در 1976 گاد جی. گیلبار50 نتایج باریر را در مقاله ای درباره تحولات جمعیت شناسی در نیمه دوم قرن نوزدهم و نخستین دهه قرن بیستم به کار گرفته است.گیلبار برای دوره 1860-1850 ارقام جمعیتی پیشنهادی اچ. سی. راولینسون و برای دهه های بعد از ارقامی استفاده کرده که سر آلبرت هوتم- شیندلر ارائه کرده است. توجیه گیلبار برای کنار گذاشتن ارقام دیگر شاهدان معاصر آن عصر، این است که تنها ارقام راولینسون و هوتم-شیندلر برای تخمین جمعیت ایران مناسب و درست است؛ زیرا آنها سالها در این کشور اقامت داشته اند. علاوه بر این گیلبار یادآوری میکند که رقم پیشنهادی 9 میلیون تا 25/9 میلیون نفر هوتم- شیندلر برای جمعیت سال 1900 با رقم 86/9 میلیون نفر باریر برای 1900 که با «محاسبه پسرونده»به دست آمده همخوان است. گیلبار با استفاده از این منابع نتیجه میگیرد که در طول نیمه دوم قرن نوزدهم (1900-1850)، نرخ رشد ایران صفر بوده است. او در صفحه 144 چنین مینویسد: «در 1850 جمعیت ایران حدود 9 تا 10 میلیون نفر بوده است. در دهههای 1850 و 1860 رشد جمعیت به سبب چند دوره قحطی جدی و وبا محدود بوده و تا 1868 احتمالاً بیشتر از 5/9 تا 10 میلیون نفر نبوده است. در 1873، از این تعداد پس از سالها قحطی بزرگ، تنها 8 تا 5/8 میلیون نفر زنده مانده اند. در طول بیست و پنج سال بعد، تا اواخر دهه 1890، جمعیت با نرخ رشد ثابت و در حدود ۵/۰ تا ۰/۱ درصد رشد کرده است و در آستانه قرن بعد حدود 10 میلیون بوده است.» در این که گیلبار در برآورد جمعیت تهران دست پایین را میگیرد، باید این نکته مورد توجه باشد که این امر حاکی از دست پایین گرفتن جمعیت ایران از سوی اوست. او جمعیت تهران را در 1908، 280.000 نفر میداند. همان طور که در ادامه توضیح داده خواهد شد، بر اساس مصرف روزانه نان در تهران در 1910 جمعیت آن حدود 350.000 تا 400.000 نفر برآورد زده شده است. در روزنامه های ایران و دیگر منابع ایرانی جمعیت تهران در 1914 حدود 500.000 نفر گزارش شده است و نتایج انتخابات مجلس در 1917 مؤید این امر است. علاوه بر این هوتم- شیندلر و ال. ای. سوبوتسینسکی جغرافیدان-آمارشناس روس، هر دو اظهار میدارند که جمعیت ایران در 1910، 10 میلیون نفر بوده است.به عبارت دیگر جمعیت در 1910 با جمعیت 1850 برابر بوده و در طول شصت سال هیچ رشدی نداشته است: یعنی در حالی که جمعیت جهان از ۲/۱ میلیارد به ۷/۱ میلیارد در این دوره رسیده است، جمعیت ایران تغییر نکرده است.
