پرسش:در روایتی به پذیرفتن سخن حق از هر کس با هر مرامی توصیه شده است اما در روایتی دیگر گفته شده اگر به سخن فردی گوش فرا دهیم، گویا او را پرستیدهایم. سؤال اصلی این است که این دو روایت چگونه قابل جمع است؟
پاسخ : هرچند ظاهر دو روایت مطرح شده در پرسش با یکدیگر قدری ناسازگاری داشته، اما با دقت و تأمل بیشتر این ناسازگاری برطرف میشود.
روایت اوّل: سخن ژرفی است از امام علی(ع) که فرمود: «خُذِ الْحِکْمَةَ مِمَّنْ أَتَاکَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَال»؛حکمت را از کسى که آنرا برای تو میآورد، بگیر و به آنچه گفته است، بنگر و به [شخصیت] گوینده نگاه نکن. (غررالحکم و دورالکلم، تمیمی آمدی، ص 361)
روایت دوم: امام جواد(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللهعَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ الله وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ»؛ هر کس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید، خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید، ابلیس را عبادت کرده است.(الکافی، ج 6، ص 434)
همچنانکه ملاحظه میگردد؛ روایت اول بیانگر این است که به گفته (ماقال) توجه شود، نه به گوینده (من قال) و در روایت دوم گفته شده که گوش فرا دادن به سخنان هر کسی، تبعیّت و پیروی از او را در پی خواهد داشت. اکنون با ملاحظه دقیق و تأمل در متن عربی این دو روایت، باید گفت:
1. در روایت اوّل، کلمه «انظر» به کار رفته است که به معنای «نگاه کن» است. این نگاه توأم با تأمّل و تفکّر است؛ زیرا واژه نظر در عربی با تأمل و تفکّر همراه است و منحصر به دیدن معمولی نمیشود، چنانکه راغب اصفهانی در مفردات میگوید: «نَظَر»؛ یعنی برگرداندن و توجه دادن چشم ظاهر و چشم باطن براى دیدن و ادراک چیزی است. که مقصود از این عمل، تأمل و تحقیق درباره آن است. و نیز مقصود از دیدن و تأمّل، به دست آوردن معرفت و شناختى است که بعد از تحقیق حاصل میشود و آنرا «رؤیه» گویند.در قرآن کریم نیز این واژه بسیار به کار رفته است که عمدتاً نیز به معنای تأمّل و تدبّر است؛ مثلاً در این آیه شریفه آمده است: «قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض»؛ بگو، با دقت تمام به آسمانها و زمین نگاه کنید [تا نشانههاى قدرت خدا را ببینید]. (یونس 101) در این آیه مراد از «انظروا» نگاه کردن و دیدن تنها با چشم نیست، بلکه علاوهبر آن، با تفکّر و تدبّر باشد.
واژه «أصغی» در روایت دوم؛ از ریشه «صغو» و «صغی» به معنای میل و توجه نشان دادن است.به گونهای که این میل با همراهی است.مانند اینکه گفته شده: «و صَغَتِ الشَّمْسُ: مالَتْ للغُروبِ»؛آفتاب میل به غروب کرد. «اصغاء» به معناى استماع، در حقیقت میل و توجه دادن گوش است به طرف سخن.همانطور که در نهجالبلاغه آمده است: «فَأَصْغَیْتُ إِلَیْهِ سَمْعِی»؛(نهجالبلاغه- خطبه 224) گوشم را به طرف عقیل متمایل کردم؛ یعنی به سخنش گوش دادم. در قرآن هم این واژه به معنای متمایل شدن و رغبت آمده است: «وَ لِتَصْغى إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُون»؛نتیجه (وسوسههاى شیطان و تبلیغات شیطانصفتان) این خواهد شد که دلهاى منکران قیامت، به آنها متمایل گردد و به آن راضى شوند و هر گناهى که بخواهند، انجام دهند! (انعام- 113)
آنچه که از مطالب فوق به دست میآید این است که؛ این دو روایت نه تنها تعارض و تنافی با یکدیگر ندارند، بلکه به بخشی از ابعاد مهم تربیتی انساناشاره میکنند و او را نسبت به پیچیدگیهای زندگیاش آگاه مینمایند. در روایت اول؛ سفارش به تدبّر و تفکّر در سخنان شده است و انسان را از قضاوتهای سطحی و بدون تأمل برحذر میدارد، گاه ممکن است سخن ارزشمندی از زبان کسی گفته شود که گرچه به لحاظ عقاید و یا رفتارهای فردی و اجتماعی، فرد شایستهای نباشد، اما سخن او را میتوان به بوته نقد و بررسی نهاد و موارد ارزشمند آنرا با تفکر و تأمل جدا نموده و از آن استفاده نمود.
ادامه دارد