نگاهی مستند به بزرگترین جنایتجنگی انگلستان در ایران( ۱۵ ) - بسیج عمومی برای مقابله با قحطی ۱۸ / ۰۱ / ۱۳۹۶
نگاهی مستند به بزرگترین جنایتجنگی انگلستان در ایران - ۱۵
نوبهار 20 نوامبر 1917، (شماره 63)، گزارش میکند هر روز شمار زیادی از مردم مستأصل، مرد، زن و کودک، از دیگر نقاط به تهران میآیند و در خیابانها یا دکانهای متروک زندگی میکنند. در همین شماره این گزارش آمده است: «به موجب یک خبر خصوصی که به اداره [روزنامه] رسید، پریروز قبل از ظهر میرزاابوالقاسمخان درب دکان نانوایی جنب انبار گندم یک سینی مس غفلتاً از در دکان نانوایی برداشته رو به فرار میگذارد، آژان پست [کشیک] او را دستگیر و پس از استنطاق خود اقرار به دزدیهای مهم میکند. لذا کمیسری با ده نفر آژان با یک صاحب منصب برای تفتیش به خانه مشارالیه میفرستند، پس از ورود اشاره به گوشه اطاق کرده آژان وارد اطاق شده لحاف مندرسی را که در گوشه اطاق بوده بلند مینمایند میبیند یک پسر و یک دختر کوچک از گرسنگی مرده و عیال مشارالیه هم در گوشه دیگر اطاق به واسطه گرسنگی در حال نزع است.»
نوبهار 20 نوامبر 1917 (شماره 63) گزارش میکند که دولت و تجار ثروتمند ایجاد مکانهایی برای اسکان و اطعام مستمندان را آغاز کردهاند. این روزنامه گزارش میدهد گروهی از تجار ثروتمند دور هم جمع شدهاند و هر یک مبلغی را ماهانه برای کمک به مستمندان تعهد کردهاند. معینالتجار بوشهری با 500 تومان در ماه بیشترین انفاق را کرده است. حسین امینالضرب و اخوان بنکداران ارقام کمتری را متعهد شدهاند. کمترین رقم تعهد شده 5 تومان در ماه بوده است. اوضاع در یزد وخیم بوده است. همین شماره نوبهار گزارش میدهد که تجار یزدی برای رفع گرسنگی عمومی، از کرمان و رفسنجان گندم خریدهاند، اما حاکم کرمان باز هم اجازه حمل آن گندم را نداده است. نهایتاً دولت مرکزی به حاکم دستور داده 1000 خروار گندم به یزد بفرستد. حاکم مطلقاً از این کار سر باز زده است.
رعد 22 نوامبر 1917: «اخیراً حاکم اصفهان ثروتمندان و ملاهای شهر را به قصر خود خوانده تا برای کمک به فقرا فکری بیندیشند. آنها مبلغ 50000 تومان برای کمک به تأمین ضروریات زندگی فقرا جمع کردند. از اصفهان خبر رسیده که مردم آن ناحیه روزانه 130 خروار غله نیاز دارند و بنابراین برای مدت هشت ماه زمانی که تا برداشت جدید مانده 31000 خروار مورد نیاز است، اما تمام غلهای که از آن منطقه میتوان جمع کرد حدود 6000 خروار است. گندم خرواری 70 تومان است.» این روزنامه درباره مناطق دیگر مینویسد: «گزارشی از تبریز حاکی است هر روز بسیاری در ساوجبلاغ میمیرند ... در قم و مشهد مردم از نبود غذا در تلگرافخانهها پناه گرفتهاند.» اطلاعات درباره قیمت ارزاق: «در جلفای آذربایجان نان هر من 14 قران (هر پوند حدود چهل سنت) فروخته میشود. برخی قیمتهای تهران، با تبدیل اوزان ایرانی به اوزان استاندارد و قیمتهای تبدیل شده به دلار عبارتند از: «گندم، هر بوشل 10 دلار؛ جو، هر بوشل 4.85 دلار؛ کاه گندم، هر تن 44 دلار؛ یونجه، هر تن 80 دلار؛ زغال نرم، هر