دست کم دو تحول جمعیتی قابل توجه را میتوان در این دوران تشخیص داد که با فرض نرخ رشد صفر در تناقض هستند: افزایش شهرنشینی و افزایش مهاجرت به کشورهای همسایه، به ویژه روسیه. گیلبار تخمین میزند جمعیت شهری ایران از 850.000 (8 تا 9درصد جمعیت کل کشور) در 1870 به ۸/۱ میلیون (18درصد کل جمعیت) در 1900، و جمعیت تهران از 70.000 نفر در 1870 به 250.000 نفر در 1900 افزایش یافت. شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد جمعیت شهری ایران تا 1910 دست کم به ۵/۲ میلیون نفر رسیده است. سوبوتسینسکی در مقاله خود در 1913 که بخشی از آن بار دیگر به دست عیسوی منتشر شده است درباره شهرنشینی و اهداف آن در ایران بحث میکند. در 1910 سه شهر بیش از 100.000 نفر جمعیت داشتهاند: تهران 350.000 نفر، تبریز 300.000 نفر و اصفهان 100.000 نفر (گیلبار). یعنی این سه شهر 750.000 نفر جمعیت را تشکیل میدادهاند. علاوه بر این شهرهای متعدد دیگری هم بودهاند که بین 50.000 تا 100.000 نفر جمعیت داشتهاند، از جمله مشهد، همدان، شیراز، ارومیه، قزوین، کرمانشاه، کرمان، یزد، کاشان و خوی. اینها مجموعاً حدود 600.000 نفر را تشکیل میدادهاند. با نگاهی محافظهکارانه باید گفت دوازده شهر پرجمعیت ۳/۱ میلیون نفر جمعیت داشتهاند. آن طور که عیسوی توجه کرده است، «گزارشهای متعدد مسافران نشان میدهد که معابر و بازارهای شهرهای ایران، خصوصاً در مراکز تجاری، مملو از فقرا و افراد بیکار بودهاند که حاضر بودهاند برای قطعهای نان کار کنند.»روشن است که مهاجران روستایی بسیاری وجود داشتهاند. علاوه بر این، میتوان فهرستی از 60 شهر با جمعیت میان 10.000 تا 50.000 نفر برشمرد که جمعیتی در حدود ۲/۱ میلیون نفر را تشکیل میدادهاند.ما همچنین میدانیم که تعدادی از همان روستاهایی که سوبوتسینسکی برشمرده است در واقع شهرهایی با بیش از 10.000 نفر بودهاند. یکی از این «روستا»ها تفت بوده است. سوبوتسینسکی این طور توضیح میدهد: «بیشتر روستاها متشکل از چند خانه هستند، هرچند که گاه میتوان روستاهای بزرگی چون تفت (نزدیک یزد) را نیز یافت که حدود 10.000 نفر اعم از زن و مرد جمعیت دارد.»
با توجه به سطح توسعه ایران، نمیتوان جمعیت شهرنشین دستکم 5/2 میلیون نفر را با تخمین هوتم- شیندلر، باریر و گیلبار مبنی بر جمعیت 10 میلیون نفر در 1910 توأمان پذیرفت، چراکه به این معنا خواهد بود که 25درصد کل جمعیت شهرنشین بودهاند. سوبوتسینسکی مینویسد: «در شهرهای ایران کارخانهای نیست که درآمد جمعیت وارده به شهر را تأمین کرده و باعث گردآمدن سکنه در شهرها شود؛ علاوه بر این شهرهای ایران، چیزی به عنوان خدمات و رفاه یا امتیازی بیش از روستا ندارند. دیگر آن که در ایران عامل رشد شهرهای اروپایی، مثل بانکهای اعتباری که برای املاک شهری وام بدهند وجود ندارد. آخر این که برای ایران هنوز زمان آن نرسیده است که به واسطه انواع گوناگون پیشرفتها، تولید غذا نیاز به درصد کوچکتری از نیروی کار در روستاها داشته باشد. به این ترتیب، در زمانی که در چندین کشور یک چهارم جمعیت در شهرها گرد آمده است، در ایران جمعیت شهری به 12 درصد کل آن نمیرسد.»با اعمال نرخ 12 درصد برای ۵/۲ میلیون نفر جمعیت شهرنشین، ما به رقم 20 میلیون نفر میرسیم که جالب است همان رقمی است که در دو گزارش وزیرمختار آمریکا در ایران آمده است و در ادامه خواهد آمد.
