بعد از انتقال از زندان مشهد به زندان اوین، دشمنی جدید منافقین با ما شروع شد. اعضای مجاهدین خلق در زندان مشهد، شهید لاجوردی و بنده را دشمنان شماره یک انقلاب معرفی میکردند، بایکوت کردند و تمام ارتباطات با ما را قطع کردند. میگفتند هر کس با اینها تماس بگیرد، دیگر نمیتواند در جمع ما بیاید. کمونیستها و حتی چریکهای فدایی خلق این کار را نکرده بودند ولی منافقین کردند.
در زندان مشهد جزوهای تحت عنوان اسلام شناسی در چارچوب آیات قرآن تنظیم کرده بودم و از علما درخواست کرده بودم روزی یک ساعت به من وقت بدهید تا این مطالبی را که تنظیم کردهام به وسیله دقت شما تصحیح شود. آن زمان هنوز بحث ولایت فقیه به صورت روشن به دست ما نرسیده بود. آقایان بسیاری از مطالب را تصحیح فرمودند و بعضی جاها را هم تشویق فرمودند که کار خوبی است. مجاهدین خلق که متوجه این موضوع شدند، شروع کردند به تمسخر این جزوه. مثلا هر وقت در جلسات دوستانه بحث حکومت اسلامی بود میخندیدند و میگفتند: حکومت اسلامی؟ اگر پشت گوشتان را دیدید حکومت اسلامی را هم میبینید و شروع میکردند به کف زدن و شعار دادن. در زندان اوین دشمنی آنها با ما بیشتر شد، آنقدر که با ما به خصوص با شهید لاجوردی مبارزه میکردند با نگهبانان زندان دشمنی نداشتند حتی خود رجوی با آنها ارتباط گستردهای داشت.
آشنایی شهید رجایی با ماهیت منافقین به کمک شهید لاجوردی
شهید رجایی در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق به زندان آمده بود و در مجموعهای که در ارتباط با مجاهدین خلق دستگیر شده بودند، دو نفر(شهید رجایی و لاجوردی) مقاومترین بودند.
بارها مرا بین بخشهای مختلف بند زندانسان سیاسی جابجا کرده بودند. بار سوم بود که به جمع سیاسیها منهای مقامات روحانی برگرداندند که اتفاقا شهید رجایی آنجا بود. وی با شهید لاجوردی به هم رسیدند و شروع به صحبت کردند. با اینکه رجایی از جانب منافقین به عنوان رئیسکمیتهشان مطرح بود، شهید لاجوردی در 48 ساعت تمام آنچه راکه باید به وی منتقل میکرد، کرد و شهید رجایی شروع به سؤال کردن درباره منافقین کرد. منافقین یک اصطلاحی داشتند که وقتی کسی از آنها درباره باورهایشان سؤال میکرد، میگفتند مسئلهدار شده است. بر همین اساس به شهید رجایی گفتند مسئلهدار شده و او را زیر فشار قراردادند.
فتوای علمای زندانی
از مدتها قبل تعدادی از برادران واقعیاتی را از مسائل بهداشتی، بیانضباطی و بیمبالاتی بعضی از این منافقین درباره طهارت و نجاست خدمت علما یادآور شده بودند. بر همین اساس علمای داخل زندان دور هم نشستند و فتوایی صادر کردند. براساس این فتوا اعلام شد که هرکس اعتقاد به خدا، قیامت و نبوت نداشته باشد، طاهر و پاک نیست و نمیشود با او همان معاشرتی را داشت که با اهل ایمان میتوان داشت.
وقتی برادران این فتوا را از علما گرفتند، ماموران ما را زیر یک فشار جدیدی قراردادند. ما را به بازجویی بردند ولی دیگر نزد علما برنگرداندند. چند نفر در این نقل فتوا نقش فوقالعادهای داشتند: مهدی غیوران، اسدالله لاجوردی، ابوالفضل حیدری و اسدالله بادامچیان. تعداد دیگری از طلاب و فضلا هم بودند که بر نقل فتوا پا فشاری داشتند. منافقین نیز تخطئه کردن اصل فتوا را شروع کردند و بعد آن را به من و لاجوردی انتساب دادند، یعنی من و لاجوردی ذهن علما را به این طرف برگرداندهایم که آن فتوا را صادر کنند. چون حتی آقای طالقانی هم با اینکه در لحظات اول موافق نبودند، نهایتا موافق صدور فتوا شدند. منافقین میگفتند صدور این فتاو نقش این دو نفر است، لذا دنبال فرصتی بودند که بتوانند ضرباتی به ما بزنند.
