خرد و خردورزی از نظر امام موسی کاظم(ع)
محسن گروسی
عقل، نعمت الهی
عقل در لغت به معناى حبس و امساك آمده است. عاقل را از آن رو عاقل گفتهاند كه خود نگهدار بوده، خويشتن را از رفتن به دنبال هواهاى نفسانى باز مىدارد. عقل مايه امتياز انسان از حيوان و به معناى فهم و ضدّ حماقت نيز آمده است.(ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 326، «عقل»)
علامه طباطبایی درباره اصطلاح قرآنی و فلسفی عقل نوشته است: با توجّه به معناى اصلى عقل كه بستن و امساك است، بر ادراك با اين خصوصيّت نيز عقل اطلاق مى شود و همچنين مدركات انسان و قوّه اى كه به وسيله آن انسان بين خير و شرّ و حق و باطل تميز مى دهد، عقل ناميده مىشود و مقابل آن جنون، سفاهت، حماقت و جهل است كه هر كدام به اعتبارى است.(الميزان، ج 2، ص 247)
البته واژه عقل به شکل مصدری در قرآن كريم به كار نرفته، ولى برخى از مشتقّات آن مانند «يعقل»، «عقلوا»، «يعقلون» و «تعقلون» آمده است؛ زیرا داشتن عقل، زمانی اهمیت واقعی خود را مییابد که مورد کاربرد باشد و صاحب خرد و عقل آن را در زندگی خویش به کار گیرد. از این رو الفاظ ديگرى كه به نوعى بيانگر کاربردهای عقل در زندگی است با توجه به مرتبه یا مراتب و سطح کاربرد آن در قرآن آمده است. به عنوان نمونه در قرآن عقلی که مورد استفاده قرار گرفته با توجه به نوع کاربرد و سطح آن با الفاظ و واژگانی مانند: «قلب»، «فؤاد»، «افئده»، «الالباب»، «النّهى» و «حجر» نام گذاری میشود. در حقیقت اطلاق هر يك از این الفاظ به سطح و یا مرتبه و نوع کاربرد عقل به جهت خاصّى است كه در آن لحاظ شده است.
مراتب تعقل در قرآن و روایات
«لُبّ» به معنای مغز خالص هر چیز به شکل «اولوا الالباب»(بقره، آیات 179 و 197 و 269؛ آل عمران، آیات 7 و 190) در شانزده مرتبه در آیات قرآن، «نُهی» به معنای بازداشتن از زشتی و بدی به شکل «أُولِی النُّهی»(طه، آیات 54 و 128)، «حجر» به معنای حفظ، منع و محدود سازی و مرزبندی، به شکل «ذِی حِجْرٍ»(فجر، آیه 5)، «قلب» به معنای خالص و شریف هر چیز(حج، آیه 46؛ 32 و 33)، «حلم» به معنای ضبط و مهار هیجانات و غضب به شکل « أَحْلامُهُمْ» (طور، آیه 32)، «حجی» به معنای پوشش و ستر از بدی و زشتی به شکل «ذی حجی» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 168 / مسند الامام الکاظم(ع) ، ج 1، ص 248)، «فهم» به معنای ادراک و در بند کردن(مانند فقره 1، روایت هشام از امام موسی کاظم: یا هشام، إِن اللهَ تَبارَکَ و تعالی بَشَّرَ اهلَ العقل و الفَهْم فِی کِتابِهِ) ، «مُسکَه» به معنای امساک و خودداری (طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص 314، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، 1403)، «کیاست» به معنای ظرف و کیسه تجربیات و زیرکی(فقره 12 روایت امام موسی کاظم: یا هشام، ان لقمان قال لابنه: تواضع للحق تکن اعقل الناس و ان الکیس لَدَی الحق یسیرٌ.)، و مانند آنها الفاظی است که به مراتب تعقل دلالت میکند.
در مقابل تعقل در سطوح مختلف، برای مراتبی از بیخردی الفاظی خاص بکار رفته است از جمله جهالت (البته نه به معنای نادانی در برابر دانایی و علم)، در آیاتی مانند آیه 67 سوره بقره و 35 سوره انعام و 199 سوره اعراف و 46 سوره هود، سفاهت(بقره، آیه 130)، حماقت (فقره 31 روایت هشام ازموسی کاظم) و جنون(ذاریات ، آیه 22؛ سباء، آیه 46).
