خوان حکمت (۶ ۱۲ ) :ویژگی انسانهای خواب و بیدار ۱۰/ ۰۴ / ۱۳۹۶
برخیها خوابند، برخیها بیدار و در دعاها مخصوصاً دعاهای ماه مبارك رمضان به ما دستور دادند كه از خدا بخواهیم ما را بیدار كند:«و نَبّهنی فیه عن نومهًْ الغافلین»[1] و در مناجات شعبانیه هم اشاره شد كه بنده به خدای سبحان عرض میكند که من به فضایل [ترك گناه] موفق نبودم «الاّ فی وقتٍ أیقظتَنی لِمحبّتك»[2] مگر آن وقتی كه تو مرا بیدار كرده باشی و عصاره فرق بین خواب و بیداری این است كه اگر از وجود مبارك معصوم(ع) رسید كه «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»[3] بسیاری از مردم خوابند و هنگام مرگ بیدار میشوند. ما برای اینكه روشن بشود خوابیم یا بیدار، معیاری برای آن ذكر كردند، برای همه دستورها معیاری هست مثلاً ما اگر خواستیم بفهمیم نمازی كه خواندیم مقبول است یا نه، این نیازی به مسئله قیامت ندارد، چون علامت و اثر نماز را مشخص كردند كه (إِنَّ الصَّلاَهًَْ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ)[4] اگر كسی نماز ظهر و عصر را خواند و تا غروب در معرض امتحان الهی قرار گرفت و سرفراز از این امتحان به در آمد و با هوس مبارزه كرد و آلوده نشد، این مطمئن باشد كه نمازش قبول شد، زیرا آنچه او را از زشتی باز میدارد نماز است و اگر ـ خدای ناكرده ـ در این امتحان مردود شد و دست به گناه زد، مطمئن باشد كه نماز او قبول نشد ـ كه این مسئله كلامی است گرچه [از نظر فقهی] صحیح است كه اعاده و قضا ندارد ـ زیرا نماز، آن است كه جلوی زشتی را بگیرد، این راهها را به ما آموختند و ما میتوانیم بفهمیم.
نشانه انسانهای خوابیده
در جریان امتحان خواب و بیداری هم بشرح ایضاً؛ ما اگر بیداریم خدا را باید شاكر باشیم و بر بیداریمان بیفزاییم و اگر ـ خدای ناكرده ـ خوابیم باید بیدار بشویم. خواب چند علامت دارد یكی اینكه انسان خوابیده حرفهایش وزن علمی ندارد (یك) حركات او هم منطقی نیست (دو) نه به حرفهای انسان خوابیده میشود اعتماد كرد، نه حركات او نظم علمی دارد. اگر كسی حرف منطقی نداشت و كار منطقی هم نكرد، معلوم میشود انسان خوابیده است، زیرا خوابیده، كسی است كه نه گفتارش منطقی است نه رفتارش؛ این شخص هم نه گفتار او منطقی است نه رفتار او، هر كس كه نه گفتارش منطقی است نه رفتارش، او نائم است، پس «هذا نائم» و «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» این راه نزدیك.
راه دقیقترش این است كه اگر كسی چهل سال زندگی كرد، مثلاً بیست سالش خواب بود، بیست سالش بیدار؛ آن بیست سال بیداریاش منظّم و مرتبط است كه در دوران كودكی، دبستان و راهنمایی و دبیرستان را گذراند؛ اگر حوزوی بود به حوزه آمد و عالِم شد؛ اگر دانشگاهی بود، به دانشگاه رفت و دانشمند شد. آن بیست سالی كه بیدار بود روشن است اما این بیست سالی كه خوابیده است، خوابها از هم گسیختهاند، شب قبل چه خواب دید، اسبقش چه خواب دید، لاحقش چه خواب دید، چطور خوابید، بین خوابها رابطه نیست، یعنی بین آن بیست سالی كه انسان خوابیده بود، هیچ پیوند علمی نیست كه مثلاً بگوییم آن ده سال اول كه خوابید به این مقام رسید، ده سال دوم به این مقام. این طور نیست، خوابها از هم گسسته و گسیختهاند و ثمره علمی ندارند، اما بیداریها به هم متّصل و پیوستهاند و ثمر علمی دارند. اگر از یك طلبه حوزوی بپرسی این بیست سالی كه زحمت كشیدی چه چیزی داری، میگوید این تصدیق من، این استادی من، اینكه قدرت تدریس دارم، قدرت خطابه دارم، قدرت تعلیم دارم، قدرت تألیف دارم؛ این نشانه ارتباط آن بیست سال بیداری من است. از یك دانشگاهی اگر سؤال بكنید این بیست سالی كه بیدار بودی چه داری؟ میگوید این پایاننامه من، این قدرت علمی من، اینها نتیجه بیداری من است. اما آن بیست سالی كه انسان، خواب بود هیچ اثر علمی ندارد، پایاننامهای ندارد، ارتباطی ندارد. پس خوابها از هم گسستهاند، بیداریها به هم پیوستهاند.
