به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 8,894
بازدید دیروز: 7,600
بازدید هفته: 40,973
بازدید ماه: 40,973
بازدید کل: 25,028,104
افراد آنلاین: 200
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۰٤ دی ۱٤۰۳
Tuesday , 24 December 2024
الثلاثاء ، ۲۲ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۴۲ - تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیب‌الله عسکراولادی-شب‌شکنان - ۱۳۹۸/۱۲/۲۷
تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیب‌الله عسکراولادی-شب‌شکنان-۴۲

چرا مبارزین مسلمان به مبارزه مسلحانه دست زدند؟

Image result for ‫هیئت‌های مؤتلفه اسلامی چگونه وارد فاز سیاسی شد؟‬‎

٢٦ خرداد ، شهادت شهیدان بخارایی، امانی ، صفار هرندی، نیک نزاد


شهید بخارایی در یکی از جلسات قبل از اعدام خود گفت: مکرر به همدیگر می‌رسیدیم و می‌گفتیم چه خبر؟ بالاخره ما در جلسات خصوصی گفتیم تا کی منتظر باشیم که خبر را دیگران بسازند و خودشان تفسیر و تحلیلش را بگویند و ما را به سمت تفسیر و تحلیل خودشان بکشانند؟ باید خبر ساخت و برایش تفسیر و تحلیل داشت که جامعه خبر را آنچنانکه هست دریابد.
شهدای موتلفه در یکی از جلسات برنامه‌ریزی اعدام منصور نامه‌ای را امضا و نواری را با صدای شهید بخارایی پر کردند، چون احتمال می‌دادند که از این عملیات برنگردند. این نوار 20 دقیقه‌ای با این آیه شریفه آغاز می‌شود: «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص». بعد از چند بیت شعر وی توضیح می‌دهد که چرا آنها به اقدام مسلحانه متمایل شدند.
نامه‌شان هم خطاب به مراجع تقلید، رجال سیاسی و مسئولین دولتی آن روز یعنی شخصیت‌ها اعم از مثبت و منفی بود و توضیح داده بودند که چرا ما منحصر شدیم به اینکه این راه را انتخاب کنیم، زیرا مرجع تقلید ما مورد اهانت قرار گرفت و تبعید شد.
باید یک نکته از شهید بخارایی عرض کنم. در دادگاه از وی پرسیدند که چرا گلوله را به مغز حسنعلی منصور نزدی؟ گفت: چون شکمش بزرگ بود و نشانه‌روی نمی‌خواست. من اول خواستم او را از پا دربیاورم. پرسیدند چرا گلوله دوم را به حنجره‌اش زدی؟ گفت: من قبل از اینکه گلوله را به مغزش بزنم به یادم آمد که این حنجره به مرجع تقلید و رهبر من اهانت کرده است، پس باید اول حنجره او دریده شود. پرسیدند: چرا گلوله سوم را نزدی؟ گفت: متاسفانه گلوله سوم گیر کرده بود.
یک موضوع دیگری هم در دادگاه پیش آمد. رئیس‌دادگاه به شهید صادق امانی گفت: این کارها نه به قیافه تو می‌خورد و نه به سوابق تو. سابقه شرارتی نداری، پس چرا دست به چنین کاری زدی؟ شهید امانی پاسخ می‌دهد که مرجع تقلید ما بعد از جریان مصونیت مستشاران آمریکایی فرمود: ایمان ندارد هرکس فریاد نزند. ما برای اثبات ایمان‌مان تصمیم به انجام چنین کاری گرفتیم که فریاد بزنیم و از مرگ نترسیم و فریاد را جوری بزنیم که همه عالم مطلع شوند. جوری باشد که همه گوش‌های شنوا در دنیا فریاد ما را که از اسلام و ایمان برخاسته است، بشنود.
