خوان حکمت
خطبه فدکیه؛ افشاگر جاهلیت
۱۳۹۶/۱۱/۲۸
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اصرار وجود مبارك حضرت امیر(ع) در زمان حكومتش این بود كه اسلام را به عقلانیت و عقل و عدل خود برگرداند و جاهلیتی كه قبل از اسلام بود و بعد از رحلت رسول خدا(ص) به صورت اوّلی برگشت برچیده شود، كه گفته شد «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِّ ص إِلَّا ثَلَاثَهًْ»[1] این ارتداد از عقلانیت به جاهلیت است، ارتداد از ولایت است، نه ارتداد از شهادتین، وگرنه حكم اسلام برای همه بود، اینها یكدیگر را پاك میدانستند، با یكدیگر زناشویی داشتند، احكام اسلام بعد از سقیفه ثابت بود؛ منتها ارتداد از عقلانیت به جهالت بود، ارتداد از ولایت به غیر ولایت بود.
امیرالمؤمنین(ع) یك بیان نورانی در نهجالبلاغه دارد که نظام حكومتی و مسئولان رسمیِ مدینه اتفاق كردند كه فاطمه(س) را از بین ببرند، در هنگام دفن بدن مطهّر زهرا(س) وجود مبارك حضرت امیر(ع) رو به قبر مطهر پیامبر كرد، عرض كرد: «بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَی هَضْمِهَا»؛[2] همه اتفاق كردند زهرا را از بین ببرند. این خطبه «فدكیه» چه كرد، چگونه سقیفه را رسوا كرد، چگونه حكومت آنها را زیر و رو كرد، چگونه افكار عمومی را علیه حقانیت آنها شوراند كه همه اتفاق كردند زهرا را از بین ببرند وگرنه آن روزهای اوّل خیلیها حاضر شدند تسلیت بگویند، كاری به حضرت زهرا نداشتند. حضرت فدكی داشت آنها غصب كردند؛ اما این حضرت چه كرد! در آن خطبه چه گفت! چطور مردم را شوراند! چطور اسلام را به آن قلّه اوّلیاش معنا كرد! اینكه بارها اصرار ما این است كه خطبه «فدكیه»[3] باید در حوزه درسی بشود، برای همین است.
خطبه «فدكیه» چند بخش دارد: آن بخشهایی كه حقوقی است فُضلا متوجه میشوند. آن بخشهای سیاسی قابل توجه است؛ اما آن چند سطر اوّل مطمئن باشید بدون درس حلّ نمیشود، آن را هم خواص باید درس بخوانند كه چه فرق است بین «لا مِنْ شَیْء» و «من لا شیء». وجود مبارك حضرت امیر در هنگام دفن وجود مبارك حضرت زهرا رو كرد به قبر مطهر پیامبر(ص) وعرض كرد: «فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ! فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهًْ وَ أُخِذَتِ الرَّهیِنَهًْ» ؛همه ما از آن خداییم و به سوى خدا بازمىگردیم، امانت بازگردید و رهن گرفته شد؛ ابدان ما جزء «رَهَائِنُ الْقُبُورِ» است، این اختصاصی به وجود مبارك حضرت هم ندارد. در صحیفه سجادیه[4] در ادعیه دیگر، در کلمات دیگر[5] از انسانها به عنوان «رَهَائِنُ الْقُبُورِ» یاد شده است. ما در رهن قبر هستیم، قبر از ما گرو میخواهد، این گرو را باید بدهیم. هر كسی كه میمیرد رهین قبر است،درگرو است، گرو را باید به صاحب آن بدهند. این زمین از ما طلب دارد، ما باید طلب آن را بدهیم؛ اما آن «أُخِذَتِ الرَّهیِنَةُ» یك حساب دیگری دارد.