برخیها تمام مدت عمرشان گسسته است، یعنی كسی چهل سال زحمت كشیده، زندگی كرده، اما اگر از این چهل سال بپرسی چه داری، دستش خالی است، نه سوادی دارد، نه كاری كرده، نه تولیدی كرده، نه در بخش اقتصاد به جامعه خدمت كرده، نه در بخش فرهنگ حرفی برای گفتن دارد؛ چهل سال گذرانده، قدری بازیها را تماشا كرده، قدری فیلمها را تماشا كرده، قدری خوشگذرانی كرده و دستش خالی است؛ این معلوم میشود چهل سال خواب بود برای اینكه تمام این مدتها نتیجهای نداشته است.
وقتی وجود مبارك حضرت به ما فرمود بعضی خوابند، بعضی بیدارند، در دعاها مخصوصاً ماه مبارك رمضان از ما خواستند از خدا بخواهیم خدایا ما را بیدار كن، در مناجات كه قویتر از منادات است با خدا گفتگو میكنیم میگوییم خدایا ما خواب بودیم مگر آن وقتی كه تو ما را بیدار كردی.
تفاوت مراتب اولیا
ولایت به معنای دوستی یعنی اینکه هر مؤمنی دوست خداست و خدا هم دوست هر مؤمن است اما ولایت به معنای اینکه خدا والیِ آدم باشد نه دوست آدم، والی باشد یعنی امور انسان را تدبیر كند، به عهده بگیرد، انسان را رها نكند، به خود او واگذار نكند، به غیر او واگذار نكند، این معنا مخصوص عدّهای است كه از آنها به عنوان اولیای الهی یاد میكنند، همان طوری كه انبیا با هم متفاوتند (لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ)[5] مرسلین با هم متفاوتند (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ)[6] اولیا هم متفاوتند، به چه كسی میگویند ولیّ خدا؟ به آن كسی كه خدا والی امور اوست و امور او را به عهده گرفته و این شخص در تحت تدبیر اوست.
قرآن كریم از وجود مبارك پیامبر(ص) نقل میكند كه او عرض كرد: (إِنَّ وَلِیِّیَ الله الَّذِی نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ)[7] اهل بیت اینچنینند، اندکی از انسانها هم اینچنینند.چه كسی ولیّ الله است و چه كسی خدا والی اوست، امور او را تدبیر میكند و راهش چیست؟ در آغاز دعای پربركت ندبه چنین آمده است كه خدایا تو اگر به این ذوات قدسی سِمت دادی، مقامات فراوان دادی «بعد أن شَرَطْتَ علیهم الزهد فی درجات هذه الدّنیا الدنیّة»[8] از آنها تعهّد گرفتی كه زاهد و بیرغبت باشند، از دنیا منزوی باشند، نه از جامعه، نه از سیاست، نه از حكومت، نه از مردم؛ مردم تحت تدبیر رهبران الهیاند، جامعه تحت هدایت رهبران الهی است، اینها در متن مردمند؛ مردمی زندگی میكنند، هدایت میكنند. انزوای از دنیا محبوب است، نه از خلق خدا.
دیدید برخی از گیاهان سرشان به طرف خاك است، بعضیها نورطلبند، سعی میكنند بالا بروند. اگر این دنیا باید مورد انزوای اهل بیت باشد سرّش آن است كه پَست است، اگر پَست است و موجودی قصد اعتلا دارد باید بالا برود (تَعَالَوْا إِلَی كَلِمَهًٍْ)[9] یا (تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَیْكُمْ)[10] باید اِعتلا كند، علوّ پیدا كند، عالی بشود متعالی بشود، باید از پست بالا بیاید.