موضوع دیگری که در دادگاه اتفاق افتاد این بود که این سه شهید جوان را تحریک می‌کردند که شماها با اغراض اینها کشته شوید که اینها همه‌شان نجات پیدا کنند و بروند؟ چرا شماها چنین فریبی خوردید؟ شماها جوان‌های روشنی باید باشید! شهید بخارایی در جواب گفت که من از این آقایان خجلم که این‌ها فریب آمادگی ما را خوردند و آمدند احساس وظیفه و مسئولیت کردند. این صحبت جو دادگاه را واژگون کرد!
علت مشکلات شما تبعید امام است ما معلولیم
شهید بخارایی یک کار دیگر کرد که دادگاه را به تنفس کشانید و چه بسا همان (در کنار مسائلی که در تبعیدگاه ترکیه اتفاق افتاد) سبب شد که امام را از ترکیه به عراق بردند. از شهید بخارایی پرسیدند: شما فکر نمی‌کردید که گیر می‌افتید؟ فکر نمی‌کردید که اگر شما را بگیرند اعدام می‌شوید؟ فکر نمی‌کردید برای خودتان و خانواده‌تان خواری می‌آورید؟
شهید بخارایی در پاسخ گفت: ما اصلا برای شهادت حرکت کردیم. ما احتمال می‌دادیم قبل از اینکه کاری انجام بدهیم به شهادت برسیم و آمادگی کامل داشتیم و انتظار داشتیم. رئیس‌دادگاه گفت نمی‌بینی که در آینده کشته می‌شوی؟ شهید بخارایی گفت: استقبال هم دارم.
رئیس‌دادگاه گفت: اگر کشته بشوی همه آرزوهای جوانی به این رعنایی نابود می‌شود. شهید بخارایی گفت: شما اشتباه می‌کنید. فکر می‌کنید آرزوی من ماندن در این زندان دنیا است. درحالی که آمال و آرزوهای من از اینجا به بعد است نه در این زندان دنیا. بعد اشاره کرد به این حدیث که «الدنیا سجن المومن».
 به دنبال این گفت: اما شما یک اشتباه بزرگی می‌کنید. اشتباه شما این است که ما را که معلول هستیم محاکمه می‌کنید و می‌خواهید معلول را از جلو پای خودتان بردارید و علت را فراموش کرده‌اید. شما سخت در اشتباه هستید.
رئیس‌دادگاه پرسید: علت اصلی چیست که ما فراموش کردیم؟ مقصود وی از این سؤال این بود که شاید به این طریق شهید بخارایی کسی را که مثلا آنها را تحریک کرده یا کسی را که فتوای اعدام منصور را صادر کرده، معرفی کند.
شهید بخارایی با اطمینان نفس و وقار کامل گفت: علت اصلی، تبعید مرجع تقلید است. تا زمانی که مرجع تقلید شیعه در تبعید است، آب خوش از گلوی هیچ کدام‌تان پایین نمی‌رود و به سراغ همه‌تان می‌آیند!
بعد از این جمله رئیس‌دادگاه زنگ تنفس را زد، در صورتی که تازه دادگاه شروع شده بود! رفتند و بعد از یک ساعت آمدند. بعد از انقلاب ما متوجه شدیم اینها از دادگاه یک نامه امضا شده را برای شخص شاه فرستاده‌ و نوشته‌اند که اینها می‌گویند علت اصلی، تبعید [امام] خمینی است و پی‌در پی چنین چیزهایی (واکنش‌های مسلحانه از سوی نیروهای مبارز مسلمان) خواهید داشت. مرحوم حاج سید احمد خمینی نقل می‌کردند: ناگهان امام را از ترکیه راه‌انداختند و وقتی در بغداد پیاده شدیم می‌گشتیم که مامورین ما چه کسانی هستند. گفتند: شما ماموری ندارید و آزاد هستید و ما علت را نمی‌دانستیم که چیست و چه شده است. به هر حال آن روز رئیس‌دادگاه و دو قاضی مشاور و دادستان مثل مرغ سر کنده از جلسه رفتند و وقتی برگشتند خیلی هیجانی برگشتند و اهانت هم کردند.