حاشیههای آزادی از زندان
حدود 6 سال از زندان ما گذشته بود که برخی دوستان پیغامی از آیتالله میلانی برای آیتالله انواری آوردند که فرموده بودند چیزی بنویسید و آزاد شوید. وقتی که این خبر از پشت میله به من دادند گفتند که تعصب به خرج ندهید، چون تعصبی که شما به خرج بدهی تثبیت این خواهد بود که هم خودت و هم دیگران در زندان بمانید. در پاسخ گفتم که اراده من این است که مسلمان بمیرم نه اینکه قهرمان بمیرم، اگر اسلام اقتضا کند من هیچ ابایی ندارم، اما این دلایلی که میآورید اقتضای اسلام نیست. اینها بر اساس اطلاعاتی است که بزرگان ما دارند. آنان اطلاعاتی را که ما در درون زندان داریم ندارند.
آن روز آقای توکلی بینا خیلی از حرف من استقبال کرد، اما عدهای ناراحت شدند و گفتند که شما تعصب به خرج میدهی و اینکه میگویی از روی تعصب است. دو سه بار دیگر به صورتهای دیگر از بیرون پیغام فرستادند که وظیفه این است که بنویسید و آزاد شوید. شهید عراقی و بنده گفتیم که ما این وظیفه را تشخیص نمیدهیم.
بالاخره به هنگام فشاری که دولت آمریکا در دوره جیمی کارتر برای فضای باز سیاسی به شاه وارد کرد، اینها ناگزیر بودند بعضی از زندانیان سیاسی را آزاد کنند. ما را دوباره زیر بازجویی بردند و گفتند که ما هم گزینه اعدام شما را در اختیار داریم و هم آزادی شما، حالا شما باید بگویید. گفتیم ما راهی جز همان راهی که تا حالا آمدهایم نداریم و همان راه را خواهیم رفت. چند روز ما را به چند زندان بردند. یک شب در مدرسه داخل زندان قصر نگه داشتند که هیچ خبری نبود. فردا صبح در طبقه پایین مدرسه، جشنی برقرار شده بود که ما را چشمبسته آوردند وسط جمعیت نشاندند. اگر تصویری را که در روزنامههای اطلاعات و کیهان چاپ شده بود ملاحظه کنید دست بنده و شهید عراقی روی صورتمان است. هرکاری کردند که یکی از ما صحبت بکنیم مطلقا قبول نکردیم. فقط در یک عکس، عکاس شیطنت کرد و وقتی که با شهید عراقی داشتم صحبت میکردم و دست به چهره نبودیم، عکس گرفت.
آنجا پنج نفر از کمونیستها و دو تن از ملی گراها صحبت کردند، ولی هرکاری کردند که یک مسلمان برود صحبت کند مطلقا صحبتی انجام نشد. ما در جشن شرکت نکرده بودیم و در آنجا سخنرانی نکردیم. ما را به عنوان زندانی به آنجا آوردند و نشاندند. میتوانید در تصاویر دنبال بکنید که هرجا شهیدعراقی هست یک عینک دودی زده و دستش روی عینک است. بنده هم دستم را طوری روی صورت گرفتهام که اصلا چهره مشخص نباشد.
وقتی این حضور ناخواسته انعکاس پیدا کرد، منافقین بهترین سوژه را برای تخریب پیدا کردند و در اینباره تا جایی که توانستند تخریب کردند. پس از انقلاب هم چیزهای مختلفی را پخش کردند.
در آن جلسه چهار نفر از موتلفه اسلامی بودیم، شهید عراقی، بنده، ابوالفضل حیدری و آیتالله انواری. تعدادی دیگر از روحانیهای شناخته شده هم آنجا بودند اما هیچ کدام از متدینین که در زندان بودند و در این جریان آورده شده بودند، حاضر نشدند چهرهشان را نشان بدهند یا اینکه حرفی بزنند.
منافقین وعادت دیرینه ترور شخصیت
هیچ انسانی نمیتواند بگوید که من هر کاری کردم درست بوده و هیچ اشکالی در آن نبوده، اما این نوع اتهامها قابل گذشت نیست. امام خمینی(ره) بیش از همه درباره سرنوشت زندان و آزادی من مطلع بودند. سفارشهایی از امام میرسید و ما به آنها عمل میکردیم. برخی از علمای بزرگ در همان مدتی که در زندان اوین بودیم گفتند باید شما یک چیز سادهای بنویسید. منافقین با تقطیع همین نوشته بر علیه من چیزی ساخته بودند که بتوانند صلاحیت من را در انتخابات رد کنند. کسانی که آن روز آن پیام را آورده بودند که تو بنویس و بیرون بیا از مسئولین درجه اول جمهوری اسلامی بودهاند. آنها میدانستند که انگیزه این نوشتن چه بوده است. حتی بعضیشان متن نوشته را هم دیده بودند و بعد امضا شده بود، ولی منافقین بالاترین سوءاستفاده را از این مسئله کردند. این درحالی بود که مسعود رجوی آن روز بالاترین ارتباط را با پلیس و ساواک داشت و به همین دلیل این عنصر خطرناک ماند و سعید محسن و محمد حنیف نژاد و تعدادی از کسانی که جنبههای ایمانیشان قوی بود، اعدام شدند.
