نگاهی مستند به بزرگترین جنایتجنگی انگلستان در ایران( ۲۱ ) - اشغالگران انگلیسی همراه خود قحطی را به خراسان بردند ۱۶/ ۰۳ / ۱۳۹۶
نگاهی مستند به بزرگترین جنایتجنگی انگلستان در ایران- ۲۱
اشغالگران انگلیسی همراه خود قحطی را به خراسان بردند
در مناطقی از آذربایجان قحطی رخ نداده بود. در می1918، نیروهای انگلیسی زنجان را [که آن موقع جزو آذربایجان بود] تصرف کردند. داناهو درباره زنجان این طور مینویسد: «ما از منطقهای عبور میكردیم که نسبت به مناطق نزدیک همدان كمتر دچار گرسنگی بودند. اوضاع غذا بهتر بود و فلکزدههای «گردان گرسنهها» در شمال غرب ایران دیده نمیشدند.» داناهو وضعیت روستای بنیك سوما در جنوب تبریز را اینگونه گزارش میكند: «فراوانی نعمت بود و قحطی هنوز به این آبادی دورافتاده که صمیمانه زیر شاخ و برگ باشکوه درختان بلوط و شاه بلوط آرمیده، دستاندازی نكرده است.»
در ژانویه 1919، فرانسیس وایت گزارش میكند اگر چه اوضاع در تهران کمابیش بهتر شده اما سایر ولایات این قدر خوشاقبال نبودهاند:
به هر حال، شرایط در ولایات چندان مطلوب نیست. قیمت نان در همدان دو برابر و نیم تهران است؛ از آذربایجان خبر میرسد كه قیمت نان حتی از این هم بیشتر است. تلاشهایی در حال انجام است تا تفتیش ارزاق را هر چه سریعتر به ولایات نیز گسترش دهند. انتظار میرود در چند روز آینده مفتش ارزاق کارش را در همدان آغاز كند. امید میرود طی چند هفته آینده، سودجویی با موفقیت مهار شود.
او اوضاع پناهجویان را در همدان چنین توصیف میكند:
دیگر مسئله بزرگ در همدان، مسئله پناهجویانی است که خانههایشان را در آذربایجان به هنگام تهاجم ترکها به ارومیه و دشت سلماس در تابستان ترک کردهاند. آنها به تعداد زیاد به همدان وارد شدهاند. بخش بزرگی از آنها به بعقوبه فرستاده شدهاند که مقامات نظامی انگلیسی در آنجا اردوگاه بزرگی برای نگهداری آنها در زمستان ایجاد کردهاند، با وجود این شمار قابلتوجهی در همدان ماندهاند و یا با رفتن دیگران به آن وارد شدهاند. اکنون یا باید در زمستان از آنها نگهداری شود و یا به زادگاهشان بازگردانده شوند. تلاشهایی صورت گرفته تا دست کم مردان را به زادگاهشان بازگردانند تا شاید پیش از بهار آنها بتوانند مزارع را به موقع کشت کنند و کل فصل برداشت سال آینده را از دست ندهند.
کاملاً روشن است که قحطی در آذربایجان تا تابستان 1919 ادامه یافته است. وایت در تلگرامی با تاریخ 31 ژانویه 1919، درباره اوضاع اقتصادی و سیاسی آذربایجان اینگونه گزارش میكند:
اوضاع اقتصادی در آذربایجان اسفانگیز است. در تبریز قیمتها بالاست؛ قحطی حکمفرماست و بیماری کشنده تیفوس همهگیر شد است. آقای پدوک کمیته امداد را سازماندهی کرده است و بازگرداندن پناهجویان ارومیه تا بهتر شدن اوضاع عقب افتاده است.
در 22 فوریه 1919، وایت چنین مینویسد: «دولت ایران در حال بررسی اختصاصی 300000 تومان برای امدادرسانی در آذربایجان است.» او همچنین خبر میدهد:
كمیته امداد آمریكا به حدود 3000 نفر در همدان و انگلیسیها به بیش از 40000 نفر در بعقوبه رسیدگی میکنند. اگر این عده به زودی به زادگاهشان بازگردانده نشوند، فصل دیگری از برداشت را از دست خواهند داد و هزینه بیشتری بر منابع مالی امدادرسانی تحمیل خواهد شد.