عقل به عنوان یک وسیله پسندیده مطرح است اما آنچه عقل را با اهمیت و ارزشمند میکند نوع کاربرد و سطح و مرتبه آن است. از همین رو به نقش عقل در زندگی توجه ویژهای مبذول شده تا این گونه اهمیت عقل و ارزش آن به عنوان یک نعمت عظیم الهی به درک شود.
از نظر قرآن تا زمانی که از عقل به عنوان یک ابزار و وسیله اصلی در شناخت حقایق استفاده نشود، این عقل ارزشی نخواهد داشت. پس زمانی که عقل برای این منظور به کار گرفته میشود، ارزشمند میشود. (یونس، آیه 16؛ روم، آیات 24 و 30؛ لقمان، آیه 20)
از کاربردهای مهم عقل که به آن ارزش و اهمیت میبخشد میتوان به نيروى ادراكى و تعقّل انسان(مومنون، آیه 78)، ابزارى براى شناخت ربوبيّت خدا(رعد، آیات 3 و 4؛ حج، آیه 8)، وسيله تشخيص ارزشها و پيدا كردن زندگى بهتر و برتر(قصص، آیه 60)، ابزار و وسیله پيشگيرى از نابكاريها(طه، آیه 128)، ابزار تشخيص حسن و قبح افعالى(بقره، آیه 44؛ انعام، آیه 151)، ابزار تشخيص قبح و زشتى اعمال بسيار زشت و فواحش(انعام، آیه 151)، ابزار تشخيص خوبيها از بديها(بلد، آیه 4 و 10) و مانند آناشاره کرد.
در آیات و روایات از جایگاه عقل بسیار سخن به میان آمده است. امام موسی کاظم(ع) آن را حجت باطنی خدا در کنار حجت ظاهری خدا یعنی پیامبران قرار داده و فرموده است: إِنَّ للهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّهًْ ظاهِرَهًْ وَ حُجَّهًْ باطِنَهًْ، فَأمّا الظّاهِرَهًْ فَالرُّسُلُ وَ الاَنْبِیاءُ وَ الاَئِمَّهًْ وَ أَمَّا الْباطِنَهًْ فَالْعُقُولُ؛ همانا برای خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشكار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشكار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان؛ و حجّت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.(کلینی ، کافی ، ج 1 ، ص 16)
البته همان طوری که روشن است و از آیات و روایات نیز بر میآید، به کارگیری عقل است که آدمی را با حقانیت سخنان پیامبران و وحی و نیز پذیرش آن آشنا و آماده میسازد. از همین رو نوعی تقدم برای خردورزی مطرح است؛ زیرا تا خردورزی نباشد نمیتواند به این حقانیت دست یافت و از وحی و پیامبران پیروی کرد. لذا امام موسی کاظم(ع) میفرماید: خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش برنیانگیخته، مگر آنكه از طرف خدا تعقّل كنند. پس نیكوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به كار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایهترینشان در دنیا و آخرت است.(کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 20)
پس حجت ظاهری برای برانگیختن عقلها است و اگر عقل به کار گرفته نشود اصولا نمیتوان حقیقت را شناخت و به معرفت و ادراکی دست یافت؛ زیرا این عقل است که تنها قوه ادراکی و فهم بشر را تشکیل میدهد.
از نظر امام موسی کاظم(ع) عقل و تعقل آنچنان اهمیت دارد که نمیتوان چیزی را در کنار و هم سنگ عقل قرار داد. ایشان در سخنان بسیار از جمله همین حدیث طولانی که خطاب به هشام دارد، ابعاد گوناگون عقل و تعقل و کاربردهای آن را بیان میکند.
