به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 9,695
بازدید دیروز: 18,995
بازدید هفته: 70,444
بازدید ماه: 70,444
بازدید کل: 25,057,371
افراد آنلاین: 34
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
پنج‌شنبه ، ۰۶ دی ۱٤۰۳
Thursday , 26 December 2024
الخميس ، ۲٤ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
خوان حکمت ( ۱۱۶ ) :و قت نماز؛ زمان ملاقات خدا ۱۳۹۶/۰۱/۲۶

خوان حکمت :  

و قت نماز؛ زمان ملاقات خدا

Image result for ‫آيت‌الله جوادي آملي‬‎

بــســـم الله الـــرّحــمـــن الــــرّحــیــم


ذات اقدس اله گذشته از اينكه احكام و قوانين اخلاق را در قرآن بيان كرده انسان متخلِّقي كه تمثّل اخلاق الهي است به نام وجود مبارك پيغمبر(ص) را هم به ما معرفي كرد. از قديمي‌ترين سور‌ه‌هاي مكّي سوره قلم است كه در آن آيه كريمه (إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ)(1) آمده، بعد به ما دستور دادند كه (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)(2) پس در اوايل بعثت يعني همان اوايل سوَر مكّي فرمودند او داراي خُلق عظيم است بعد هم در سوره احزاب ما را به تأسّي به آن حضرت دعوت كردند.
ضرورت فراگیری جوامع الکلم
آنچه وظيفه ما در اين تأسّي است آن است كه ببينيم وجود مبارك آن حضرت اخلاق علمي‌شان چگونه بود و اخلاق عملي‌شان چگونه بود، طرح اين دو نكته براي آن است كه در فضاي عمومي فقط همان اخلاق عملي نافع است ولي در فضاي حوزوي و دانشگاهي، گذشته از آن اخلاق عملي، اخلاقهای علمي هم لازم است. از نظر اخلاق علمي، وجود مبارك پيغمبر(ص) طبق بيان نوراني كه خودش فرمود، فرمود: «اعطيت جوامع الكلم»(3) اين جزء مختصّات آن حضرت است.جوامع‌الكلم يعني انسان، محقّقانه حرف بزند ، نه بي‌برهان چيزي را تصديق كند، نه بي‌برهان چيزي را تكذيب كند، نه زائد بر مقدار لازم سخن بگويد، نه كمتر از مقدار لازم حرف بزند بشود جوامع‌الكلم، اگر كسي نداند چه چيزي بگويد يا چطور حرف بزند يا درباره چه چيزي حرف بزند،اين واجد جوامع‌الكلم نيست؛ جوامع‌الكلم همان قوانين اساسي است يعني چيزي كه خير دنيا و آخرت مردم را به همراه دارد، هم مُتقن است، هم بازده خوبي دارد كه فرمود: «اعطيت جوامع الكلم» اين به منزله قانون اساسي است، آن وقت قوانين ديگر از اين جوامع‌الكلم استنباط مي‌شود. به ما كه در حوزه و دانشگاه هستيم گفتند شما سعي كنيد جوامع‌الكلم را ياد بگيريد يعني قانون اساسيِ آن رشته‌تان را ياد بگيريد كه فروعات علمي آن رشته از آن قانون اساسي كه به منزله ريشه است استنباط بشود.
پیامبر خدا ، معلم بشریت
خداي سبحان وجود مبارك پيغمبر(ص) را به عنوان مبيّن و معلّم معرفي كرد، فرمود: (يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهَ)، (4) (أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)(5) وجود مبارك حضرت هم در طيّ اين 23 سال عمر پربرکتش هم تعليم داشت ،هم تبيين داشت؛ آ‌نجا كه مطلب نظري بايد به بديهي برگردد آنجا را با تعليم حل مي‌كرد، آنجا كه مطلب، قابل برهان نبود توضيح مي‌خواست ، تنبيه مي‌خواست ،روشن كردن مي‌خواست، آنجا را به عنوان تبيين، عهده‌دار بود. بخش وسيع جوامع‌الكلم، به معرفت‌شناسي برمي‌گردد كه انسان راه شناختش چه باشد. اگر راه شناختش فقط در محدوده حس و تجربه حسي بود، اين در برابر وحي موضع مي‌گيرد، چون با معيار او هماهنگ نيست (يك) و آنچه خود دارد به همان بسنده مي‌كند (دو) و نه تنها بسنده مي‌كند به آن فرحناك است (سه) كه اين يك علم مذموم است چون جزء جوامع‌الكلم نيست.