در 27 فوریه، وایت گزارش میدهد:
دولت ایران اکنون علاقه فعالی برای بهبود اوضاع هولناك حال حاضر آذربایجان نشان میدهد و تصمیم گرفته منابعی به آن ولایت به منظور توزیع در میان فقرا ارسال كند. من دریافتم كه حدود 750 خروار برنج از تهران به تبریز ارسال میشود و حدود 3500 خروار دیگر نیز از مازندران فرستاده میشود تا نیازهای فوری مردم تأمین شود. مقادیری هم بذر به شکل رایگان میان زارعان توزیع خواهد شد و ناظرانی هم منصوب خواهند شد تا بر درستی كاشت آنها نظارت كنند. دولت درصدد تهیه سیصدهزار تومان دیگر برای توزیع در میان نیازمندان است.
در 11 مارس 1919، وایت اینگونه مینویسد: «دولت ایران 25000 تومان پول نقد و مقداری کمک جنسی برای بهبود اوضاع آذربایجان كه تغییری نكرده، فرستاده است.»
در آوریل 1919، در حالی که اوضاع تهران رو به بهبود بود، قحطی در ولایات ادامه داشت. وایت درباره وضعیت تهران مینویسد:
به خاطر برداشت خوب فصل گذشته و كنترل ارزاق از سوی دولت ایران در تهران، كه با هدایت یك بلژیكی انجام میگیرد، نان در پایتخت فراوان و به شکلی معقول ارزان است. با وجود این قیمتهای دیگر ارزاق همچنان ده برابر قیمتهای عادی است و دستمزد کارگران تنها برای خرید پنج تخممرغ کفایت میکند. به هر حال، نان غذای اصلی روزانه طبقه کارگر است و آنها قادرند با شش پوند نانی كه با سه قران میخرند، در شرایط قابل قبولی زندگی كنند.
در ولایات، قحطی ادامه دارد:
اوضاع در ولایات چندان خوب نیست. در همدان قیمتها بالاتر از تهران است؛ هر چند که طی سه ماه گذشته مقدار قابلتوجهی كاهش یافته است. بدترین وضعیت در آذربایجان است كه قیمتها بسیار بالاست و شرایط قحطی برقررا است. دولت ایران برنج و گندم ارسال میكند تا به تغذیه فقرا كمك كند و هیئت امدادرسانی آمریکا در ایران، تنها در تبرریز، به تغذیه روزانه بیست و پنج هزار مستمند كمك میكند. تیفوس كشنده در تبریز همهگیر شده و بر وخامت ناشی از گرسنگی و قحطی میافزاید.
قحطی در خراسان
روزنامه نوبهار در تاریخ 2 اوت 1917 (شماره 2) مینویسد درست پنج ماه قبل از اوضاع فعلی، مردم خراسان وقوع قحطی را پیشبینی کرده و به دولت درباره بحران که قریبالوقوع بود تلگراف زدند و از دولت خواستند غله آن ولایت را به خودشان بفروشد. با وجود قحطی، ارزاق همچنان صادر میشد، مفتشها سخت کار میکردند، و هیچ قدرتی که بتواند از پس بحران ارزاق برآید وجود نداشت. روزنامه زبان آزاد در 14 اوت 1917 (شماره 5) از کمبود نان در مشهد گزارش میدهد. این روزنامه مینویسد خبازهای مشهد دکانها را بستهاند و جماعت گرسنه و عصبانی در خیابانهای مشهد جمع شده و علیه دولت شعار میدهند. وزیر داخله از ترس بروز آشوب از وزیر مالیه میخواهد که به سرعت به این ولایت غله ارسال کند. زبان آزاد، در 9 سپتامبر 1917 (شماره 16) نامهای از عبدالحسین خراسانی آورده است که مینویسد این ولایت از قحطی، وبا و ناامنی دارد میسوزد. برخی از ساکنان قوچان به حرم امام رضا(ع) پناه برده، روی خود نفت ریخته و آتش زدهاند.