تن 50 دلار؛ زغال چوب، هر تن 85 دلار؛ سیب زمینی، هر بوشل 5 دلار؛ برنج، هر پوند 30 سنت؛ صابون دستساز خانگی و بد کیفیت، هر پوند 55 سنت.» رعد 24 نوامبر 1917: «حاکم اردبیل به دولت تلگراف زده است که شهر 15000 خروار گندم برای تغذیه سکنه تا پایان سال کم دارد و اجازه خواسته این مقدار را از خارج بیاورد.» در آستارا: «یک ماه است که در این شهر کمبود شدید نان وجود دارد و آنهایی که نان دارند، آن را هر من 8 قران (حدود هر پوند 30 سنت) میفروشند.» اوضاع در تهران: «جلسه کمیسیون ارزاق شب گذشته تشکیل شد. کمیسیون 60000 حواله نان برای همین تعداد از مستمندان شهر تأمین و سیاهه آنها را نظمیه تهیه کرده است.» رعد 27 نوامبر 1917، حاوی گزارشی درباره اوضاع کردستان است: «مدتی طولانی است که اوضاع نان بدتر و جدیتر شده است و اکنون نان پیدا نمیشود. غله از هر نوع بسیار کمیاب است و مردم نمیدانند گرسنگی خود را چگونه برطرف کنند. هر روز تعدادی از گرسنگی میمیرند. بسیاری معتقدند که ظرف دو ماه همه سکنه کردستان تلف خواهند شد... هر روز تعداد زیادی از زن و مرد از گرسنگی میمیرند. روسها هر چه جو بوده برای اسبان خود جمع کردهاند. آنها گاو را 5 تا 6 روبل و گوسفند را 2 تا 3 روبل میخرند.» رعد 28 نوامبر 1917 مینویسد: «حاکم اصفهان به وزارت داخله تلگراف کرده است اکثر خبازیها بستهاند و بسیاری از گرسنگی در حال مرگاند.» در تهران: «فیالحال اکثر خبازیها بستهاند. نان بسیار کمیاب است و زن و مرد و کودک در خیابانها زار میزنند.» رعد 30 نوامبر 1917 درباره اوضاع همدان مینویسد: «مردم به دولت تلگرام کرده و گفتهاند نان بسیار کمیاب است و بسیاری از گرسنگی رو به مرگاند. گندم هر خروار 100 تومان و جو 90 تومان فروخته میشود.»
در اوایل دسامبر 1917 (ربیعالاول 1336)، عمادالسلطنه در تهران به برادرش عینالسلطنه در الموت مینویسد: «از بابت قحطی و نیامدن باران و هنگامهای که برپاست دیگر نوشتن ندارد. در طهران نمیشود نوشت که به مردم چه میگذرد و چه وحشتی حکمفرماست. اما کسانی که غله دارند دیگر یقین گله نباید داشته باشند زیرا قیمت از این بالاتر نمیشود و آنچه نوشته بودید یقین است اصلاح میشود، یعنی به قیمت اعلی خواهند خرید و برای سرکاربد نیست.» در تلگرامی به تاریخ 10 دسامبر 1917، کالدول از وخیمتر شدن اوضاع گزارش میکند: «در اثر اوضاع قحطی بیامان در سراسر ایران که ناشی از بدی محصول و جنگ است روزانه بسیاری را به کام گرسنگی میفرستد. ارزاق بسیار کمیاب است و قیمتها باورنکردنی. اقدامات محلی ناکافی است و کمیتهها ناتوان از بهبود اوضاع هستند.» نوبهار 11 دسامبر 1917 (شماره 71) گزارش میکند دبیرالملک، حاکم تهران، نوانخانههایی در شهرنو ایجاد کرده و در آنجا بینوایان میتوانند غذا و لباس گرفته امکان استحمام یابند. ستاره ایران 30 دسامبر 1917 (شماره 87) حاوی نامهای خطاب به دولت در تهران از سوی یک روحانی همدانی به نام مجتهدزاده همدانی است. این روحانی مینویسد شمار زیادی از مردم روستاهای اطراف به امید یافتن غذا و سرپناه