فرمود آيات الهي، احكام الهي وقتي مي‌آيد‌، عده‌اي كه در حدّ حس و تجربه آگاهي دارند از علوم مادي برخوردارند و سقف علمشان در حدّ حس و تجربه است (فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ)(6) همين علمي را كه دارند به آن خوشحالند؛ چون بالاتر كه مسئله وحي و علوم وحياني است را ادراك نمي‌كنند و آن را طرد مي‌كنند(7)به همين مقداري كه در حقيقت كفِ دانش است اكتفا مي‌كنند.اما وجود مبارك حضرت همانند ساير انبيا(عليهم السلام) آمدند گفتند علمِ حسّي و تجربه حسّي كف دانش است، اين لازم است ولي كافي نيست، از اين بالاتر،علم تجريدي است اگر آن علم تجريدي را پشت‌سر گذاشتيد علم‌هاي شهودي هم هست ولي بالأخره علم تجريدي به برهان عقلي بايد برسد اينها كه از علم تجربي به عنوان سكّوي پرش استفاده كردند به علم تجريدي استدلالي عقلي رسيدند.....اينها اخلاقِ علمي حوزويان و دانشگاهيان است كه هم خودشان را نجات مي‌دهند هم نجات جامعه به عهده اينهاست، اما اخلاق عملي، مقدور ديگران هم مي‌باشد چه اينكه عده‌اي اين راه را رفتند. آنچه مخصوص پيغمبر(ص) است آن نه مقدور كسي است نه ما را دعوت كردند كه شما تأسّي كنيد مسئله نبوت، مسئله رسالت، خصائص‌النبي آنها چيزي نيست كه آن حضرت براي ما الگو باشد يا بتوانيم يا بخواهيم تأسّي كنيم، آن مسائلي كه براي تعليم و تربيت ما كارآمد و نافع است آنها معيار تأسّي است.
فلسفه معراج رفتن
در بخش‌هاي اخلاق عملي وجود مبارك پيغمبر(ص) معراج رفت ، از مرحله طبيعت به ماوراي طبيعت عروج كرد، به (دَنا فتدلّي)(8) رسيد خيلي از معارف را از نزد علي حكيم فراگرفت. اصلِ معراج رفتن يعني انسان ترقّي كند بالا برود، اين جزء مختصات انبيا نيست، آن نبوّت و مقام رسالت و وحي‌يابي است كه مخصوص آنهاست و اما اصلِ ترقّي و عروج به معناي جامع ،مخصوص آنها نيست لذا وقتي حضرت به معراج تشريف بردند رهاورد سفر معراجشان همين نمازهاي واجب شبانه‌روز بود كه صبح چقدر، ظهر چقدر، عصر چقدر، مغرب چقدر و عشا چقدر، اين دستورات نماز از معراج آمده اينها سوغات معراج حضرت است ،بعد به ما گفتند: «الصلاهًْ معراج المؤمن»(9) يعني اين نماز آمده پائين تا شما با تمسّك به اين نماز عروج كنيد و بالا برويد اگر صلات، معراج مؤمن است انسان مي‌تواند به اندازه شايستگي خود ترقّي كند با ملكوتي‌ها تماس بگيرد.قرآن كريم به ما دستور مي‌دهد كه شما با ملكوت عالَم رابطه داشته باشيد ،بعد فرمود ملكوت عالم تنها در آسمان‌ها نيست ،هيچ چيزي نيست كه بي‌ملكوت باشد... پس پيشانی و ملكوت هر چيزي به دست بي‌دستي خداست ،آن را با علم تجربي نمي‌شود فهميد، آن را با علم تجريدي و با معراج مي‌شود فهميد كه «الصلاه معراج المؤمن».
زیارت خدا به هنگام نماز