شماره 12 آوریل 1918 نشریه نییر ایست (خاور نزدیک) لندن اوضاع مشهد را در نوامبر 1917 گزارش میکند. تا آوریل 1918 قوای روس از ایران عقب نشستهاند و سراسر شرق ایران در اشغال انگلیسیهاست و آنها در مارس 1918 مشهد را اشغال کردهاند. کالدول در مقاله ارسالی خود چنین نوشته است:
اگرچه این مقاله اندكی دیر ارسال میشود اما به خوبی شرایطی را که در پاییز گذشته و حتی در حال حاضر در ایران وجود داشته و دارد توصیف میكند. امید میرود این مقاله مورد توجه قرار گیرد. شرایط مشابه و حتی بدتر و گرانی بیشتر همچنان در تهران، همدان، شیراز، تبریز و دیگر شهرهای ایران حاكم است.
این مقاله با عنوان «اوضاع در شمال شرق ایران» که «با تأخیر هم ارسال شده»، تاریخ 28 نوامبر 1917 را بر خود دارد و به شرح زیر است:
یک سال و نیم است که در ناحیه مشهد برف و باران نباریده و خشكسالی دارد خیلی جدی میشود. قیمت گندم از بهای عادی آن كه حدود دوازده تومان در هر خروار (650 پوند) است، به خرواری چهل و پنج تومان افزایش یافته است. مردم فقیر كه همان دستمزد گذشته خود را دریافت میکنند، نان را به قیمت چهار برابر معمول آن میخرند. آنها، چیزهای دیگر نظیر چای، شكر، میوه و غیره را به كلی كنار گذاشتهاند؛ چرا كه فراتر از ظرفیت جیب آنهاست. هزاران نفر از آنها ماههاست لب به گوشت نزدهاند. آنها همه پولشان را برای نان میدهند و بسیاریشان همان نان را نیز به قدر کافی تهیه كنند. از منابع موثق شنیدم كه نوزادان را سر راه میگذارند تا كسی آنها را بردارد و تیمار کند. حدود بیست و پنج نفر از این نوزادان سر راهی را به مریضخانه حرم امام رضا(ع) بردهاند... اتفاقی که شرح میدهم کاملاً موثق است. بیرون یکی از دروازههای شهر لاشه حیوانی را در فضای باز انداخته بودند. (مردم هیچ گاه دردسر حمل مردار حیوانات را به بیرون شهر به خود نمیدهند. آنها اغلب اوقات مردار را در خیابان یا هر فضای باز دیگری رها میکنند و سگهای خیابانی باقی کار را انجام میدهند.) به محض این كه لاشه بیرون انداخته شد، مردم به سوی آن دویدند و شروع کردند به بریدن و بردن پارههای گوشت حیوان؛ در حالی كه سگها دورادور ایستاده بودند و جسورانه دمشان را تكان میدادند و منتظر بودند تا نوبتشان برسد و آنچه را باقی است تمام کنند... نزد روستاییان كه شهریها برای غذایشان به آنها وابستهاند، تعداد دام زنده به دلیل نبود علوفه به شدت کاهش یافته است. برگ خشك درختان را به خرواری چهار تومان میفروشند، در حالی كه پیش از این قیمت عادی یك خروار کاه خوب دو تومان بود. حیوانات یا میمیرند و یا كشته میشوند، زیرا چیزی برای تغذیه آنان وجود ندارد. یك گوسفند و بردهاش را به یازده قران میفروشند، در حالی که قبلاً گوشت گوسفند پانزده قران فروخته میشد. البته این قیمت فعلی گوشت نیست بلکه از آن بالاتر است. اما هر شتر، اسب، قاطر یا خری كه میمیرد و یا كشتار میشود بلافاصله به افزایش قیمت كالایی كه یا در مزارع تولید میشود و یا هر کالایی که نیاز به حمل و نقل دارد، کمک میکند؛ زیرا غیر از حیوانات وسیله دیگری برای حمل و نقل وجود ندارد.
