوصاً در عملیات شمال غرب؛ وقتی پیکر چند تا ازشهدا را از قله آوردند، عجیب به هم ریخته بود. میگفت: «من دارم راستراست راه میروم، ولی اینها یکییکی دارند به این مقام میرسند...» به حال ضجّه و ناله میافتاد که گیر کارم کجاست که خدا من را نمیبرد و توفیقش را نصیبم نمیکند؟! بالاخره زمانی این اتفاق افتاد که همه منتظر خبر بازنشستگی سردار سیدحمید طباطبایی بودند، نه شهادتش که همه را شوکه کرد. سبزجامگان نیروی زمینی سپاه میدانند هجرت و دلکندن از علقهها، خصلت مردان خداست. حتی اگر بهای این هجرت به سوی خدا به سنگینی دل کندن از همسر و سه فرزند برومند باشد.
حمیدجان! همسرم! چطور میتوانم تو را غرق خون ببینم
به منزل همسر شهید طباطبایی مهر رفتیم تا ضمن یاد و خاطرهای از این سیّد بزرگوار دقایقی را با خانواده ایشان به گپ و گفت بپردازیم. هنوز همسر سردار نمیتواند فراق سیّد را بپذیرد؛ او به تعبیر خودش بهترین همراه و یارش را از دست داده و وقتی از سردار صحبت میکند طاقت ندارد خودش را از گریه پنهان کند به همین خاطر اشکهایش به هنگام صحبت کردن جاری میشد. این بار به جای سوال و پاسخ،خواستیم درد دل ایشان را با شهید طباطباییمهر منتشر کنیم؛ این دلنوشته را این گونه آغاز کرد: «در مدت 27 سال زندگی مشترکمان در حق من بسیار خوبی کردند. وجودش مایه سرور قلبم بود و با دیدن او غم از دلم میرفت. من که حمیدم تمام وجودم بود چطور میتوانم او را کشته ببینم و بدنش را غرق در خون تصوّر کنم؟ درد فراق و تحمل مصیبتی که بر من وارد شد، سخت است. انگار غم عالم به سوی من هجوم آورده اما دلم گرم به وعده الهی است که همه اهل زمین و آسمانها شربت مرگ را خواهند چشید.
هزاران جان ما فدای فرزندان فاطمه...
او که دل و جانم بوده و هست. وجودش را واقعیتر و پررنگتر از وجود خودم و خیلی چیزهای دیگر میبینم. خداوند چشمانم را بر روی حقایق و دنیای بسیار زیبا باز کرده و او را شاکرم که با شهادت حمیدم نه تنها او را از دست ندادم بلکه تازه به دستش آوردم. هر وقت نام حسین(ع) را میشنوم یا بر زبانم جاری میشود و متوجه مصیبت حسین بن علی(ع) میشوم، دلم میشکند و اشکم جاری میشود. مصیبتی که بر من وارد شده در مقایسه با آن همچون قطرههای بسیار کوچک است. به یاد قتلگاه حسین(ع) که میافتم بیجهت دلتنگ میشوم(غریبی، تنهایی، اسارت، تشنگی، خون، شمشیر، نیزه و...) دلم میسوزد و میخواهم گریه کنم. گریه بر کسی که آسمان و زمین و آنچه در آنهاست بر او گریه میکند. افتخار میکنم که عزیزم مطیع بدون چون و چرای ولایت بود و با اخلاص وفای به عهد و جان به خاک در خانه اهلبیت(ع) هدیه کرد. هزاران جان ما فدای فرزندان فاطمه/ کاش مرا هم راهی بود تا میتوانستم جان خود را فدا کنم.
سید راهی درست و عملی شایسته را انتخاب کرد
زندگی فرصتی است برای خوب بودن، دوست داشتن و ایثار و انصاف. دنیا محل آزمون و امتحان آدمی است و آزمون و امتحان همیشه با رنج و زحمت و درد و سختی همراه است. خداوند انسان را در رنج و سختی آفرید. این رنج لازمه حیات دنیوی است و همه در حال رنج بردن و زحمت کشیدن هستند لذا انسان وظیفه دارد خود را برای تحمل سختیها و روبه رو شدن با تهدیدها آماده کند و چه خوب و زیباست که این رنج و زحمت در جهت خیر و صلاح دنیا و آخرتش باشد. ما باید نگاهمان را متوجه عاقبت کارها کنیم، چراکه لذتها در همان لحظه انجام، جذاب هستند اما نتایج آنها به ویرانی و نابودی منتهی میشود. شهید طباطبایی راهی درست و عملی شایسته را انتخاب کرد که مستلزم جرأت و شجاعت است.
شهید طباطباییها نصرت الهی را لمس کردند
شخصیت شهدا در آیینه حوادث به راحتی شناخته میشود. شهید طباطبایی از دوران جوانی با حضور فعال و موثر در جبهه جهاد، دلاورانه ایفای نقش کردند و تواناییهای خود را در صحنه عمل نشان دادند و از خود، رشادت و از خودگذشتگی نشان دادند. شهید طباطباییها نصرت الهی را لمس کردند و توانستند به حول قوه الهی ثابت کنند که برتری نظامی به قدرت ایمان و فداکاری همراه با عقل و تدبیر است و کشور عزیزمان را با خونشان عزت بخشیدند، چراکه شهادت به جهت تأثیر خون شهدا برای جامعه مایه حیات و زندگی است.
من بهشت را بدون تو نمیخواهم
امیدوارم خداوند مرگ ما را نیز شهادت در راه خود قرار دهد و درجات شهدا را متعالی گرداند. ما با هم عهد و پیمان بسته بودیم یکی از آنها این بود که از او قول گرفته بودم همانطور که من بهشت را بدون تو نمیخواهم اگر قول بدهی که در روز قیامت بهشت را با من بخواهی من هم قول قول خواهم داد نه تنها در مسیری که انتخاب کردهای تو را مانع نخواهم شد بلکه همیشه در تمام سختیها کنارت خواهم بود. دشمنان ما صادق و پایبند به تعهدات خویش نیستند و شعارهای آنها آلوده به دروغ و فریب است. از ملت ما کینه به دل دارند و فقط به دنبال سلطهگری میباشند. آنها بسیار آسیب پذیر هستند و ماهیتشان سست و ضعیفتر از خانه عنکبوت است. سر و صداهایشان نشانه احساس ترس و خطر آنها از ماست و بیانگر ایستادگی و پیروزی ملت ایران است.
همچون کوه ایستادهایم!
ما در برابر زورگوییهای آنها همچون کوه ایستادهایم و از موضع خود عقبنشینی نخواهیم کرد و سعی و تلاشمان در جهت حفظ ارزشهای نظام در برابر توطئه آنها خواهد بود. ما باید طرفدار حق باشیم و سعی کنیم هوشیاری خود را همچنان حفظ کنیم و کارهایمان از روی بصیرت باشد. باید توجهمان به ارزشها باشد که بیتوجهی به ارزشها و دنیاطلبی، غیرت دینی را از ما خواهد گرفت. ما اعتمادمان به خداست و اجازه نخواهیم داد کسی عزت و شرافت ما را به بازی بگیرد.
از جوانان عزیزمان انتظار میرود به دنبال پیروی از فرهنگ غنی ایران اسلامی که هویت ما را تشکیل میدهد و نیز پیشرفت در تمام زمینهها باشند.
محسن برزیده