علی(ع) و امامان معصوم(ع)؛ جان پیامبر(ص)
سپس حضرت عرض كرد: رسول من! حُزن من دائمی است و شبِ من مُسَهَّد است، «سَهاد»؛ یعنی بیخوابی, «مُسهّد»؛ یعنی كسی كه شب او به بیخوابی میگذرد، میگوید که دیگر من شب خوابی ندارم، «سَهاد» همان «سَهَر» است؛ یعنی بیخوابی. «وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ»؛ یعنی شب خوابی ندارم «إلَی أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَكَ الَّتی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ»؛ تا آنکه در آن خانهای كه تو هستی آنجا بیایم، نه در بهشت. وقتی وجود مبارك پیغمبر(ص) فرمود سخاوت ـ درباره فضایل دیگر هم همین طور است ـ یك شجره طوبایی است كه اصل آن در بهشت در خانه من است، خوشهها و شاخههای این درخت طوبا به افراد سخی میرسد.[6] در مجلس و محفل دیگر فرمود: سخاوت، شجره طوبایی است كه ریشه آن در خانه علی بن ابیطالب(ع) است. بعضی اصحاب عرض كردند یا رسولالله! شما در جلسه قبل فرمودید این درخت اصل و ریشهاش در خانه من است، الآن میفرمایید در خانه علی بن ابیطالب است، این چطور جمع میشود؟ فرمود: «دَارِی وَ دَارَ عَلِیٍّ وَاحِد»؛[7] ما با هم یكجا هستیم. اینكه وجود مبارك حضرت امیر عرض میكند یا رسولالله! تا به آن خانهات بیایم؛ یعنی آن خانهای كه من و شما باید در آنجا باهم زندگی كنیم. اگر كسی (وَ أَنْفُسَنا) است ما تعجب میكردیم، وجود مبارك پیغمبر درباره حضرت امیر هم این تعبیر را بكند، درباره حسین بن علی بگوید، درباره حسن بن علی هم هست كه «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»؛[8] «حسینٍ منّی» معلوم است؛ اما «أنَا مِنْ حُسَیْنٍ» چطور؟ درباره امام مجتبی هم هست که «حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه».[9] درباره حضرت امیر هم مكرّر آمده: «عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ»،[10] در آیه مباهله فرمود: (وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ)[11] اگر ولایت به متن نبوت برمیگردد؛ پس علی «من الرسول» است و رسول «من علی» است؛ چون جانِ اوست؛ و حسین «من الرسول» است و رسول «من حسین». اگر جانِ اوست، اگر روح اوست، همین است، این آیه نورانی مباهله، بسیاری از این مسائل را حلّ میكند و این (وَ أَنْفُسَنا) هم اختصاصی به وجود مبارك حضرت امیر ندارد؛ یعنی از آن جهت كه علی بن ابیطالب «ولیّالله» است، امام معصوم است، «خلیفهًْالله» است، به منزله نفس رسول خداست. همین فضایل درباره امام مجتبی هست، درباره امام حسین(علیهم السلام) هست.
بعد فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ»؛ دختر شما كه به حضور شما آمد جریان را به شما میگوید، او كه اَسرارش را به من نگفت، ولی شما زیاد سؤال كنید، به شما میگوید، این جملهها را به شما میگوید: «بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَی هَضْمِهَا»؛که همه اجماع كردند زهرا را از بین ببرند، برای چه؟ قبل از سخنرانی كه اجماعی در كار نبود، چند نفر در را آتش زدند یا شکستند، بین در و دیوار آسیب رساندند، اینها کار چند نفر بود؛ اما حالا همه مسئولان حکومتی اتفاق كردند كه زهرا را از بین ببرند، این برای چه بود؟ آن خطبه فدك آبرویی برای سقیفه نگذاشت، آن خطبه فدك آبرویی برای حكومت آنها نگذاشت، كاملاً اینها را استیضاح كرد. صریحاً این آیه را خواند (أَفَحُكْمَ الْجاهِلِیَّهًْ یَبْغُونَ)[12] به آنها خطاب كرد «تبغون»،؛ آیا به دنبال جاهلیت هستید؟ غدیر را خانهنشین كردید، سقیفه را علنی كردید، عقلانیت را كنار گذاشتید، جاهلیت را آوردید، این شده جاهلیت. نظام جاهلی این بود. در جاهلیت شعار رسمی این بود «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوما»؛[13] قبیله، حزب، جناح، فامیل و دوست خود را یاری كن، چه ظالم چه مظلوم؛ این شعار رسمی جاهلیت بود، دین كه عقلانیت را آورد، این شعار را عوض كرد؛ یا لفظ را عوض كرد یا معنا را عوض كرد. لفظ را عوض كرد، فرمود: «انْصُرْ الْمَظْلُومَ أَخَاكَ أَوْ غَیْرَ أَخِیکَ»؛ از مظلوم حمایت بكن چه از قبیلهات باشد چه نباشد. گاهی همین لفظ را حفظ كرد؛ ولی معنا را عوض كرد، فرمود برادرت، همقبیلهات، هم جناحیات را یاری كن! اگر مظلوم است از او دستگیری كن، اگر ظالم است جلوگیری بكن! جلوگیری كردنِ ظالم، كمك به نجات ظالم از جهنم است. عرض كردند «یا رسولالله» ما چگونه از ظالم حمایت كنیم؟ اینکه میفرماید: «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوما»، فرمود: اگر مظلوم است كه دستگیری میكنید، اگر ظالم است دستش را میگیرید كه ظلم نكند. برای اینكه جاهلیت را به عقلانیت برگرداند، این طور راهنمایی كرد. آن وقت صدّیقه کبرا گفت :نظام، نظام جاهلیت است، ما سخن از فدک نداریم. در بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه هست كه زیر این آسمان فدك برای ما بود، شما طمع كردید گرفتید، ما درباره فدك حرفی نداریم.
محدوده فدک از زبان امام کاظم(ع)
زمان وجود مبارك امام كاظم(ع) هارون عباسی گفت، شما محدوده فدك را بگویید ما به شما برمیگردانیم. حضرت فرمود برنمیگردانید، اصرار كرد كه شما آن حدودِ چهارگانه فدک را بگویید، ما آن را بر میگردانیم. فرمود: از طرف شمال به فلان سلسله جبال ختم میشود، از جنوب به فلان اقیانوس ختم میشود. فرمود: فدك یعنی خاورمیانه، فدك یعنی حكومت. هارون گفت پس برای ما چه میماند؟ فرمود: ما برای یك تكّه باغ دعوا نداشتیم. شما اگر از من فدک میخواهید، فدك یعنی حكومت؛ یعنی حكومتِ خاورمیانه! هارون گفت اگر این است كه ما فدك را برنمیگردانیم.[14] فرمود اصل نزاع صدیقه كبرا این بود، وگرنه وجود مبارك حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد: «وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَیْرِ فَدَك»[15]؛ مرا با فدك و غیر فدك چه كار؟ آن زمانی هم که برای ما بود ما به دیگران میدادیم، باغ خودمان را وقف میكردیم. چون مدینه یك منطقه كویری است. بارها وجود مبارك حضرت امیر وارد باغ میشدند كلنگ میگرفتند و كَندوكاو میكردند تا چاهی بِكنند و آبی در بیاید. باغبان حضرت امیر میگوید روزی حضرت آمد و آن كلنگ را از من گرفت و كندوكاو كرد و سنگی را برداشت وآب درآمد. من دیدم همزمان با جوشش آب از این چاه، وجود مبارك حضرت امیر صیغه وقف را جاری كرد، فرمود: «هذه صدقهًْ جاریة».[16] فرمود ما که مالِ خودمان را اینجا وقف كردیم.
بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در دیدار با جمعی از دانشجویان، طلاب، قم؛ 12 / 12 / 1395 .
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1] . الإختصاص، النص، ص6.[2] . نهجالبلاغه صبحی صالح، خ 202.[3] . کشف الغمه(ط ـ القدیمه)، ج1، ص482.
[4] .صحیفة سجادیة، دعای سوم.[5] . نهجالبلاغه صبحی صالح، نامه45.[6] . بحارالأنوار (ط ـ بیروت)، ج68، ص353.[7] . جامع الأخبار(شعیری)، ص174.[8]. کامل الزیارت، ص52.[9] . بشارهًْ المصطفی لشیعهًْ المرتضی(ط ـ القدیمة)، النص، ص156.[10]. الأمالی (صدوق)، النص، ص9.[11] . آل عمران، 61.[12] . مائده، 50[13] . نهجالفصاحة، ص265.
[14] . مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص320 و 321.[15] . نهجالبلاغة صبحی صالح، نامه 45.[16] . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج14، ص62.