دیگر تحول جمعیتشناختی که ادعای نرخ رشد صفر در 1910-1850 را زیر سؤال میبرد، رشد انفجارگونه مهاجرت از ایران به کشورهای همسایه، به ویژه جنوب روسیه در سالهای 1914- 1890 است. آن طور که عیسوی اشاره داشته است: «آمار مهاجرت از ایران بسیار ناقص است، زیرا تنها شامل کسانی میشود که برای خروج قانونی در کنسولگری مالیات پرداختهاند. شمار زیادی از افراد مستمند، مخفیانه از مرز عبور میکردند و طبیعتاً شمرده نمیشدند. اما حتی این پاره اطلاعات اشاره به مقیاس بزرگ و رو به رشدی از مهاجرت از ایران به روسیه دارد.»گیلبار گزارش میکند که در سالهای میان 1876 و 1890، حدود 195.000 تبعه ایران به طور قانونی یعنی با گذرنامه و مجوز وارد روسیه شدند. میزان مهاجرت در دهه 1890 به طور چمشگیر افزایش یافت و «تنها در 1896، 56.000 مهاجر قانونی وارد روسیه شدند.» عیسوی گزارش میکند در 1904، شمار روادیدهای صادره برای کارگران غیرحرفهای در تبریز و ارومیه به تنهایی 54.846 مورد بوده است و «در 1905، شمار کل ایرانیان عبوری از مرز کمتر از 300.000 نفر نبوده است.» حتی در 1911، در جریان بحران با روسیه درباره مورگان شوستر، سوبوتسینسکی گزارش میدهد که 193.000 ایرانی عازم روسیه شدهاند، در حالی که 160.000 ایرانی از روسیه بازگشته اند و شمار دقیق مهاجران 33.000 نفر بوده است. حتی از نقاط دوردستی چون سیستان و بلوچستان، شمار زیادی به سمت شمال و روسیه رفتند. البته روسیه تنها کشور همسایه پذیرنده مهاجران ایرانی نبود: «علاوه بر این، مهاجرتهایی نیز از شمال شرق ایران به هرات و از جنوب شرق و جنوب به کراچی، مسقط و حتی جزایر زنگبار شده است.»گیلبار گزارش میکند که در سالهای 1913-1900 حدود 765/1 میلیون تبعه ایران به طور قانونی به روسیه رفتند و 412/1 میلیون نفر از روسیه بازگشتند و این رقم دقیق مهاجران قانونی را تنها به روسیه، 354.000 نفر میکند. اگر مهاجران غیرقانونی به حساب آورده شوند، این عدد بسیار بزرگتر خواهد بود. آن طور که عیسوی و گیلبار نشان دادهاند، این عده بیشتر کارگران و دهقانانی بودند که به دنبال کار یدی در روسیه بودهاند.
از آنچه در بالا آمد، روشن است که در 1914-1900، جمعیت شهرنشین حدود یک میلیون افزایش داشته است و جمعیت تهران نیز دو برابر شده است. با نگاهی محافظهکارانه 500.000 نفر به طور قانونی به روسیه و کشورهای همسایه مهاجرت کردهاند و شمار نامعلومی نیز به طور غیرقانونی رفتهاند. اگر پیشفرض گیلبار را بپذیریم که جمعیت اساساً ثابت مانده است، آن گاه باید بپذیریم کاهش هنگفتی در جمعیت روستایی و نیروی کار کشاورزی رخ داده است و افزایش شگرفی نیز در تولیدات کشاورزی رخ داده است. حال آن که هیچ نشانی از «انقلاب کشاورزی» سراغ نداریم و گیلبار حجم قابل ملاحظه ای را به طرح اتهام نادیده انگاشتن آبیاری و حمل و نقل از سوی قاجارها اختصاص میدهد. خلاصه آن که جدا از نرخ رشد صفر، افزایش مهاجرت به کشورهای همسایه و مهاجرت روستا به شهر نشان میدهد که جمعیت به سرعت در حال رشد بوده است. شمار زیادی از کارگران و خانوادههای ایرانی به کار در روسیه و پولی که از آنجا حواله میشده متکی بودهاند. با آغاز جنگ جهانی اول، این منبع ارزشمند اشتغال و درآمد خشکید و مهاجران ایرانی مجبور به بازگشت به وطن شدند تا قربانیان قحطی و بیماری شوند.
آن طور که در بالا اشاره شد، پیش از قحطی، معابر و بازارها در ایران «مملو از فقرا و افراد بیکار بوده که حاضر بودهاند برای قطعه ای نان کار کنند.» تنها اندکی پس از قحطی 1919-1917، کمبود جدی نیروی کار صنعت فرش ایران را تقریباً نابود کرد. در گزارشی با تاریخ یکم اکتبر 1919، کالدول مینویسد: «ایران کالای خاصی به آن معنا تولید نمیکند، مگر فرش.» در اثر قحطی نیروی کار کاهش روشنی مییابد و دستمزد کارگر ایرانی را به «بالاترین حد در جهان» میرساند. او میافزاید: «گاهی گفته میشود با توجه به کارایی، دستمزد کارگر ایرانی بالاترین حد در جهان را دارد. برای مثال شاید او به طور متوسط روزانه 4 قران دریافت کند. با نرخ مبادله فعلی این مبلغ چیزی در حدود 75 سنت طلا است. اکنون یک کارگر ساده آمریکایی به طور متوسط چیزی در حدود شش برابر بیشتر از کارگر ایرانی تولید میکند، یعنی ارزش کار مشابه او در ایران روزانه 50/4 دلار است.»