به شهر آمدهاند. نویسنده اعلام میکند آنچه در همدان رخ میدهد یک عاشورای تمامعیار است، هر روز هزاران زن گرسنه همراه با کودکان نزار و لرزان خود جلوی خبازیها جمع میشوند و بیآن که چیزی دستشان را بگیرد از آنجا بیرون شده و به دنبال غذا در این سرمای گزنده در خیابانهای آکنده از اجساد مردگان به جستجوی خود ادامه میدهند. بسیاری از سرما و گرسنگی در خیابانها مردهاند و اجسادشان روی زمین مانده است. نویسنده میپرسد: «خدایا، چرا چنین است؟ چرا انسان شقی است؟ این همه مصیبت چرا؟ کی این بحران کابینه تمام شده و برای یاری ما کاری صورت میگیرد؟»
نوبهار 10 ژانویه 1918 (شماره 86)، خبر از شمار زیاد اجساد بینام و نشان روی زمین مانده در خیابانهای تهران میدهد و میافزاید که «نه زنده میداند و نه مرده که به کجا باید رو کند.» این روزنامه گزارش میکند که برای فرار از سرما بسیاری در مساجد میخوابند و در آنجا اطعام نیز میشوند. بعداً مقرر شد از مساجد تنها برای خوابیدن استفاده شود و توزیع غذا تنها در نوانخانهها انجام گیرد. در همین زمان، دولت تلاش میکند تصویری ملایمتر ارائه کند. در رعد 11 ژانویه 1918، چنین آمده است: «نظمیه راپورت داده در هفته گذشته 51 نفر از گرسنگی و سرما در معابر تهران تلف شدهاند.» هیچ کس نمیتواند این رقم را باور کند. در همان شماره گزارشی از اقدامات برای رفع قحطی در تهران آمده است: «در پایان ماه دسامبر کمیته خیریه مرکز (سازمانی که تماماً به دست ایرانیان شکل گرفته بود) اقدامات زیر را برای فقرای شهر انجام داده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاقهای فراوان؛ تأمین اثاثه و وسیله گرمایی لازم؛ اختصاص باغی مجزا به زنان و کودکان مستمند؛ نگهداری 1000 نفر؛ تأمین حمام برای آنها؛ تأمین لباس؛ تهیه یک وعده چای، آش و برنج؛ تیمار بیماران؛ مراقبت از زنان باردار و تغذیه نوزادانشان با شیر؛ ایجاد مریضخانه با 30 تخت؛ ایجاد کارگاهی برای فرشبافی زنان و کودکان که تاکنون 8 دار قالی در آن به کار گرفته شده؛ [و] به کار گرفتن یک معلم برای تعلیم دینی کودکان.»
در گزارشی با تاریخ 15 ژانویه 1918، کالدول مینویسد: «طبقات فقیر تقریباً تنها با نان و برنج زندهاند. قیمت گندم هر بوشل پانزده تا بیست دلار است، البته اگر بشود با این قیمتها اساساً چیزی پیدا کرد. برنج هر پوند پنجاه سنت تا دو دلار است و مقدار قابلتوجهی از آن موجود است. البته این قیمتها بر اساس نرخ برابری فعلی است.» او ادامه میدهد: «دولت ایران با کمیته امداد محلی که میسیونرهای آمریکایی و دیگران تشکیل دادهاند همکاری میکند و برنج و غله آنها را مجانی و الباقی اجناس را با پرداخت وجه تأمین میکند.» در کرمانشاه خبازان خاک سفید را با آرد مخلوط میکردند. نامهای از ئی. اِی. داگلاس از مریضخانه آمریکاییها در تهران به کالدول در 15 ژانویه 1918 مینویسد: «از خانم اف. ام. استد از کرمانشاه در نامهای خبر رسیده کمبود شدید غله در خبازخانههای عمومی به حدی است که خاک سفید را با آرد قاطی میکنند تا حجم آن بیشتر شود.»