همین منافقین که این حرفها را میزدند، راجع به بهشتی میگفتند:« بهشتی بهشتی، طالقانی را تو کشتی». ترور شخصیت آیتالله بهشتی تا آنجا که ممکن بود انجام شد، اما او مقاومت کرد و به این نتیجه رسیدند که باید شخص او را ترور کنند. من این صحنه یادم نمیرود که به نماز جمعه میرفتیم و آیتالله بهشتی پیش از خطبه سخنرانی داشت. در جلوی در ورودی دانشگاه وقتی میخواست وارد نماز جمعه شود تعدادی از منافقین که آنجا بودند، آن شعار را سر میدادند. این شهید عزیز به آنها نگاه کرد و گفت: «خدا شاهد است بر آنچه میگذرد، لاحول ولا قوه الا بالله» و به سمت جایگاه رفت
راز انتخاب پاریس برای هجرت توسط امام خمینی(ره)
درباره اخراج حضرت امام(ره) از عراق باید یک ذکر خیری از جناب آقای دکتر عباس شیبانی بکنم. دکتر شیبانی ساعت سه بعد از نصف شب به منزل من زنگ زد. وقتی که گوشی را برداشتم دکتر شیبانی درحالی که خیلی متاثر بود گفت که آقا را از عراق اخراج کردهاند، چند ساعت منتظر اجازه ورود از کویت بوده و اجازه ندادهاند و ایشان بین مرز این دو کشور اسلامی سرگردان بوده است. من به هر کجا زنگ میزنم، زنگ میخورد ولی جواب نمیدهند. شما باید این خبر را به آقایان بهشتی و مطهری و دیگر کسانی که باید بدانند، برسانید.
چند ساعت بعد متوجه شدیم که حضرت امام به پاریس پرواز کردهاند. البته در آن روز ما نمیدانستیم چطور شد که به جانب پاریس حرکت کردند. بعدها متوجه شدیم حضرت امام یک مطالعهای در قوانین مدنی چند کشور کرده و متوجه شده بودند بدون ویزا میشود سه ماه در فرانسه ماند. حضرت امام از این قانون استفاده فرمودند و به پاریس وارد شدند. با فاصله کمی تبلیغات منفی بر علیه ایشان شروع شد که مرجعیت ایشان از بین رفت چون مرجعی که به فرنگ برود و بخواهد از فرنگ به اسلام خدمت کند و برای مقلدینش فتوا بدهد، این فتوای فرنگ است و... در این زمینه حملات را حساب شده شروع کردند.
از طرف دیگر تعدادی از بزرگان مثل آیتالله مطهری و آیتالله دکتربهشتی به این فکر افتادند که هرچه زودتر به پاریس بروند. تعداد زیادی از فضلای قم به آنجا حرکت کردند. از موتلفه اسلامی هم تعدادی از برادران مثل شهید عراقی، حاج ابوالفضل توکلی و سید محسن امیر حسینی در مرحله اول حرکت کردند. سپس تعداد زیادی از برادران به سرعت خودشان را به آنجا و خدمت ایشان رساندند.
تعدادی از طلاب هم از نجف و قم رفتند و مدیریت خدمات فرهنگی آنجا را به عهده گرفتند. بنده بار اول شاید اواخر مهرماه یا اوایل آبانماه این توفیق را پیدا کردم چون آیتالله شهید مطهری و آیتالله شهید بهشتی در دو زمینه پیغام داده بودند. یک زمینه راجع به شورای انقلاب و یک زمینه راجع به حزبالله، چون امام در اواخر حضور در نجف راجع به ساماندهی حزبالله توصیهای فرمودند.
