۱۸۹- خاطره ای از شهید مدافع حرم امیر سیاوشی : آخرین سفر به کربلا قبل از اربعین ۱۳۹۸/۱۲/۰۴
خاطره ای از شهید مدافع حرم امیر سیاوشی :
آخرین سفر به کربلا قبل از اربعین
شهید مدافع حرم امیر سیاوشی، یکی از تکاوران دلاور نیروی دریایی سپاه بود که در نبرد با داعشیها در تاریخ 28 آذر سال 1394 به شهادت رسید. او از شاگردان سردار شهید محمد ناظری بود و داوطلبانه، لباس دفاع از حرم پوشید.
این شهید، یکی از خادمان حضرت سیدالشهدا(ع) بود که به روایت دوستانش، از چند روز مانده به آغاز محرم، برای هیئت و عزاداری دل دل میکرد. محرم هر سال در میدان امامزاده علیاکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چایخانه راهاندازی میکرد.خادم امامزاده و هیئت بود. ولی همیشه جلوی در هیئت میایستاد. معتقد بود دربانی این خاندان بهتر است و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد. میگفت هر چه کوچکتر باشی برای امام حسین(ع)، آن امام هم بیشتر نگاهت میکند.
یکی از دوستان شهید مدافع حرم امیر سیاوشی خاطرهای از آخرین سفر این شهید به کربلا، قبل از اربعین را این گونه روایت میکند: قبل از اربعین با کاروانی از بچههای چیذر به کربلا رفته بودیم که در مسیر، امیر از بچهها حلالیت طلبید. بچهها کمی سر به سرش گذاشتند و گفتند «امیر نکند که بدون پا برگردی». امیر پاسخ داد: «برگشتی ندارد. میروم و با یک خال در پیشانی برمیگردم.» آخرین پیغامی بود که از امیر به ما رسید. آن لحظه تصور نمیکردیم که کمی بعد خبر شهادتش را خواهیم شنید.
این شهید، یکی از خادمان حضرت سیدالشهدا(ع) بود که به روایت دوستانش، از چند روز مانده به آغاز محرم، برای هیئت و عزاداری دل دل میکرد. محرم هر سال در میدان امامزاده علیاکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چایخانه راهاندازی میکرد.خادم امامزاده و هیئت بود. ولی همیشه جلوی در هیئت میایستاد. معتقد بود دربانی این خاندان بهتر است و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد. میگفت هر چه کوچکتر باشی برای امام حسین(ع)، آن امام هم بیشتر نگاهت میکند.
یکی از دوستان شهید مدافع حرم امیر سیاوشی خاطرهای از آخرین سفر این شهید به کربلا، قبل از اربعین را این گونه روایت میکند: قبل از اربعین با کاروانی از بچههای چیذر به کربلا رفته بودیم که در مسیر، امیر از بچهها حلالیت طلبید. بچهها کمی سر به سرش گذاشتند و گفتند «امیر نکند که بدون پا برگردی». امیر پاسخ داد: «برگشتی ندارد. میروم و با یک خال در پیشانی برمیگردم.» آخرین پیغامی بود که از امیر به ما رسید. آن لحظه تصور نمیکردیم که کمی بعد خبر شهادتش را خواهیم شنید.