نشانهها و آثار تعقل و خردورزی
چنانکه گفته شد در آیات و روایات آثار و نشانههایی برای تعقل و خردورزی بیان شده است. امام موسی کاظم(ع) نیز برخی از آنها را بیان کرده است. مهمترین روایتی که به نشانههای خردورزان و خردمنداناشاره دارد، روایت طولانی هشام است که در آن نشانههای بسیاری برای خردمند بیان شده است. هر کس میخواهد به این حدیث در کتاب کافی جلد 1 مراجعه کند. در این حدیث و احادیث دیگر نشانههایی مطرح شده که از جمله این نشانهها و آثار میتوان به موارد زیراشاره کرد:
1. تواضع در برابر حق: خردورز و خردمند در برابر حق تواضع دارد و اهل استکبار و تکبر نیست.(انبیاء، آیه 10؛ مومنون، آیه 68؛ یونس، آیه 16، فرقان، آیات 41 و 44) امام موسی کاظم(ع) در فقره 12 روایت به هشام میفرماید: یا هشام، ان لقمان قال لابنه: تواضع للحق تکن اعقل الناس و ان الکیس لَدَی الحق یسیرٌ؛ ای هشام لقمان به پسرش سفارش کرد و گفت: در برابر حق تواضع کن تا خردمندترین مردمان باشی؛ زیرا تعقل و خردورزی برای حق آسان است.
2. نشانههای سهگانه: حضرت امام موسی کاظم(ع) در فقره 31 روایت هشام خطاب به او میفرماید: یا هشام، ان امیرالمؤمنین (ع) کان یقول: ان من علامة العاقل ان یکون فیه ثلاث خصال: یجیب اذا سئل، و ینطق اذا عجز القوم عن الکلام و یشیر بالرأی الذی یکون فیه صلاح اهله فمن لم یکن فیه من هذه الخصال الثلاث شیء فهو احمق؛ای هشام! براستی که امیرمومنان علی(ع) همواره میگفت: از نشانههای خردمند آن است که در وی سه خصلت باشد: وقتی پرسیده شود پاسخ گوید؛ در زمانی که دیگران از سخن باز ماندند سخن گوید؛ به راییاشاره میکند که صلاح اهلش در آن باشد. پس اگر در کسی این سه خصلت نباشد پس او احمق و بیخرد است.
3. صبر و گوشهگیری از اهل دنیا: از دیگر نشانههایی که آن حضرت(ع) برای خردمند میگوید، صبر بر تنهایی و گوشه گیری از اهل دنیا است که از آخرت غافل هستند. ایشان میفرماید: أَلصَّبْرُ عَلَی الْوَحْدَهًِْ عَلامَهًْ قُوَّهًْ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالی إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیا وَ الرّاغِبینَ فیها وَ رَغِبَ فیما عِنْدَ رَبِّهِ وَ كانَ اللّهُ آنِسَهُ فِی الْوَحْشَهًِْ وَ صاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهًْ، وَ غِناهُ فِی الْعَیلَهًِْ وَ مُعِزَّهُ فی غَیرِ عَشیرَهًْ؛ صبر بر تنهایی، نشانه قوّت عقل است، هر كه از طرف خداوند تبارك و تعالی تعقّل كند از اهل دنیا و شیفتگان به آن كناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایی یار او، و توانگری اوست در نداری و عزّت اوست در بیتیره و تباری. (كافی، ج 1، ص 17)
4. عاقلان آینده نگر: خردمند به آخرت خویش توجه دارد(انعام، آیه 32)؛ زیرا آخرت را قرارگاه ابدی خود میداند و دنیا را مرتبه مقدماتی و کشتزار آن دانسته و آن را اصیل نمیداند و بدان نمیآویزد. امام موسی کاظم(ع) در این باره میفرماید: براستی كه عاقلان، به دنیا بیرغبتند و به آخرت مشتاق؛ زیرا میدانند كه دنیا خواهان است و خواسته شده و آخرت هم خواهان است و خواسته شده، هر كه آخرت خواهد دنیا او را بخواهد تا روزی خود را از آن دریافت كند، و هر كه دنیا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنیا و آخرتش را بر او تباه كند.(کافی، ج 1، ص 18)