دیدار با امام پس از 15 سال فراق پر درد
وقتی که بنده به پاریس رسیدم حدود 15 سال بود که امام را از نزدیک زیارت نکرده بودم، یعنی آخرین باری که بنده توفیق داشتم آبان 1343 بود. وقتی که به خدمتشان وارد شدم فرمودند: پیر شدی! بعد در حالی که من هنوز ننشسته بودم قسم خوردند که در هر کجا موضع استجابت دعا بوده است، من شما و برادرانی را که با هم بودید دعا کردم. من نشستم و خدمتشان عرض کردم که من نمیدانستم علت اینکه ما در این دستاندازها حفظ شدیم چیست. الان متوجه شدم که به خاطر دعای حضرت امام و شهدا که در آخرین لحظه درحق ما که به تعبیر خودشان اسرای آنها بودیم، دعا کردند که خداوند ما را در دستاندازهای گوناگون این زندانها حفظ کند. این اولین زیارت پس از 15 سال فراق بود.
وقتی میخواستم به طرف تهران بیایم فرمودند که شما به آن اتاق بیایید و بعد بروید. میدانید که چون حضرت امام در نوفللوشاتو از یک اتاق روستایی استفاده میفرمودند و محل نماز جماعت و سخنرانی یک زمین چمنی مربوط به یک ایرانی به نام آقای عسگری بود. در آنجا یک خیمهای زده شده بود و آن درخت سیب مشهور تکیهگاه حضرت امام در آن خیمه بود.
روز آخر که پاریس بودم وقتی نماز جماعت و سخنرانی امام در آنجا انجام شد، وقتی میخواستم به فرودگاه بروم جلوی خیمه به من فرمودند شما به اتاق بیایید و من رفتم. در اتاق مقداری بستههای کوچک آوردند و باز کردند. داخل بستهها مقداری جواهرات، پول ایرانی و مقداری ارز خارجی بود. ایشان فرمودند که اینها را جمع کنید و ببرید. من عرض کردم آقا همه در فکر این هستند در شرایطی که شما اینجا هستید شما به پول نیاز دارید. فرمودند: نه، من اینجا به پول نیاز ندارم چون زندگی من به حداقل میگذرد. اما من نگران اعتصابیها هستم. اعتصابیها از اصناف ضعیف، از کارگران و کارمندان هستند، من نگران آنها هستم. اینها را ببرید و صرف اعتصابیها کنید، فقط تردید نکنید که باید ببرید!
منوی اصلی
ورود اعضا
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: | 7,549 |
---|---|
بازدید دیروز: | 7,600 |
بازدید هفته: | 39,627 |
بازدید ماه: | 39,627 |
بازدید کل: | 25,026,761 |
افراد آنلاین: | 190 |
اوقات شرعی
اوقات شرعی به وقت زنجان
اذان صبح: | |
---|---|
طلوع خورشید: | |
اذان ظهر: | |
غروب خورشید: | |
اذان مغرب: |
تقویم و تاریخ
سهشنبه ، ۰٤ دی ۱٤۰۳
Tuesday , 24 December 2024
الثلاثاء ، ۲۲ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403 | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|
ج | پ | چ | س | د | ی | ش |
7 | 6 | 5 | 4 | 3 | 2 | 1 |
14 | 13 | 12 | 11 | 10 | 9 | 8 |
21 | 20 | 19 | 18 | 17 | 16 | 15 |
28 | 27 | 26 | 25 | 24 | 23 | 22 |
30 | 29 | |||||
آخرین اخبار
پزشکیان در دیدار معاون نخستوزیر روسیه: عزم دولت ایران برای تکمیل راهگذر شمال- جنوب جدی است ۱۴۰۳/۱۰/۰۳ ۰۳/۱۰/۰٤
(54 بازدید)
(54 بازدید)
دریادار تنگسیری: نیروهای مسلح تحت فرمان فرمانده کل قوا آماده صیانت از مرزهای آبی و خاکی هستند ۱۴۰۳/۱۰/۰۳ ۰۳/۱۰/۰٤
(38 بازدید)
(38 بازدید)
اظهارات سؤالبرانگیز همتی درباره نرخ ارز: گرای گرانی از وزارت اقتصاد آقای پزشکیان مراقب باشید ۱۴۰۳/۱۰/۰۳ ۰۳/۱۰/۰٤
(34 بازدید)
(34 بازدید)
رهبر انقلاب پیشبینی کردند: ظهور یک مجموعه شرافتمند در سوریه مثل حزبالله لبنان ۱۴۰۳/۱۰/۰۲ ۰۳/۱۰/۰۳
(79 بازدید)
(79 بازدید)
۴۵ - تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیبالله عسکراولادی-شبشکنان- ۱۳۹۹/۰۱/۲۴
تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیبالله عسکراولادی-شبشکنان - ۴۵
ترور شخصیتی شیوه قدیمی منافقین علیه انقلابیها