صنعتی زاده در سالهای پس از انقلاب
«همایون صنعتی زاده» در نخستین سالهای پس از انقلاب اسلامی، در خارج از کشور و کشور انگلستان به سر میبرد. او با شروع جنگ تحمیلی از راه زمینی و از طریق مرز پاکستان وارد ایران شده و به کرمان رفت. جایی که به اصطلاح پرورشگاهی درست کرده و حالا شاهد اعزام گروهی از بچههای پرورشگاه به جبهههای جنگ بود. او هم تصمیم گرفت عازم جبههها شود! از همین روی ثبت نام کرد و به پادگان رفت تا تعلیمات نظامی ببیند!!
خودش در این باره در یکی از نامه هایش به خواهرش مینویسد:
... هر چه فکر کردم دیدم اگر همراهشان باشم، بهتر است. به ناچار من هم جزو داوطلبین ثبت نام کردم و چندی است مشغول دیدن تعلیمات هستم و ظرف همین دو روزه به خوزستان خواهیم رفت...
و در نامه دیگری به خواهرش، اوضاع خود را در جبهه تشریح میکند:
«... تجربه جالبی است و دنیایی به کلی تازه. لااقل برای من. گمان میکنم به علت سن من و سپیدی موی من، کار سبک تهیه و تدارکات را بر عهده ام گذاردهاند. بد نیست، هم مشغولیات است و هم تجربه و سابقهای که در امر مدیریت داریم به کارم میآید...»
معلوم نیست سابقه مدیریت «صنعتی زاده» در امر چاپ و نشر و اتصال مراکز فرهنگی داخلی با سرویسهای اطلاعاتی آمریکایی، چه رابطهای میتواند با تدارکات در جبهههای جنگ تحمیلی و دفاع مقدس داشته باشد!!!
جبهه رفتن «همایون صنعتی زاده» برای همه به خصوص دوستان و آشنایان و رفقای نزدیکش عجیب و غریب بود. او که روابط نزدیکی با آمریکاییان داشت و سالها در موسسه فرانکلین به آنها خدمت کرده و طرح بزرگ نفوذ فرهنگی آنها را جامه عمل پوشانده بود، یار غار دربار و شاه و اشرف بود و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، کشور را ترک گفته بود و ... چه نسبتی به انقلاب و دفاع مقدس میتوانست داشته باشد؟!!
«سیروس علی نژاد» از یاران نزدیک و دوست سالیان سال «صنعتی زاده» مینویسد:
..تا اینجای کار، رفتار او به اندازه کافی شگفتانگیز است، اما بعد که وارد جبهه میشود جالبتر میشود...
«سیروس علی نژاد» حیرت خود از جبهه رفتن «همایون صنعتی» را این گونه به وی منعکس میکند:
...یک روز با من درباره روزهای زندگی اش در جبهه جنگ ایران و عراق صحبت میکرد. گفتم همایون تو در جبهه چه میکردی؟ گفت خیلی به من خوش گذشت؟ گفتم یعنی چه؟ در جبهه وسط توپ و تفنگ و نارنجک و خمپاره چطور ممکن است به آدم خوش بگذرد؟ چه کار میکردی که به تو خوش میگذشت؟ خندید گفت ستارهها را تماشا میکردم. شبها توی سنگر یا اگر در شهرها بودم پشت بام طاق باز دراز میکشیدم و ستارهها را تماشا میکردم. هیچ وقت در عمرم فرصت نکرده بودم اینهمه ستاره بازی کنم!...
در آن روزها معلوم نشد که «همایون صنعتی زاده» در جبهههای جنگ چه میکرد اما بعدا با دستگیری و بازداشت و اعترافاتش، روشن شد که از طریق اعضای پرورشگاهش در کرمان که به جبهه فرستاده بود اطلاعاتی از جبههها بهدست آورده و برای برخی محافل خارج از کشور از جمله در اسرائیل ارسال میکرده است.
پس از بازگشت از جبههها، «همایون صنعتی زاده» و همسرش دستگیر شده و خود «صنعتی زاده» به جرم ارتباط با «سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا» و «نشر و ترویج فرهنگ آمریکایی» محاکمه و به زندان و مصادره اموال محکوم گردید.
