شهید ابراهیم امیرعباسی بیستودوم شهریورماه 1341 دیده به جهان گشود.
پنج، شش ماهه بود که امام خمینی فرمود: سربازهای من در قنداقهها هستند و روی خاکها بازی میکنند. مادرش میشنود ابراهیم را رو به قبله بر دست میگیرد و از اعماق وجود دعا میکند و میگوید: خدایا این بچه را هم یکی از سربازان روحالله قرار بده. پس از مدتی همراه یک تیم با مسئولیت محمود کاوه جهت پاسداری قسمتی از بیت حضرت امام(ره) به جماران مأمور شدند. در روزهای آغازین جنگ وقتی استعداد او برای دیدهبانی توسط شهید حسن باقری و سیدعلی حسینی کشف شد او را برای گذراندن دورههای نقشهخوانی و دیدهبانی به اصفهان فرستادند و او در تمام مراحل سخت و طاقتفرسای آموزشی مقام اول را کسب کرد و با سمت مسئول گروه دیدهبانهای خراسان به جبهه بازگشت. ابراهیم در نوزده سالگی شریک و یاوری صبور برای زندگی آسمانی خود برگزید و چند روزی به تولد تنها فرزندش مانده بود که بار دیگر در امتحانی سختتر عشق بر عقل پیروز شد و ابراهیم را راهی آتشی دیگر در ارتفاعات دوپازا نمود و اول تیرماه ۶۱ راهوار شهادت، او را به گلستانی ابدی سپرد.
فرازی از وصیتنامه: در پادگان نشسته بودم، فرمان آمد؛ درخت انقلاب خون میخواهد؛ میروم تا تشنگی او را فرو بنشانم. انشاءالله به توفیق و فضل خداوند.