خاطره ای از شهید حجت الله ملاآقایی :
انگار خدا همه را جمع كرده تا یكجا تلافی كند
شهید حجتالله ملاآقایی نیمه شعبان سال ۱۳۳۸ در شهر مذهبی «ری» متولد شد. شهید ملاآقایی پس از پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی، در رشته الكترونیك دانشگاه صنعتی اراك به ادامه تحصیل پرداخت اما وقتی سایه خصمانه اهریمنان را در میهن اسلامی دید، دست از تحصیل كشید و راهی جبهه شد. حجتالله در سال ۶۰ به عضویت جهاد سازندگی درآمد؛ آنگاه در قالب گروهی فرهنگی وارد گردان مهندسی رزمی جهاد استان تهران شد و آن وقتها بیشتر نیروهای گردان مهندسی را رانندگان تشكیل میدادند، كه برای گذراندن طرح ۱۵ روزه خود به جبههها آمده بودند. به طور طبیعی در چنان جوی خبری از روحیه بسیجی نبود. حجتالله در مدت زمانی كوتاه با ابتكارات فرهنگی كه از خود نشان داد فضای سرد و بیروح گردان را چنان گرما بخشید كه اغلب رانندهها حضور خود را تا مدتها تمدید نموده و رفتهرفته به عضویت دائمی گردان در آمدند. حجتالله خیلی زود به فرماندهی گردان مهندسی رزمی نائل آمد. سرانجام پس از هفت سال مجاهدت در جبهههای جنگ، در سن ۲۸ سالگی در تاریخ دوم آذر ماه سال ۱۳۶۶، در منطقه پاسگاه زید به دریافت نشان رفیع شهادت مفتخر گردید. خاطرهای درباره شهید: شبی همه دور هم جمع شده بودیم و از خاطرات گذشته میگفتیم، وقتی نوبت به حاج ملا رسید، مكثی كرد و گفت: «من حرفی برای گفتن ندارم، اما تنها یك چیز مرا در خود فرو برده، من در این همه مدت كه اینجا هستم، هیچ مجروح نشدهام. انگار خدا همه را جمع كرده تا یكجا تلافی كند. تحمل آن هم لیاقت عظیمی میخواهد. از خدا میخواهم لیاقتش را به من عطا كند.» چند شب بعد وقتی بچهها بدن پارهپاره و دست قطعشدهاش را دیدند، پی به لیاقت عظمای او بردند؛ و اینچنین بود آمدن و رفتنش.