خورشيد بى غروب امام خمينى
به ياد هفدهمين سال رحلت امام امت(ره)
داغدارانه و بىشكيب، در هفدهمين سال غروب آن خورشيد بىغروب،همچنان در سوگيم. پس ... اى اشكها، اى ديدهها، بباريد و در سينهها بذر غم واندوه بكاريد. ما هنوز هم، رنج صبورى در دورى از امام راحل(ره)را، همچنان دردمندانه، تحمل مىكنيم.
بر اين باوريم كه: خرسندى آن بزرگ، در تداوم راهش و استمرارخطش، با حضور در صحنه، با حفظ ارزشهاى انقلاب، با وفادارى بهآرمانهاى والاى امام، با «وحدت كلمه» و با «اطاعت ازرهبرى» است. اين استشاخص و مرز در «خط امام» بودن. حق، همچنان در رگهاى آگاهى امت ما جارى است. سالگرد نيمه خرداد، هم يادآور به خونخفتگان آن روز سرخ است،كه در حمايت از امام و مبارزه با طاغوت، به خون خفتند، همتداعىكننده هجرت امام عارفان و قلب مبازران و جان بسيجيان وروح حوزه و حوزويان به حكومت اعلاست.
از آن نيمه خرداد خونين، تا اين خرداد غمآجين، چه حادثهها وفراز و نشيبها بوده است كه دل عظيم امام امت، تحمل آن همهموجهاى سنگين را داشته است. در آخرين بيتيكى از غزلهايشفرموده است: سالها مىگذرد، حادثهها مىآيد انتظار فرج از نيمه خرداد كشمبارى، خرداد، بار غم بر دلمان مىنهد و ياد آن «حادثه»، شورىدر دلها و رستاخيزى در جانها پديد مىآورد. چشمه خرداد، هنوز هم جوششى زلال، از معنويت و حماسه وارزشهاست، هر چند دستهايى بخواهند اين چشمه را بيالايند. نيمه خرداد، هنوز هم مظهر صلابت و مقاومت دينداران خداباور دربرابر «موج بىدينى» و «سلطه طاغوتى» است، هر چند كسانىبخواهند آن را از خاصيتبيندازند.
چهاردهم خرداد، هنوز هم علىرغم گذشت هفده سال، روز اندوه و مصيبت فرزندان معنوى امام وسوختگان عشق آن پير و مراد است، هر چند بعضى بخواهند به نامشادى و نشاط، جامه عزا در سوگ آن يار سفر كرده را از تن امتدرآورند و «عصر خمينى» را پايان يافته تلقى كنند. اينك، گر چه امام نيست، راهش كه هست! «خط امام»، صراط مستقيماين امت مصطفايى است. «كلام امام»، ترسيمكننده سمت و جهتحركت انقلابى ماست. «ياد امام»، احياگر ارزشها و يادآور اهداف و آرمانهايى استكه به خاطر آنها، جانها فدا شد و خونها نثار گشت و ديدهها بهخون نشست و دلها خون شد. امروز، خوشحاليم كه در «افقرهبرى»، خورشيدى فروزان مىتابد، كه كلامش «خمينىگونه» ومواضع او قاطع و پر صلابت است.
اينك، «هفده سال» از آن «مصيبت عظمى» كه دست تقدير برسرنوشت امت ما رقم زد، مىگذرد. ده سالى كه يك روزش هم بى «ياد امام» به سر نكردهايم. ده سالى كه هر روزش، در تعقيب نمازهايمان، رضوان خدا را براىآن پير و مراد، و دوام و نصرت را براى انقلاب و نهضتش ازخداوند خواستهايم. ده سالى كه على رغم توطئههاى نهان و آشكار براى شكست انقلاب وتغيير مسير و تحريف مواضع و احداث موانع، نه رخنهاى در اركانآن پديد آمده است، نه گرد ياس بر چهرهها نشسته و نه«آمريكا» در طرح نفوذ در بدنه انقلاب، به توفيقى دستيافتهاست. نه امت وفادار ما، گوش به ياسآفرينىهاى بوقهاى دشمنسپردهاند و نه ذرهاى از سنگر حمايت از اسلام و نظام ولايت، عقبنشستهاند. آن قافلهسالار رهايى، آن امام بزرگ، چهره در نقاب خاك كشيد وما را به داغ يتيمى مبتلا ساخت، اما بنيان انقلابش و شالودهنهضتش را چنان عميق و استوار پىافكنده و برآورده است كه اينهمه سيل توطئه و موج فتنه و طوفان دشمنى آن را نلرزانده است. آن جان، از تن امت جدا شد، ولى روح «ولايت فقيه»، اين تن راهمچنان شاداب در مسير همان جان و جانان، نگه داشته است. اگر عفونتى به مشام مىرسد، از مردارهايى است كه از اين روح،جدايند! خدا را شكر كه سايه ولايتبر سرماست. پروردگارا! نعمت ولايت و رهبرى را از ما مگير.