در آخرین بند این مقاله، چنین آمده است:
تجارت دچار افت بسیاری شده است. قیمتها بسیار بالاست. لیره استرلینگ را به جای پنجاه و پنج قران پیش از جنگ، سی قران یا کمتر میفروشند. روبل روسیه را كه قبل از جنگ یكصد و شانزده شاهی فروخته میشد، هشت شاهی میفروشند. واردات از روسیه عملاً متوقف شده است ... گمان میكنم دولتهای بزرگ معمولاً در زمان جنگ درگیر كارهای بشردوستانه نمیشوند. با این حال گاهی اوقات میشنویم كه چنین میكنند. اگر انگلیسیها تنها نوعی تجارت را برای تسهیل انتقال كالا از هند به خراسان و تا مشهد راه بیندازند، نه تنها عملی انساندوستانه است، بلکه سود سرشاری نیز دربر خواهد داشت.
نویسنده پرسشی مطرح میكند: چرا دولت انگلستان از هند ارزاق نمیآورد؟ در گزارش بعدی که ساثرد تهیه کرده، مشخص میشود كه در هندوستان غله كافی با قیمتهای بسیار پایین موجود بوده است. ساثرد همچنین افشا میکند که درست در آن سوی کرمانشاه، که هر روز تعداد زیادی از مردم در آنجا از قحطی میمردند، غله كافی در بینالنهرین وجود داشت. چرا در حالی که در هند و بینالنهرین، غله كافی وجود داشت، ایران در میان آن دو، دچار گرسنگی بوده است؟ انگلیسیها نه تنها هیچ آذوقهای به خراسان نیاوردند، بلکه در مقیاس گسترده درگیر خرید ارزاق برای ذخیره آذوقه ارتش خود در ایران و روسیه بودند.
نامهای از ئی. ای. داگلاس در مریضخانه آمریكاییها در تهران به كالدول با تاریخ 15 ژانویه 1918 اوضاع مشهد را اینگونه شرح داده است: «کشیش ال. اف. اسلتین در مشهد، در 21 دسامبر مینویسد: «قحطی در اینجا در حال گسترش است و هر روز جدیتر میشود. گندم اکنون پوندی شصت و پنج تومان است.» او بار دیگر در سوم ژانویه مینویسد: «مردم فقیر در اینجا به شدت از نظر غذا در رنجند. ما شمار اندكی از آنها را ظهر هر روز با پولی كه برای این كار از سوی دوستان داده شده، اطعام میكنیم.»»
در ژانویه 1919، فرانسیس وایت گزارش میكند اگر چه اوضاع در تهران کمابیش بهتر شده اما سایر ولایات این قدر خوشاقبال نبودهاند:
به هر حال، شرایط در ولایات چندان مطلوب نیست. قیمت نان در همدان دو برابر و نیم تهران است؛ از آذربایجان خبر میرسد كه قیمت نان حتی از این هم بیشتر است. تلاشهایی در حال انجام است تا تفتیش ارزاق را هر چه سریعتر به ولایات نیز گسترش دهند. انتظار میرود در چند روز آینده مفتش ارزاق کارش را در همدان آغاز كند. امید میرود طی چند هفته آینده، سودجویی با موفقیت مهار شود.
او اوضاع پناهجویان را در همدان چنین توصیف میكند:
دیگر مسئله بزرگ در همدان، مسئله پناهجویانی است که خانههایشان را در آذربایجان به هنگام تهاجم ترکها به ارومیه و دشت سلماس در تابستان ترک کردهاند. آنها به تعداد زیاد به همدان وارد شدهاند. بخش بزرگی از آنها به بعقوبه فرستاده شدهاند که مقامات نظامی انگلیسی در آنجا اردوگاه بزرگی برای نگهداری آنها در زمستان ایجاد کردهاند، با وجود این شمار قابلتوجهی در همدان ماندهاند و یا با رفتن دیگران به آن وارد شدهاند. اکنون یا باید در زمستان از آنها نگهداری شود و یا به زادگاهشان بازگردانده شوند. تلاشهایی صورت گرفته تا دست کم مردان را به زادگاهشان بازگردانند تا شاید پیش از بهار آنها بتوانند مزارع را به موقع کشت کنند و کل فصل برداشت سال آینده را از دست ندهند.
