خوان حکمت
راهکار اتحاد حوزه و دانشگاه
۱۳۹۶/۱۰/۲۳بسم الله الرّحمن الرّحیم
ذات اقدس اله رسول خود را به ادب الهی مؤدّب كرد كه حضرت فرمود: «أدّبنی ربّی فأحسن تأدیبی»(1)، قبل از اینكه وجود مبارك حضرت به مقام شامخ نبوّت بار یابد، هنوز پیغمبر نشده بود كه صدر و ساقه رفتار و گفتار او ادب بود، آن روز بردهداری یك نظام رسمی بود، تعبیر غلام، تعبیر عبد، تعبیر اَمه و كنیز یك تعبیر روزانه در همه خانوادهها بود، قبل از نبوّت، حضرت هرگز كلمه غلام، كلمه امه، كلمه عبد را به كار نمیبرد، حرف ابن ابیالحدید این است كه حضرت در دوران قبل از نبوّت از «عبد» تعبیر میكرد به «فتی»، از «أمه» تعبیر میكرد به «فتاهًْ»؛ یعنی پسر جوان، دختر جوان. فتوّت را طرح میكرد، جوان را هم شاب نمیگفت، نمیفرمود جوان!
ادب پیامبر (ص)عامل گرایش مردم به اسلام
اصرار قرآن كریم این است كه این واژههای معنادار را در اصول زندگی راهاندازی كند، «فتی»؛ یعنی كسی كه دارای فتوّت و جوانمردی است، نمیگوید، بگویید: جوان! بلکه بگویید: جوانمرد،حضرت این تعبیر را چه درباره «أمه» چه درباره «عبد» به كار میبرد تا جامعه را به این فضل روشن كند، به این جامعه بها دهد، همین جامعه وقتی مؤدّب شد، متّحد شد، توانست این دو امپراطوری را رام كند، هم امپراطوری ایران را بگیرد،هم امپراطوری روم را بگیرد؛ مگر حجاز چقدر سلاح داشت؟ مگر این اعراب با آن وضعی كه داشتند كه حیات خلوت هركدام از این دو امپراطوری بودند، میتوانستند در برابر ایران و روم بجنگند؟ اما هر دو كشور طولی نكشید كه تابع اسلام شدند. مردم تشنه عدل، ادب و احسان هستند. در درون همه ما این حس را ذات اقدس اله به ودیعت نهاده، ما همانطوری كه با این چشم ظاهر از گُل لذّت میبریم، با چشم درون خود از ادب لذّت میبریم، از عاطفه لذّت میبریم، اسلام با این هنر آمده ایران را گرفته وگرنه مگر ایران فتحكردنی بود، مخصوصاً بخشهای طبرستان كه قدم به قدم شیارهای سنگلاخ و جنگلی دارد، مگر طبرستان قابل فتح بود؟ مگر بخشهای زاگرس قابل فتح بود، آن منطقههایی كه یا جنگل دارد یا كوه دارد یا درّه دارد، قدم به قدم شیار است، مگر میشد ایران را فتح كرد، اینها منتظر عدل بودند، دیدند عدل آمد, منتظر ادب بودند، دیدند ادب آمد،به اسلام گرویدند. این باید بماند این سرمایه دینی و سرمایه ملّی ماست، فرمود پیغمبر آمد با این وضع مردم را اصلاح كرد.