«عبدالرحیم جعفری»، از عوامل مرتبط با سازمانهای فراماسونری و از دوستان نزدیک «صنعتی زاده» درباره این زندان و محکومیت میگوید:
... «همایون» و همسرش را مىبرند و در زندان انفرادى کرمان بازداشت مىکنند. پس از شش ماه همسرش که از ناراحتى، بینایى یک چشم خود را از دست داده بود آزاد مىشود و «همایون» به تهران و به زندانهاى دیگر و دست آخر به زندان اوین منتقل مىشود و پس از بازجویىهاى بىمورد پنج سالى در زندان نگهش مىدارند که یک سالش را در زندان انفرادى بوده...
«سیروس علی نژاد» از رفقای نزدیک صنعتی زاده به نقل از حکایات «مهدخت صنعتی زاده» (خواهر همایون) درباره چگونگی زندان وی میگوید:
... میگفت در زندان خیلی به من خوش گذشت و حالا با حکایاتی که از خانم «صنعتی» نقل خواهم کرد متوجه خواهید شد که چگونه در زندان به او خوش میگذشت:
... همایون در بزرگ سالی در زندان هم که بوده به جای غم و غصه در فکر چاره کار بوده است. او را به این اتهام محاکمه میکنند که فرهنگ آمریکایی را گسترش داده. همایون میگوید من کتابهای آمریکایی چاپ کرده ام اما فرهنگ آمریکایی را گسترش نداده ام. رئیس دادگاه میگوید حرف معقول بزن. اینکه نمیشود وقتی کتاب آمریکایی چاپ کردهای خب فرهنگ آمریکایی را هم گسترش دادهای دیگر... آقا انگار تو باغ بهشت و دور تا دورش هم دوست و آشنا و رفیق قدیمی. مثل آب خوردن با هر کس میخواست رفیق میشد. با یکی شطرنج میزد، با یکی سودوکو حل میکرد. کلاس درس مولانا داشت. … من که روز اول نمیدانستم و درست نگاه نکرده بودم ببینم به همه چشمک میزنه یا فقط به من... فکر میکردم چرا داغون نیست؟ چرا لبخند میزنه؟ چطور توی تنهایی انفرادی له نشده؟ چن سال که وقت کمی نیست. چن ماهش هم وقتی چراغ دایم روشن باشه و شب و روزت با هم یکی بشه، آدمو از پا در میآره...
سرانجام صنعتی زاده با لابیها و نفوذهایی که به خصوص در دولت به اصطلاح سازندگی داشت، بدون آنکه بطور کامل به جرمهای متعددش رسیدگی شود، از زندان آزاد شد و به خارج کشور رفت تا به قول معروف آبها از آسیاب بیفتد و دوباره به کشور بازگشته و با استفاده از کم حافظگی برخی مسئولین، به ماموریتهای ناتمام خویش ادامه دهد.
«ابراهیم گلستان» نیز از دوران زندان و پس از زندان «همایون صنعتی زاده»، روایتی دارد:
... جنگ با عراق که راه افتاد او خوراکرسانی به جبهه را به راه انداخت. بعد هم گرفتندش. مدت درازی در حبس بود. بعد ناگهان رسید به لندن. خانهاش در لندن نزدیک خانه من در لندن بود. تلفن من را در تهران گرفته بود. به من زنگ زد...
نفوذ «صنعتی زاده» تا حدی بود که بنا به قول «سیروس علی نژاد» حتی باعث خلاصی برخی از زندان شد. «علی نژاد» به نقل از یکی دیگر از حکایتهای «مهدخت صنعتی» میگوید:
... گفت نامردم اگه تا پونزده روز دیگه بیرونت نیارم. باورم که نشد. از این قولا خیلیا داده بودن. این دفعه دیدم صدام میزنن و لباسامو به من پس دادن. بشر! منو از کار دولتی معذور کرده بودن. هیچ کسو نداشتم که هوامو داشته باشه. خودش جلو در زندون وایساده بود. منو برد خونه ی خودش. به زندان هم میگفت هتل اوین. یا دانشگاه. کاری رو که الان دارم اون برام درست کرده. یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی. نابغه اس ...