کاملاً روشن است که قحطی در آذربایجان تا تابستان 1919 ادامه یافته است. وایت در تلگرامی با تاریخ 31 ژانویه 1919، درباره اوضاع اقتصادی و سیاسی آذربایجان اینگونه گزارش میكند:
اوضاع اقتصادی در آذربایجان اسفانگیز است. در تبریز قیمتها بالاست؛ قحطی حکمفرماست و بیماری کشنده تیفوس همهگیر شد است. آقای پدوک کمیته امداد را سازماندهی کرده است و بازگرداندن پناهجویان ارومیه تا بهتر شدن اوضاع عقب افتاده است.
در 22 فوریه 1919، وایت چنین مینویسد: «دولت ایران در حال بررسی اختصاصی 300000 تومان برای امدادرسانی در آذربایجان است.» او همچنین خبر میدهد:
كمیته امداد آمریكا به حدود 3000 نفر در همدان و انگلیسیها به بیش از 40000 نفر در بعقوبه رسیدگی میکنند. اگر این عده به زودی به زادگاهشان بازگردانده نشوند، فصل دیگری از برداشت را از دست خواهند داد و هزینه بیشتری بر منابع مالی امدادرسانی تحمیل خواهد شد.
در 27 فوریه، وایت گزارش میدهد:
دولت ایران اکنون علاقه فعالی برای بهبود اوضاع هولناك حال حاضر آذربایجان نشان میدهد و تصمیم گرفته منابعی به آن ولایت به منظور توزیع در میان فقرا ارسال كند. من دریافتم كه حدود 750 خروار برنج از تهران به تبریز ارسال میشود و حدود 3500 خروار دیگر نیز از مازندران فرستاده میشود تا نیازهای فوری مردم تأمین شود. مقادیری هم بذر به شکل رایگان میان زارعان توزیع خواهد شد و ناظرانی هم منصوب خواهند شد تا بر درستی كاشت آنها نظارت كنند. دولت درصدد تهیه سیصدهزار تومان دیگر برای توزیع در میان نیازمندان است.
در 11 مارس 1919، وایت اینگونه مینویسد: «دولت ایران 25000 تومان پول نقد و مقداری کمک جنسی برای بهبود اوضاع آذربایجان كه تغییری نكرده، فرستاده است.»
در آوریل 1919، در حالی که اوضاع تهران رو به بهبود بود، قحطی در ولایات ادامه داشت. وایت درباره وضعیت تهران مینویسد:
به خاطر برداشت خوب فصل گذشته و كنترل ارزاق از سوی دولت ایران در تهران، كه با هدایت یك بلژیكی انجام میگیرد، نان در پایتخت فراوان و به شکلی معقول ارزان است. با وجود این قیمتهای دیگر ارزاق همچنان ده برابر قیمتهای عادی است و دستمزد کارگران تنها برای خرید پنج تخممرغ کفایت میکند. به هر حال، نان غذای اصلی روزانه طبقه کارگر است و آنها قادرند با شش پوند نانی كه با سه قران میخرند، در شرایط قابل قبولی زندگی كنند.
در ولایات، قحطی ادامه دارد:
اوضاع در ولایات چندان خوب نیست. در همدان قیمتها بالاتر از تهران است؛ هر چند که طی سه ماه گذشته مقدار قابلتوجهی كاهش یافته است. بدترین وضعیت در آذربایجان است كه قیمتها بسیار بالاست و شرایط قحطی برقررا است. دولت ایران برنج و گندم ارسال میكند تا به تغذیه فقرا كمك كند و هیئت امدادرسانی آمریکا در ایران، تنها در تبرریز، به تغذیه روزانه بیست و پنج هزار مستمند كمك میكند. تیفوس كشنده در تبریز همهگیر شده و بر وخامت ناشی از گرسنگی و قحطی میافزاید.
