خاطره ای ازحاج آقای ابوترابی :
تاثیر اخلاق اسلامی
کاظم بعثی بارها گفته بود «من فدایی صدام هستم». یک روز حاج آقای ابوترابی را به شدت شکنجه کرد؛ طوری که تمام بدنش سیاه شده بود. با این وجود، حاج آقا به کاظم احترام میگذاشت.
رفتار حاجی او را به تدریج رام کرد تا جایی که یک شب پشت پنجره اتاق آمد و عذرخواهی کرد و گفت: من تو را اذیت میکنم ولی تو به من احترام میگذاری، از این به بعد با تو کاری ندارم.
حاج آقا بهش گفت: فکر میکنی اگر به تو احترام میگذارم چون تو امیری و من اسیر؟ نه، اگر آزاد بشوم و بالاترین پست را در ایران هم بگیرم و تو را دوباره ببینم به تو بیاحترامی نخواهم کرد.
کاظم بعثی و فدایی صدام، چنان تحت تأثیر حاجی قرار گرفت که بعد از آن دست از خشونت برداشت و با کسی کار نداشت. مدتی بعد هم نماز خوان شد و در غیر ماه رمضان هم روزه میگرفت. بعثیها وقتی دیدند رفتارش عوض شده او را از اردوگاه بردند.
برگرفته از کتاب «به لطافت باران»
نوشته بیژن کی