ویژگی موحدان ناب
اهل بیت(علیهمالسلام) آمدند معنا كردند گفتند كه این پَستی به این است كه انسان به دنبال رفاه(و دنیازدگی) باشد، اگر خوف از ناملایم دارد یا شوق به ملایم دارد بالأخره رفاهطلب است، باید این رفاهطلبی را ترك كند، آن كسی كه اهل نماز است، اهل سعادت است، مؤمن است منتها «خوفاً من النار» خدا را عبادت میكند، این ولیّ به معنای عام است یعنی دوست خداست، اهل سعادت است، اما ولیّ به معنای مخصوص كه خدا والیِ و مدیر و مدبّر او باشد نیست، برای اینكه او گرفتار خواستههای خودش است. او برای اینكه نسوزد عبادت میكند؛ برخیها «شوقاً الی الجنّهًْ» عبادت میكنند، آنها هم گرفتار هوایند، خدا را برای این عبادت میكنند كه بهشت بروند. در این حالت شخص، از اولیای الهی است به معنای عام اما ولیّ به معنای خاص كه خدا والی و مدیر و مدبّر او باشد نیست. اول كسی كه در اسلام به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی این راه را باز كرد وجود مبارك حضرت امیر است.[11] آن گروه سوم كسانیاند كه خدا را چون خداست عبادت میكنند، چون كمال محض است عبادت میكنند، عبادتشان نه «خوفاً من النار» است نه «شوقاً الی الجنّهًْ»؛ او خودش را نمیبیند معبودش را میبیند برخیها گرفتار تثلیثند، بعضی مبتلا به تثنیهاند، بعضی موحّدند. آنها كه گرفتار تثلیثند، معبود را میبینند، عبادت را میبینند، عابد را هم میبینند میگویند ما خدا را عبادت میكنیم برای اینكه نسوزیم یا به بهشت برویم، اینها مثلثی فكر میكنند؛ برخی ممكن است خودشان را نبینند، اما عبادت و معبود را میبینند؛ اما آن كه موحّد ناب است، نه عبادت را میبیند، نه عابد را میبیند بلکه فقط معبود را میبیند. اگر در محراب باشد مثل حضرت امیر(ع) میگوید «وَجَدْتُكَ أهلاً للعبادهًْ»[12] و اگر در قتلگاه باشد مثل سالار شهیدان میگوید: «تَرَكْتُ الْخَلق طرّاً فی هواكا» گرچه این شعر از آن حضرت نیست و از زبان آن حضرت سروده شده ولی معنایش درست است. این خط، خطّ ولایت است؛ خطّ ولایت این است كه كسی خدا را عبادت كند، نه برای ترس از دوزخ یا برای شوق به بهشت اینها مطرح نیست، خدا را چون خداست و كمال محض است عبادت میكند؛ چنین انسانی جزء مقرّبین خواهد بود، بهشت و امثال بهشت برای او مطرح نیست. در اسلام اول كسی كه این حرف را آورد وجود مبارك پیغمبر(ص) است اما در امّت اسلامی اول كسی كه این راه را تعقیب كرد و رفت و شاگردپروری كرد وجود مبارك حضرت امیر(ع) است.
بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی(دام ظله) در جلسه درس اخلاق در دیدار با جمعی از دانشجویان و طلاب، قم؛ 11 /8 / 1391 .
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1]. اقبال الأعمال، ص109. [2]. همان، ص686. [3]. مجموعه ورّام، ج1، ص150.
[4]. عنكبوت، 45. [5]. اسراء، 55. [6]. بقره،253. [7]. اعراف ، 196.
[8]. اقبال الأعمال، ص295. [9]. آلعمران، 64. [10]. انعام، 151.
[11]. المیزان، ج11، ص369 و.... [12]. الالفین (علامه حلی)، ص128.
نشانه انسانهای خوابیده
در جریان امتحان خواب و بیداری هم بشرح ایضاً؛ ما اگر بیداریم خدا را باید شاكر باشیم و بر بیداریمان بیفزاییم و اگر ـ خدای ناكرده ـ خوابیم باید بیدار بشویم. خواب چند علامت دارد یكی اینكه انسان خوابیده حرفهایش وزن علمی ندارد (یك) حركات او هم منطقی نیست (دو) نه به حرفهای انسان خوابیده میشود اعتماد كرد، نه حركات او نظم علمی دارد. اگر كسی حرف منطقی نداشت و كار منطقی هم نكرد، معلوم میشود انسان خوابیده است، زیرا خوابیده، كسی است كه نه گفتارش منطقی است نه رفتارش؛ این شخص هم نه گفتار او منطقی است نه رفتار او، هر كس كه نه گفتارش منطقی است نه رفتارش، او نائم است، پس «هذا نائم» و «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» این راه نزدیك.