قحطی در خراسان
روزنامه نوبهار در تاریخ 2 اوت 1917 (شماره 2) مینویسد درست پنج ماه قبل از اوضاع فعلی، مردم خراسان وقوع قحطی را پیشبینی کرده و به دولت درباره بحران که قریبالوقوع بود تلگراف زدند و از دولت خواستند غله آن ولایت را به خودشان بفروشد. با وجود قحطی، ارزاق همچنان صادر میشد، مفتشها سخت کار میکردند، و هیچ قدرتی که بتواند از پس بحران ارزاق برآید وجود نداشت. روزنامه زبان آزاد در 14 اوت 1917 (شماره 5) از کمبود نان در مشهد گزارش میدهد. این روزنامه مینویسد خبازهای مشهد دکانها را بستهاند و جماعت گرسنه و عصبانی در خیابانهای مشهد جمع شده و علیه دولت شعار میدهند. وزیر داخله از ترس بروز آشوب از وزیر مالیه میخواهد که به سرعت به این ولایت غله ارسال کند. زبان آزاد، در 9 سپتامبر 1917 (شماره 16) نامهای از عبدالحسین خراسانی آورده است که مینویسد این ولایت از قحطی، وبا و ناامنی دارد میسوزد. برخی از ساکنان قوچان به حرم امام رضا(ع) پناه برده، روی خود نفت ریخته و آتش زدهاند.
شماره 12 آوریل 1918 نشریه نییر ایست (خاور نزدیک) لندن اوضاع مشهد را در نوامبر 1917 گزارش میکند. تا آوریل 1918 قوای روس از ایران عقب نشستهاند و سراسر شرق ایران در اشغال انگلیسیهاست و آنها در مارس 1918 مشهد را اشغال کردهاند. کالدول در مقاله ارسالی خود چنین نوشته است:
اگرچه این مقاله اندكی دیر ارسال میشود اما به خوبی شرایطی را که در پاییز گذشته و حتی در حال حاضر در ایران وجود داشته و دارد توصیف میكند. امید میرود این مقاله مورد توجه قرار گیرد. شرایط مشابه و حتی بدتر و گرانی بیشتر همچنان در تهران، همدان، شیراز، تبریز و دیگر شهرهای ایران حاكم است.
این مقاله با عنوان «اوضاع در شمال شرق ایران» که «با تأخیر هم ارسال شده»، تاریخ 28 نوامبر 1917 را بر خود دارد و به شرح زیر است:
یک سال و نیم است که در ناحیه مشهد برف و باران نباریده و خشكسالی دارد خیلی جدی میشود. قیمت گندم از بهای عادی آن كه حدود دوازده تومان در هر خروار (650 پوند) است، به خرواری چهل و پنج تومان افزایش یافته است. مردم فقیر كه همان دستمزد گذشته خود را دریافت میکنند، نان را به قیمت چهار برابر معمول آن میخرند. آنها، چیزهای دیگر نظیر چای، شكر، میوه و غیره را به كلی كنار گذاشتهاند؛ چرا كه فراتر از ظرفیت جیب آنهاست. هزاران نفر از آنها ماههاست لب به گوشت نزدهاند. آنها همه پولشان را برای نان میدهند و بسیاریشان همان نان را نیز به قدر کافی تهیه كنند. از منابع موثق شنیدم كه نوزادان را سر راه میگذارند تا كسی آنها را بردارد و تیمار کند. حدود بیست و پنج نفر از این نوزادان سر راهی را به مریضخانه حرم امام رضا(ع) بردهاند... اتفاقی که شرح میدهم کاملاً موثق است. بیرون یکی از دروازههای شهر لاشه حیوانی را در فضای باز انداخته بودند. (مردم هیچ گاه دردسر حمل مردار حیوانات را به بیرون شهر به خود نمیدهند. آنها اغلب اوقات مردار را در خیابان یا هر فضای باز دیگری رها میکنند و سگهای خیابانی باقی کار