5. قناعت: خردمند در مسائل دنیا قناعت میورزد و طمعش نسبت به آخرت و کسب آن است. از آنجا که عقل را مهمترین ابزار برای رسیدن به مقامات اخروی و سعادت ابدی میداند حتی نسبت به کسب عقل، تضرّع و انابه به پیشگاه خدا دارد. امام موسی کاظم(ع) میفرماید: مَنْ أَرادَ الْغِنی بِلا مال وَ راحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَهًَْ فِی الدّینِ فَلْیتَضَّرَعْ إِلَی اللهِ فی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یكْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یكْفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یكْفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یقْنَعْ بِما یكْفیهِ لَمْ یدْرِكِ الْغِنی أَبَدًا؛ هر كس بینیازی خواهد بدون دارایی، و آسایش دل خواهد بدون حسد، و سلامتی دین طلبد، باید به درگاه خدا زاری كند و بخواهد كه عقلش را كامل كند، هر كه خرد ورزد، بدانچه كفایتش كند قانع باشد. و هر كه بدانچه او را بس باشد قانع شود، بینیاز گردد. و هر كه بدانچه او را بس باشد قانع نشود، هرگز به بینیازی نرسد. (همان)
6. مروّت، عقل و بهای آدمی: آن حضرت(ع) جوانمردی و مروت را نشانه و علامت عقل میداند و خردورز را کسی میداند که اهل مروت و جوانمردی است. آن حضرت(ع) میفرماید: لا دینَ لِمَنْ لا مُرُوَّهًْ َ لَهُ، وَ لا مُرُوَّهًْ َ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذی لایرَی الدُّنْیا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَكُمْ لَیسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّهًْ، فَلا تَبیعوها بِغَیرِها؛ كسی كه جوانمردی ندارد، دین ندارد؛ و هر كه عقل ندارد، جوانمردی ندارد. براستی كه با ارزشترین مردم كسی است كه دنیا را برای خود مقامی نداند، بدانید كه بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
7. شکرگزاری: از نشانههای خردمند شکر و سپاس نسبت به نعمت است. امام موسی کاظم(ع) میفرماید: یَا هِشَامُ إِنّ الْعَاقِلَ الّذِی لَا یَشْغَلُ الْحَلَالُ شُکْرَهُ؛ای هشام عاقل کسی است که حلال، او را از شکر باز نمیدارد. (اصول کافی، ج 1، ص 14، روایت 11)
8. صبر و شکیبایی: خردمند اهل صبر است و هیچ چیز او را وادار به خشم و غضب نمیکند. امام موسی(ع) در ادامه فقره پیشین خطاب به هشام میفرماید: وَ لَا یَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَهُ؛ عاقل و خردمند کسی است که حرام صبرش را نمیگیرد.(همان)
9. همراهی عقل و علم: عاقل در اندیشه دانش است و میکوشد تا علم بیاموزد و از دانش و دانایی برخوردار باشد. امام موسی کاظم(ع) درباره این نشانه عاقل میفرماید: یَا هِشَامُ إِنّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ فَقَالَ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلّا الْعالِمُونَ؛ای هشام عقل همراه علم است و خدا فرموده است: این مثلها را برای مردم میزنیم و جز دانشمندان تعقل نمیکنند.
10. پرهیز از دروغ: عاقل راستگو است و هرگز دروغ نمیگوید. امام موسی کاظم(ع) این را نشانهای از خردمند دانسته میفرماید: یَا هِشَامُ إِنّ الْعَاقِلَ لَا یَکْذِبُ وَ إِنْ کَانَ فِیهِ هَوَاهُ؛ ای هشام عاقل دروغ نگوید اگر چه دلخواه او باشد.
11. كمگویی و سكوت: عاقل اهل سکوت است و بیشتر از آنکه سخن گوید به تفکر و اندیشه میپردازد و از خرد خویش بهره میگیرد. این گونه است که درهای حکمت به سوی او گشوده میشود. امام موسی کاظم(ع) میفرماید: قِلَّهًْ ًْالْمَنْطِقِ حُكْمٌ عَظیمٌ، فَعَلَیكُمْ بِالصَّمْتِ، فَإِنَّهُ دَعَهًْ حَسَنَهًْ وَ قِلَّهًْ وِزْر، وَ خِفَّهًْ مِنَ الذُّنُوبِ؛ كمگویی، حكمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی كه شیوه نیكو و سبكی بار و سبب تخفیف گناه است.