راه دقیقترش این است كه اگر كسی چهل سال زندگی كرد، مثلاً بیست سالش خواب بود، بیست سالش بیدار؛ آن بیست سال بیداریاش منظّم و مرتبط است كه در دوران كودكی، دبستان و راهنمایی و دبیرستان را گذراند؛ اگر حوزوی بود به حوزه آمد و عالِم شد؛ اگر دانشگاهی بود، به دانشگاه رفت و دانشمند شد. آن بیست سالی كه بیدار بود روشن است اما این بیست سالی كه خوابیده است، خوابها از هم گسیختهاند، شب قبل چه خواب دید، اسبقش چه خواب دید، لاحقش چه خواب دید، چطور خوابید، بین خوابها رابطه نیست، یعنی بین آن بیست سالی كه انسان خوابیده بود، هیچ پیوند علمی نیست كه مثلاً بگوییم آن ده سال اول كه خوابید به این مقام رسید، ده سال دوم به این مقام. این طور نیست، خوابها از هم گسسته و گسیختهاند و ثمره علمی ندارند، اما بیداریها به هم متّصل و پیوستهاند و ثمر علمی دارند. اگر از یك طلبه حوزوی بپرسی این بیست سالی كه زحمت كشیدی چه چیزی داری، میگوید این تصدیق من، این استادی من، اینكه قدرت تدریس دارم، قدرت خطابه دارم، قدرت تعلیم دارم، قدرت تألیف دارم؛ این نشانه ارتباط آن بیست سال بیداری من است. از یك دانشگاهی اگر سؤال بكنید این بیست سالی كه بیدار بودی چه داری؟ میگوید این پایاننامه من، این قدرت علمی من، اینها نتیجه بیداری من است. اما آن بیست سالی كه انسان، خواب بود هیچ اثر علمی ندارد، پایاننامهای ندارد، ارتباطی ندارد. پس خوابها از هم گسستهاند، بیداریها به هم پیوستهاند.
برخیها تمام مدت عمرشان گسسته است، یعنی كسی چهل سال زحمت كشیده، زندگی كرده، اما اگر از این چهل سال بپرسی چه داری، دستش خالی است، نه سوادی دارد، نه كاری كرده، نه تولیدی كرده، نه در بخش اقتصاد به جامعه خدمت كرده، نه در بخش فرهنگ حرفی برای گفتن دارد؛ چهل سال گذرانده، قدری بازیها را تماشا كرده، قدری فیلمها را تماشا كرده، قدری خوشگذرانی كرده و دستش خالی است؛ این معلوم میشود چهل سال خواب بود برای اینكه تمام این مدتها نتیجهای نداشته است.
وقتی وجود مبارك حضرت به ما فرمود بعضی خوابند، بعضی بیدارند، در دعاها مخصوصاً ماه مبارك رمضان از ما خواستند از خدا بخواهیم خدایا ما را بیدار كن، در مناجات كه قویتر از منادات است با خدا گفتگو میكنیم میگوییم خدایا ما خواب بودیم مگر آن وقتی كه تو ما را بیدار كردی.
تفاوت مراتب اولیا
ولایت به معنای دوستی یعنی اینکه هر مؤمنی دوست خداست و خدا هم دوست هر مؤمن است اما ولایت به معنای اینکه خدا والیِ آدم باشد نه دوست آدم، والی باشد یعنی امور انسان را تدبیر كند، به عهده بگیرد، انسان را رها نكند، به خود او واگذار نكند، به غیر او واگذار نكند، این معنا مخصوص عدّهای است كه از آنها به عنوان اولیای الهی یاد میكنند، همان طوری كه انبیا با هم متفاوتند (لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ)[5] مرسلین با هم متفاوتند (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ)[6] اولیا هم متفاوتند، به چه كسی میگویند ولیّ خدا؟ به آن كسی كه خدا والی امور اوست و امور او را به عهده گرفته و این شخص در تحت تدبیر اوست.
قرآن كریم از وجود مبارك پیامبر(ص) نقل میكند كه او عرض كرد: (إِنَّ وَلِیِّیَ الله الَّذِی نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ)[7] اهل بیت اینچنینند، اندکی از انسانها هم اینچنینند.چه كسی ولیّ الله است و چه كسی خدا والی اوست، امور او را تدبیر میكند و راهش چیست؟ در آغاز دعای پربركت ندبه چنین آمده است كه خدایا تو اگر به این ذوات قدسی سِمت دادی، مقامات فراوان دادی «بعد أن شَرَطْتَ علیهم الزهد فی درجات هذه الدّنیا الدنیّة»[8] از آنها تعهّد گرفتی كه زاهد و بیرغبت باشند، از دنیا منزوی باشند، نه از جامعه، نه از سیاست، نه از حكومت، نه از مردم؛ مردم تحت تدبیر رهبران الهیاند، جامعه تحت هدایت رهبران الهی است، اینها در متن مردمند؛ مردمی زندگی میكنند، هدایت میكنند. انزوای از دنیا محبوب است، نه از خلق خدا.