مادر؛ مجرای فیض خالقیت
وجود مبارك پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از همان زمان جاهلیّت به این فكر بود كه خانواده را سامان دهد. خواهرها، مادرها، خانمها عنایت كنند، بدانند که بهترین فضیلت برای زن،مادر شدن است، این كودك كه در رَحِم مادر تربیت میشود؛ نظیر آن دستگاه شیشهای یا غیر شیشهای سلولهای بنیادی نیست كه در آنجا برّهای را به بار میآورند. در دوران بارداری همه فضایلی كه مادر دارد به بچه میرسد و همه فیضهایی كه ذات اقدس اله به كودك در رَحم عطا میكند از راه نفْس مادر است؛ مادر مجرای فیض خالقیّت است.اگر مادر، كارِ مادری بكند ما دیگر جوان معتاد نخواهیم داشت، عاطفه است كه جوان را از منزل جدا نمیكند، عاطفه است كه جوان را پایبند منزل میكند.این عاطفه است كه اگر مادر پیر شود، پدر پیر شود؛ هرگز فرزند حاضر نیست او را به خانه سالمندان بفرستد، او شاگرد این آیه است كه (إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ؛ اگر یكى از آن دو یا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى] اوف مگوی(2). یك سیّد بزرگواری خدمات فراوانی در شهر ما كرد، مسجد ساخت، حسینیه ساخت، حمام ساخت، خواست خانه سالمندان بسازد، هر چه كرد موفق نشد، یك روز آمد نزد من گِله كرد كه اینها حاضر نیستند به من پول بدهند، گفتم شما از این مردم قدردانی كن كه به تو پول نمیدهند و حاضر نیستند خانه سالمندان بسازند، هر كسی مادر خود را در خانه خود حفظ میكند، جای شكر است، اینها تربیتشده عالمان دین هستند. آدم مادر و پدر خود را به خانه سالمندان میدهد؟ كسی كه در مهدكودك تربیت شده، عاطفه را نچشیده است، عاطفه كه سفارشی نیست، عاطفه چیزی نیست كه آدم پای سخنرانی یاد بگیرد، عاطفه چشیدنی است نه شنیدنی، عاطفه چشیدنی است نه خواندنی، عاطفه یافتنی است نه فهمیدنی، عاطفه را کودک باید در دانشگاه هفت ساله خود دریابد؛ این عاطفه میشود ملات، وقتی ملات شد، جامعه را با این عاطفه میشود حفظ كرد.
علم دینی؛ عامل وحدت حوزه و دانشگاه
خدا آیت الله شهید محمد مفتّح را غریق رحمت كند! او از شاگردان خوب مرحوم محقّق داماد بود، شاگرد امام بود، در بخشی از درسهای خصوصی علامه طباطبایی شركت میكرد و موفق شد كه حوزه و دانشگاه را متّحد كند؛ اما اتحاد حوزه و دانشگاه در سایه علم است؛ یعنی حوزه میگوید، خدا چنین گفت، دانشگاه میگوید، خدا چنین كرد. دانشگاه ما غرق در دین است؛ منتها خیال میكند علم، سكولار است، مثل اینكه یك ماهی از سایر ماهیها سؤال کند، اینكه میگویند دریا، اینكه میگویند آب، آب چیست؟ به او میگویند تو غرق در آب هستی، نمیدانی آب چیست؛ مگر میشود دانشجو، دانشگاه، استاد دانشگاه حرفشان غیر دینی باشد؟! كلّ این نظام با یك تثلیث اداره میشود و آن جهانبینی و جهانداری و جهانآرایی است، این سه كار، وظیفه همه است. جهان را بفهمیم، جهان را حفظ كنیم، جهان را بیاراییم، آلوده نكنیم. اگر كسی در حوزه قم بحث كند كه امام صادق(ع) یا امیرمؤمنان چه كارهایی كردند، این میشود علم دینی؛ ولی استاد دانشگاه كه در دانشگاه میگوید خدا چنین كرد، این دینی نیست؟! این غرق دین است وما چیزی در عالَم نداریم كه فعل خدا نباشد خدا و خدا، خدا و اسمای خدا، خدا و اوصاف خدا، خدا و اقوال خدا، خدا و افعال خدا، خدا و آثار خدا هر كدام از اینها موضوع علم قرار بگیرد، این علم، علم دینی است؛ منتها ـ متأسفانه ـ لاشه دانش در دانشگاهها مطرح است، چه كسی این عالَم را خلق كرد؟ برای چه چیزی خلق كرد، این أبتر اول است و أبتر آخر؛ یعنی هم «منقطعالأول» است هم «منقطعالآخر»، لاشه دانش در كتابهای درسی است، یك فیزیكدان و شیمیدان لاشه تدریس میكند، یك طبیب لاشه تدریس میكند، این حادثه اینطور «است»، قبلاً اینطور «بوده است»، بعداً اینچنین «میشود»؛ امّا چه كسی كرد، چه كسی به بار آورد، این زمین و موجودات زمینی را چه كسی به بار آورد، این هوا و فضا و احكام آن را چه كسی به بار آورد، این نظام سپهری و عواقب آن را چه كسی خلق كرد؟ این «هو الأول» را گذاشتند كنار، این «هو الآخر» را گذاشتند كنار، چون (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ)؛(3) یعنی مبدأ و غایت را كنار گذاشتند، نظام داخلی هم كه قوام آنهاست، ماده و صورت اینهاست، جنس و فصل اینهاست یا به تعبیرِ روز ذرّات درونی اینهاست، این ذرّات را چه كسی سامان داد، چه كسی آفرید؟ چون این دانش در دروس اینها نیست، اینها خیال میكنند علم، سكولار است، علم ممكن نیست که سكولار باشد. اگر كسی ـ خدای ناكرده ـ جهانبینی او الحادی است؛ یعنی ـ معاذ الله ـ خدا و قیامت و وحی و نبوّت را قبول ندارد، بله چنین كسی خود سرگردان است، علوم او هم سرگردان، هیچ نظمی هم در جهان نیست، برای اینكه ناظمی در كار نیست؛ امّا وقتی ـ به لطف الهی ـ ما در كشوری نفس میكشیم كه اساس آن قرآن است و عترت، معلوم میشود كه هر موجودی كه در نظام هستی ثبت نام كرده است، فعل خداست. بعضی از علوم است كه موضوع آن فعل انسان است، مثل هنر، خوانندگی، نوازندگی، ریسندگی، بافندگی، اینها میتواند دینی یا غیر دینی باشد، اینها را باید با دین هماهنگ كرد؛ امّا فیزیك، شیمی، طبّ، ریاضی ، علوم پایه و علوم تجربی همه اینها دینی است، چون بحث از موجود خارجی است، بحث درباره عوارض چیزی است كه خدا تنظیم كرده است، بحث درباره فعل خداست، فرض ندارد كه انسان درباره فعل خدا بحث كند و دینی نباشد؛ امّا بازیگری سینما، هنرنمایی هنرمندان، نوازندگی، خوانندگی اینها میتواند دو گونه باشد، حلال و حرام، دینی و غیر دینی؛ امّا فیزیك دو گونه باشد؛ یعنی چه؟ شیمی دو گونه باشد؛ یعنی چه؟ نظامی كه مستقیماً كار خداست این نمیتواند غیر دینی باشد ما كه در قم میگوییم خدا چنین گفت، علم ما میشود دینی، آن وقت استاد دانشگاه كه میگوید خدا چنین كرد، این علم دینی نیست؟! مهمترین عاملی كه حوزه و دانشگاه را یكی میكند همان علم دینی است و اگر سخنان نورانی امام كه فرمود: ما عاطفه آوردیم، ما مِهر و وفا و صفا آوردیم، ما ملات آوردیم، ضمیمه این شود، هم حوزه و دانشگاه متحد میشود، هم نظام متحد میشود، هم دولت و ملت با هم متحد میشوند و هم این نظام، سرافراز میتواند تا زمان ظهور صاحب اصلی او از هر گزندی محفوظ بماند.
بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در دیدار با جمعی از دانشجویان و طلاب، قم؛27 /9 / 1393.
مرکز اطلاعرسانی اسرا
ـــــــــ
1. بحارالانوار، ج16، ص210. 2.اسرا، 23 و 24 3. حدید، 3.