را انجام میدهند.) به محض این كه لاشه بیرون انداخته شد، مردم به سوی آن دویدند و شروع کردند به بریدن و بردن پارههای گوشت حیوان؛ در حالی كه سگها دورادور ایستاده بودند و جسورانه دمشان را تكان میدادند و منتظر بودند تا نوبتشان برسد و آنچه را باقی است تمام کنند... نزد روستاییان كه شهریها برای غذایشان به آنها وابستهاند، تعداد دام زنده به دلیل نبود علوفه به شدت کاهش یافته است. برگ خشك درختان را به خرواری چهار تومان میفروشند، در حالی كه پیش از این قیمت عادی یك خروار کاه خوب دو تومان بود. حیوانات یا میمیرند و یا كشته میشوند، زیرا چیزی برای تغذیه آنان وجود ندارد. یك گوسفند و بردهاش را به یازده قران میفروشند، در حالی که قبلاً گوشت گوسفند پانزده قران فروخته میشد. البته این قیمت فعلی گوشت نیست بلکه از آن بالاتر است. اما هر شتر، اسب، قاطر یا خری كه میمیرد و یا كشتار میشود بلافاصله به افزایش قیمت كالایی كه یا در مزارع تولید میشود و یا هر کالایی که نیاز به حمل و نقل دارد، کمک میکند؛ زیرا غیر از حیوانات وسیله دیگری برای حمل و نقل وجود ندارد.
در آخرین بند این مقاله، چنین آمده است:
تجارت دچار افت بسیاری شده است. قیمتها بسیار بالاست. لیره استرلینگ را به جای پنجاه و پنج قران پیش از جنگ، سی قران یا کمتر میفروشند. روبل روسیه را كه قبل از جنگ یكصد و شانزده شاهی فروخته میشد، هشت شاهی میفروشند. واردات از روسیه عملاً متوقف شده است ... گمان میكنم دولتهای بزرگ معمولاً در زمان جنگ درگیر كارهای بشردوستانه نمیشوند. با این حال گاهی اوقات میشنویم كه چنین میكنند. اگر انگلیسیها تنها نوعی تجارت را برای تسهیل انتقال كالا از هند به خراسان و تا مشهد راه بیندازند، نه تنها عملی انساندوستانه است، بلکه سود سرشاری نیز دربر خواهد داشت.
نویسنده پرسشی مطرح میكند: چرا دولت انگلستان از هند ارزاق نمیآورد؟ در گزارش بعدی که ساثرد تهیه کرده، مشخص میشود كه در هندوستان غله كافی با قیمتهای بسیار پایین موجود بوده است. ساثرد همچنین افشا میکند که درست در آن سوی کرمانشاه، که هر روز تعداد زیادی از مردم در آنجا از قحطی میمردند، غله كافی در بینالنهرین وجود داشت. چرا در حالی که در هند و بینالنهرین، غله كافی وجود داشت، ایران در میان آن دو، دچار گرسنگی بوده است؟ انگلیسیها نه تنها هیچ آذوقهای به خراسان نیاوردند، بلکه در مقیاس گسترده درگیر خرید ارزاق برای ذخیره آذوقه ارتش خود در ایران و روسیه بودند.
نامهای از ئی. ای. داگلاس در مریضخانه آمریكاییها در تهران به كالدول با تاریخ 15 ژانویه 1918 اوضاع مشهد را اینگونه شرح داده است: «کشیش ال. اف. اسلتین در مشهد، در 21 دسامبر مینویسد: «قحطی در اینجا در حال گسترش است و هر روز جدیتر میشود. گندم اکنون پوندی شصت و پنج تومان است.» او بار دیگر در سوم ژانویه مینویسد: «مردم فقیر در اینجا به شدت از نظر غذا در رنجند. ما شمار اندكی از آنها را ظهر هر روز با پولی كه برای این كار از سوی دوستان داده شده، اطعام میكنیم.»»