دیدید برخی از گیاهان سرشان به طرف خاك است، بعضیها نورطلبند، سعی میكنند بالا بروند. اگر این دنیا باید مورد انزوای اهل بیت باشد سرّش آن است كه پَست است، اگر پَست است و موجودی قصد اعتلا دارد باید بالا برود (تَعَالَوْا إِلَی كَلِمَهًٍْ)[9] یا (تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَیْكُمْ)[10] باید اِعتلا كند، علوّ پیدا كند، عالی بشود متعالی بشود، باید از پست بالا بیاید.
ویژگی موحدان ناب
اهل بیت(علیهمالسلام) آمدند معنا كردند گفتند كه این پَستی به این است كه انسان به دنبال رفاه(و دنیازدگی) باشد، اگر خوف از ناملایم دارد یا شوق به ملایم دارد بالأخره رفاهطلب است، باید این رفاهطلبی را ترك كند، آن كسی كه اهل نماز است، اهل سعادت است، مؤمن است منتها «خوفاً من النار» خدا را عبادت میكند، این ولیّ به معنای عام است یعنی دوست خداست، اهل سعادت است، اما ولیّ به معنای مخصوص كه خدا والیِ و مدیر و مدبّر او باشد نیست، برای اینكه او گرفتار خواستههای خودش است. او برای اینكه نسوزد عبادت میكند؛ برخیها «شوقاً الی الجنّهًْ» عبادت میكنند، آنها هم گرفتار هوایند، خدا را برای این عبادت میكنند كه بهشت بروند. در این حالت شخص، از اولیای الهی است به معنای عام اما ولیّ به معنای خاص كه خدا والی و مدیر و مدبّر او باشد نیست. اول كسی كه در اسلام به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی این راه را باز كرد وجود مبارك حضرت امیر است.[11] آن گروه سوم كسانیاند كه خدا را چون خداست عبادت میكنند، چون كمال محض است عبادت میكنند، عبادتشان نه «خوفاً من النار» است نه «شوقاً الی الجنّهًْ»؛ او خودش را نمیبیند معبودش را میبیند برخیها گرفتار تثلیثند، بعضی مبتلا به تثنیهاند، بعضی موحّدند. آنها كه گرفتار تثلیثند، معبود را میبینند، عبادت را میبینند، عابد را هم میبینند میگویند ما خدا را عبادت میكنیم برای اینكه نسوزیم یا به بهشت برویم، اینها مثلثی فكر میكنند؛ برخی ممكن است خودشان را نبینند، اما عبادت و معبود را میبینند؛ اما آن كه موحّد ناب است، نه عبادت را میبیند، نه عابد را میبیند بلکه فقط معبود را میبیند. اگر در محراب باشد مثل حضرت امیر(ع) میگوید «وَجَدْتُكَ أهلاً للعبادهًْ»[12] و اگر در قتلگاه باشد مثل سالار شهیدان میگوید: «تَرَكْتُ الْخَلق طرّاً فی هواكا» گرچه این شعر از آن حضرت نیست و از زبان آن حضرت سروده شده ولی معنایش درست است. این خط، خطّ ولایت است؛ خطّ ولایت این است كه كسی خدا را عبادت كند، نه برای ترس از دوزخ یا برای شوق به بهشت اینها مطرح نیست، خدا را چون خداست و كمال محض است عبادت میكند؛ چنین انسانی جزء مقرّبین خواهد بود، بهشت و امثال بهشت برای او مطرح نیست. در اسلام اول كسی كه این حرف را آورد وجود مبارك پیغمبر(ص) است اما در امّت اسلامی اول كسی كه این راه را تعقیب كرد و رفت و شاگردپروری كرد وجود مبارك حضرت امیر(ع) است.
بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی(دام ظله) در جلسه درس اخلاق در دیدار با جمعی از دانشجویان و طلاب، قم؛ 11 /8 / 1391 .
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1]. اقبال الأعمال، ص109. [2]. همان، ص686. [3]. مجموعه ورّام، ج1، ص150.
[4]. عنكبوت، 45. [5]. اسراء، 55. [6]. بقره،253. [7]. اعراف ، 196.
[8]. اقبال الأعمال، ص295. [9]. آلعمران، 64. [10]. انعام، 151.
[11]. المیزان، ج11، ص369 و.... [12]. الالفین (علامه حلی)، ص128.