در سالهای پس از انقلاب نیز همچنان ارتباط «همایون صنعتی زاده» با اربابان آمریکایی اش برقرار بود. در نامهای که او به تاریخ 27 مهرماه 1372 از لندن برای دوست قدیمی خود، «ایرج افشار» مینویسد به این تداوم ارتباط اشاره دارد:
... ویزای آمریکا گرفتم. خیال دارم دو هفته دیگر به نیویورک بروم و «دیتوس اسمیت»، رئیس سابق فرانکلین را ملاقات کنم. یکی دو هفته آنجا خواهیم ماند. هنوز تصمیم نگرفته ایم که از کدام راه مراجعت کنیم ...
و شاید از طریق همین ارتباطات باشد که کتابهایی در همان جهت اسلام زدایی و بسط فرهنگ غربی و آمریکایی که موسساتی مانند فرانکلین در طول دوران طاغوت ماموریت اجرای آن را داشتند، در سالهای پس از انقلاب نیز برای چاپ و نشر در داخل کشور معرفی میکند. او در نامه هایش به «ایرج افشار» به برخی از کتب یاد شده اشاره دارد. کتابهایی که در راستای تبلیغ «باستان گرایی» برای «روزگار باشکوه پیش از اسلام»! مدیحه سرایی کرده که گویا اسلام و مسلمانان آن دوران پرشکوه را از بین بردند!! مثلا در نامه مورخ ششم خرداد 1373 به ترجمه حروف چینی شده و اصلاح شده فصل «مذهب ایرانیان پیش از زرتشت» و ترجمه دو کتاب «علوم دقیق در روزگار عتیق» تالیف نویگه باوئر و «ایران در شرق باستان» تالیف هرتزفلد اشاره کرده و از «افشار» خواسته تا برای نشر این کتابها، ناشری بیابد.
در نامه مورخ 3 اسفند 1373 از فتوکپی نمونههای چاپی جلد اول «تاریخ کیش زرتشت» مینویسد که گویا ضمیمه نامه اش بوده و میگوید که تلاش دارد ترجمه جلد دوم را پیش از پایان سال به اتمام برساند.
در نامهای دیگر که به تاریخ 23 اوت 1998 (1377) برای «ایرج افشار» نوشته به کتاب «عزرا» از الحاقات جعلی عهد عتیق یا تورات اشاره کرده و میخواهد بداند آیا این کتاب به جز ترجمه یونانی، ترجمه دیگری مثلا انگلیسی هم دارد یا خیر! «صنعتی زاده» مینویسد که بخش عمده کتاب یاد شده درباره محافظین داریوش هخامنشی بوده و احتمال دارد که این کتاب در اصل در همان دوران داریوش توسط ایرانیان تالیف شده باشد!
منوی اصلی
ورود اعضا
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: | 17,655 |
---|---|
بازدید دیروز: | 9,675 |
بازدید هفته: | 59,408 |
بازدید ماه: | 59,408 |
بازدید کل: | 25,046,340 |
افراد آنلاین: | 59 |
اوقات شرعی
اوقات شرعی به وقت زنجان
اذان صبح: | |
---|---|
طلوع خورشید: | |
اذان ظهر: | |
غروب خورشید: | |
اذان مغرب: |
تقویم و تاریخ
چهارشنبه ، ۰۵ دی ۱٤۰۳
Wednesday , 25 December 2024
الأربعاء ، ۲۳ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403 | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|
ج | پ | چ | س | د | ی | ش |
7 | 6 | 5 | 4 | 3 | 2 | 1 |
14 | 13 | 12 | 11 | 10 | 9 | 8 |
21 | 20 | 19 | 18 | 17 | 16 | 15 |
28 | 27 | 26 | 25 | 24 | 23 | 22 |
30 | 29 | |||||
29 - فرانکلین، انجمن ایران و آمریکا و دیگران - صنعتیزاده در جبهههای جنگ چه میکرد؟ ۲۶/ ۰۲ / ۱۳۹۶
فرانکلین، انجمن ایران و آمریکا و دیگران-29