12. همنشینی با دیندار و عاقل خیرخواه: خردمند با هر کسی نشست و برخاست ندارد، بلکه با خردمندان مجالست میکند تا از مشاوره وعقول ایشان بهره برد. ایشان میفرماید: مُجالَسَهًْ أَهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الاْخِرَهًْ، وَ مُشاوَرَهًْ الْعاقِلِ النّاصِحِ یمْنٌ وَ بَرَكَهًْ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفیقٌ مِنَ اللّهِ، فَإِذا أَشارَ عَلَیكَ الْعاقِلُ النّاصِحُ فَإِیاكَ وَ الْخِلافَ فَإِنَّ فی ذلِكَ الْعَطَبَ؛ همنشینی اهل دین، شرف دنیا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خیرخواه، یمن و بركت و رشد و توفیق از جانب خداست، چون خردمند خیرخواه به تو نظری داد، مبادا مخالفت كنی كه مخالفتش هلاكت بار است. ایشان در جایی دیگر در این باره هشدار میدهد و بر پرهیز از اُنس زیاد با مردم تاکید میکند و میفرماید: إِیاكَ وَ مُخالَطَهًْ النّاسِ وَ الاْنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عاقِلاً وَ مَأْمُونًا فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سایرِهِمْ كَهَرْبِكَ مِنَ السِّباعِ الضّارِیهًِْ؛ بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر اینكه خردمند و امانتداری در میان آنها بیابی كه در این صورت با او انسگیر و از دیگران بگریز، به مانندگریز تو از درندههای شكاری.
13. پرهیز از طمع و تكیه بر توكّل: خردمند اهل طمع و حرص نیست؛ زیرا عقل را ذایل میکند. پس باید گفت از نشانههای عاقل پرهیز از حرص و طمع است. امام موسی کاظم(ع) میفرماید: از طمع بپرهیز و بر تو باد به ناامیدی از آنچه در دست مردم است، طمع را از مخلوقین ببُر كه طمع، كلیدِ خواری است، طمع، عقل را میرباید و مردانگی را نابود میكند و آبرو را میآلاید و دانش را از بین میبرد. بر تو باد كه به پروردگارت پناه بری و بر او توكّل كنی.
14. مِهرورزی با مردم: از دیگر نشانههای عقل و خردورزی دوستی و مهرورزی با مردمان است. آن حضرت(ع) میفرماید: أَلتَّوَدُّدُ إِلَی النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ؛ مِهرورزی و دوستی با مردم، نصف عقل است.(اصول كافی، ج 2، ص 643)
15. پرهیز از اذیت و آزار: این نیز از دیگر نشانههای خردمند است که امام موسی کاظم(ع) به هشام میگوید: وَ کَفّ الْأَذَی مِنْ کَمَالِ الْعَقْلِ وَ فِیهِ رَاحَهُ الْبَدَنِ عَاجِلًا وَ آجِلًا؛ و خودداری از آزار نشانه کمال عقل است و آسایش تن در دنیا و آخرت.
16. خصلتهای دیگر عاقل: نشانهها و خصلتهای دیگر عاقل بسیار است. از جمله آنهایی است که امام موسی کاظم(ع) از جدش نقل میکند و میفرماید: ای هشام امیرالمؤمنین(ع) میفرمود: خدا با چیزی بهتر از عقل پرستش نشود و تا چند صفت در انسان نباشد عقلش کامل نشده است مردم از کفر و شرارتش در امان و به نیکی و هدایتش امیدوار باشند. زیادی مالش را بخشیده و زیادی گفتارش را بازدارد. بهره او از دنیا مقدار قوتش باشد. تا زنده است از دانش سیر نشود. ذلت با خدا را از عزت با غیر خدا دوستتر دارد. تواضع را از شرافت دوستتر دارد. نیکی اندک دیگران را زیاد و نیکی بسیار خود را اندک شمارد، همه مردم را از خود بهتر داند و خود را از همه بدتر و این تمام مطلب است.
در روایت هشام از امام موسی کاظم(ع) نشانههای بسیاری برای خردمند بیان شده است. با مراجعه به این حدیث و نشانههای آن میتوان به ارزیابی خود و دیگران در بهره مندی از عقل و خرد پرداخت و میزان حماقت و سفاهت و جهالت خود و دیگران را به دست آورد.