همان طور که گفته شد، در مقاله 1968 باریر هیچ اشارهای به قحطی 1919-1917 نشده است. کتاب تاریخ اقتصادی ایران عیسوی، با آن که در 1971 منتشر شده، ولی در 1914 متوقف میشود. همچنین جای شگفتی نیست که در مقاله 1976 گیلبار یک مورد اشاره به قحطی 1919-1917 وجود ندارد. عبارت گیلبار درباره قحطی بزرگ 71-1869 چنین است: «با آن که قحطی و امراض مسری باعث مرگ هزاران تن شده است، این عوامل، مگر در یک مورد، باعث کاهش هنگفت جمعیت کشور نشدهاند. تنها در 72-1869 که به نام سالهای قحطی شناخته میشوند، ترکیبی از قحطی شدید تقریباً در تمام مناطق و حمله وبا و بروز دیگر امراض مسری محلی در سطح کشور، منجر به کاهش شدید شمار کل جمعیت شد. تخمین شمار افرادی که در اثر گرسنگی و وبا درگذشتند، دامنهای از یک میلیون تا بیش از سه میلیون نفر را در بر میگیرد. بررسی منابع متعددی که اطلاعاتی درباره تأثیرات قحطی و وبا در میان عشایر و جمعیت یکجانشنین در نقاط مختلف دارند نشان میدهد که شمار قربانیان در حدود یک و نیم میلیون نفر بوده است. به این ترتیب به نظر میرسد که خسارات سالهای قحطی بسیار جدیتر از هر دوره دیگری در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در ایران بوده است.»ظاهراً گیلبار با قحطی 1919-1917 و شدت آن ناآشنا است. با آن که مشخصاً چیزی اظهار نمیکند، اما به نظر میرسد گیلبار بر این باور بوده که در قحطی 71-1870، 15درصد جمعیت از میان رفتهاند. شوکو اکازاکی با استفاده از کار گیلبار در مقالهای که در 1986 منتشر کرده چنین نتیجه گیری میکند: «میتوان گفت قحطی بزرگ 71-1870 غمانگیزترین رویداد در تاریخ اقتصادی و اجتماعی ایران بوده است.»
گزارشهای آمریکایی درباره جمعیت ایران، 1920-1900
با فرض مردود برشمردن نرخ رشد جمعیت صفر، میتوان به دنبال منابع و اعداد جایگزین رفت. یکی از کسانی که گیلبار ارقام او را درباره جمعیت ایران به نوعی «مردود» میداند، هربرت م. بوون، وزیرمختار آمریکا در ایران در 1900 است. در ژانویه 1900، وزارت خارجه ایالات متحده به سفارت آمریکا در تهران دستور میدهد گزارشی درباره جمعیت کشور تهیه کند. بوون در 15 مارس 1900 در پاسخ خود چنین مینویسد: «مرقومه مورخ بیستم ژانویه 1900 شما را درباره آمار نفوس در ایران دریافت داشتم و به این وسیله در پاسخ اظهار میدارم تاکنون هیچ آماری از جمعیت ایران تهیه نشده است و در نتیجه هیچ آمار معتبری در این باره وجود ندارد. اما از مشاهدات مسافران، سیاحان و دیگر کسانی که تخمینهایشان در کل قابل قبول است، به نظر میرسد این جمعیت در حال حاضر حدود دوازده میلیون (12.000.000) نفر باشد. یادداشت پیوست دربردارنده نرخهای ملیتهای مختلف است که رقم کلی فوقالذکر را به دست دادهاند.»روشن است که رقم 12 میلیون «برآورد» بوون نیست. این رقمی است که پس از اجماع و مشورت با کسانی به دست آمده که شایسته اظهار نظر شمرده شده اند و مردود شمردن آن از سوی گیلبار تنهاگریزی است برای نادیده گرفتن اطلاعاتی که با نظر شخصی او در تعارض هستند.