مرحوم شيخ صدوق(ره) دركتاب شريف توحيد نقل مي‌كند كه وجود مبارك اميرالمؤمنين(ع) فرمود «قد قامت الصلاهًْ» يعني «حان وقت الزيارهًْ»(10) ما به اعتاب مقدس كه مي‌رويم ائمه معصومين(عليهم السلام) را زيارت مي‌كنيم زيارت آنها تابع زيارت ذات اقدس اله است. زيارتنامه مؤمن در پيشگاه خداي سبحان همين نماز است كه او را مي‌ستايد. زيارت بنده نسبت به خداي سبحان همان وقتي است كه مؤذّن مي‌گويد «قد قامت الصلاهًْ» پس نماز مي‌شود زيارت ذات اقدس الهي و اين زيارت با عروج آميخته است، براي اينكه خود نماز كه زيارتنامه مؤمن است از معراج و از جاي بلند آمده تا ما را به جاي بلند دعوت بكند، بنابراين اخلاقِ عملي آن حضرت هم در سايه عروج است، اگر كسي بعد از گذشت مدت‌ها نماز خواندن در خود عروجي احساس نكرد بداند در جاي ديگر مشكل دارد، اين نماز، اول انسان را عروج نمي‌دهد اول (إنَّ الصَّلاهًْ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ)(11) است يا رفع است يا دفع يا نمي‌گذارد انسان به تباهي تن در بدهد يا اگر آلوده شد او را تطهير مي‌كند اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ با خواندن نماز نه از رفع خطر بهره‌اي برد نه از دفع خطر، اين هنوز به مرحله (تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ) نرسيده، اين نماز ديگر «الصلاهًْ معراج المؤمن» نيست ،اگرتوانست از فحشا و منكر برهد، آلوده نباشد ،با زبان طيّب و طاهر، با چهره طيّب و طاهر، با سر طيّب و طاهر با پاي طيّب و طاهر به زيارت خداي سبحان برود آن وقت نماز او مي‌شود «الصلاهًْ معراج المؤمن». در كتاب‌هاي اسرارالصلاهًْ مي‌گويند معناي مسح سر اين است كه خدايا هر خاطره باطلي كه من در سر پروراندم الآن دارم آ‌ن را شستشو مي‌كنم تا با مغز پاك، سر پاك، خاطرات پاك به حضور تو بيايم ،اين براي سر؛ با مسح پا هم عرض مي‌كند خدايا هر جائي كه نبايد مي‌رفتم و قدم گذاشتم، هر قدمي كه نبايد برمی‌داشتم و برداشتم، هر اقدامي كه مرضيّ تو نبود به سويش رفتم، من دارم اين پا را از آنها تطهير مي‌كنم(12) از سر تا پا، از پا تا سر پاك شدم تا به زيارت تو بيايم ،گفتند معناي وضو اين است.بنابراين اخلاقِ علمي ما حوزويان و دانشگاهيان در جوامع‌الكلم متمركز بودن است و نتايجش هم آن است اخلاق عملي مشترك ما و دانشگاهيان و توده مردم در طليعه امر بهره‌مندي از (إِنَّ الصَّلاَهًَْ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ) است بعد هم در پايان امر نيل به «الصلاهًْ معراج المؤمن» است و انساني كه عروج كرده چه حرف بزند چه حرف نزند رفتار او در جامعه آموزنده است (وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ) كم نبودند عالمان دين كه وجود آنها در يك محل، كار يك امامزاده را مي‌كرد از بس طيّب و طاهر بودند، مردم وقتي طيّب و طاهر را ببينند، شيفته طهارت او خواهند بود.
 بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام‌ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب‌، قم؛ 9 /3 /1392
مرکز اطلاع رسانی اسرا
1. قلم، 4.               2. احزاب، 21.            3. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص241.
4. بقره، 129؛ آل‌عمران، 164.          5. نحل،44.      6. غافر، 83.   7. بقره، 101.
8. نجم، 8.         9. التفسير الكبير، ج1، صص226 و 233.    
10. التوحيد شيخ صدوق، ص241.                11. عنكبوت، 45.   
 12. ر.ك: اسرارالعبادات (قاضي سعيد قمي)،ص23 و 24.