به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 21,932
بازدید دیروز: 23,262
بازدید هفته: 59,848
بازدید ماه: 132,763
بازدید کل: 24,832,880
افراد آنلاین: 367
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
پنج‌شنبه ، ۲٤ آبان ۱٤۰۳
Thursday , 14 November 2024
الخميس ، ۱۲ جمادى الأول ۱٤٤۶
آبان 1403
جپچسدیش
4321
111098765
18171615141312
25242322212019
3029282726
آخرین اخبار
۴۶ - تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیب‌الله عسکراولادی-شب‌شکنان - قاطعیت امام در مدیریت اقامتگاه نوفل‌لوشاتو ۱۳۹۹/
تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیب‌الله عسکراولادی-شب‌شکنان-۴۶
 
قاطعیت امام در مدیریت اقامتگاه نوفل‌لوشاتو
 
Image result for ‫هیئت‌های مؤتلفه اسلامی چگونه وارد فاز سیاسی شد؟‬‎
امام خمینی (س) - نوفل لوشاتو

 واسطه تبادل پیغام‌های خصوصی امام و مبارزان
به محض ورورد به ایران موفق شدم خدمت بزرگان برسم و پاسخ دو پیغام امام را به آنها برسانم. بعد از چند روز ارتباط با پاریس و نوفل‌لوشاتو بهتر شد چون گروه‌هایی در مخابرات، تلویزیون و هوانیروز برای تسهیل کار امام در پاریس مقدماتی را فراهم کردند؛ به صورتی که توانستند چهار تلفن ماهواره‌ای آماده کنند و پیام‌ها را با استفاده از دستگاه‌های تلویزیون و هوانیروز به پاریس منتقل کنند.
جالب است که دریافت اطلاعات در محل اقامت امام سالم‌تر و شفاف‌تر بود و با ساده‌ترین وسیله می‌توانستند اخبار را بنویسند. البته بزرگان مبارزه سعی داشتند اسرار را به وسیله پیام‌رسان منتقل کنند و تعدادی وسیله اختصاصی برای پیام‌رسانی داشتیم.
امام فرمود بمانید باهم به تهران می‌رویم!
 بار دوم که توفیق حضور در خدمت امام را پیدا کردم، پیام‌های جدید و تقاضا‌های گوناگونی را به همراه داشتم. شب دیر وقت رسیده بودم، اما در همان دیر وقت تا اجازه خواستم اجازه فرمودند و در آن وقت شب به خدمت‌شان توفیق پیدا کردم. در ضمن اینکه پیام‌ها و درخواست‌ها را تقدیم کردم، فرمودند: شما بمانید، فردا من باید روی این مطالب مطالعه کنم.
فردا ایشان بنده را خواستند و سفارش‌هایی کردند و دعا خواندند و من به طرف فرودگاه حرکت کردم. وقتی به فرودگاه رسیدم ظاهراً چهارم بهمن بود و روز پنجم بهمن قرار بود که مقدمات پرواز امام فراهم بشود. در فرودگاه پاریس مطلع شدم که فرودگاه مهرآباد بسته شده و پرواز از فرانسه به جانب فرودگاه مهرآباد تهران میسر نیست.
یک لحظه با خودم فکر کردم که خوب است که به کشورهای هم‌مرز عربی پرواز کنم و بقیه را زمینی بروم و پیام‌های ایشان را برسانم. باز به ذهنم رسید که به خدمت خودشان عرض کنم و هرچه فرمودند عمل کنم. به نوفل لوشاتو برگشتم. در صف نماز بودیم و ایشان برای نماز تشریف آوردند. فرمودند: نرفتی؟ عرض کردم: فرودگاه تهران بسته است. امام فرمودند: بمانید و بعد از نماز بیایید. بعد از نماز به خدمت‌شان رفتیم و فرمودند: به من هم رسیده است که فرودگاه تهران را بسته‌اند و پرواز نیست. حالا می‌خواهید چه کنید؟ من گفتم چون باید قبل از تشریف آوردن شما پیام‌ها را برسانم، به ذهنم رسید که از طریق مرزهای کشور‌های عربی به صورت زمینی وارد ایران بشوم و پیام را زود برسانم. امام کمی فکر کردند و فرمودند: بمانید، ان‌شاءالله با هم می‌رویم. بیان این جمله در وقتی که فرودگاه بسته است، انسان را به یاد این حدیث منقول از پیغمبر(ص) می‌اندازد که «اتقوا من فراست المومن فانه ینظر بنورالله»؛ به زیرکی ایمانی مومن احترام نگه دارید، زیرا مومن راستین با نور خدا می‌بیند.
آمد و رفت ایرانیان از کشورهای اروپایی به نوفل لوشاتو آسان بود. روزهای جمعه عصر حرکت می‌کردند، می‌آمدند و شنبه و یکشنبه را در پاریس بودند. یکشنبه عصر هم بر می‌گشتند. لذا مجموعا روز شنبه بعد از ظهر و یکشنبه صبح زمین چمن در نوفل لوشاتو شلوغ‌ترین شرایط را داشت. محضر حضرت امام محضر بسیار پر نور و پر برکتی برای این‌ها بود. تعداد زیادی از خانواده‌های ایرانی و نیز دانشجویان می‌آمدند. البته در اینجا سه نفر به کار ترجمه به فرانسه، انگلیسی و آلمانی اشتغال داشتند. این سه نفر بنی‌صدر، قطب‌زاده و ابراهیم یزدی بودند. من از بنی‌صدر و یزدی نشنیدم اما قطب‌زاده چند جا در ضمن اینکه ترجمه می‌کرد، خودش را سخنگوی امام معرفی کرد. وقتی این موضوع را به امام رساندند، فرمودند: به این تابلوها بزنید من سخنگو ندارم. هر جا لازم باشد من خودم سخن خواهم گفت و اشخاصی که ترجمه می‌کنند، باید حرف من را ترجمه کنند. حتی در آغاز یکی از مصاحبه‌ها باز حضرت امام این را زبانی گفتند که من سخنگویی در اینجا ندارم و خود سخن خواهم گفت. مترجمانی هستند که باید حرف من را ترجمه کنند. قطب‌زاده از خودش هم چیزهایی اضافه می‌کرد، اما تذکر دادند شما باید آنچه من می‌گویم ترجمه کنید.
چند خاطره از نوفل لوشاتو
در این جا چند خاطره را از آن روزها در نوفل لوشاتو عرض کنم. هیئت‌هایی از تعدادی از کشور‌های اسلامی مثل بنگلادش، مصر و سودان به آنجا آمده بودند. یادم هست روزی نشسته بودیم و برادری از بنگلادش متنی یک صفحه‌ای را که در معرفی امام نوشته بود، درحضور ایشان می‌خواند. حدودا نصف این را خوانده بود که امام فرمودند بس است. از مردم‌تان بگویید. مرا به من معرفی می‌کنید؟ از مردم‌تان بگویید، چرا تعریف زیادی می‌کنید؟ یک گروه هم از مصر آمده بودند. آنها هم در مقدمه صحبت‌شان متنی کوتاه‌تر ولی پر محتواتر درباره امام داشتند. امام جلوی ادامه صحبت آنها را هم گرفتند و فرمودند اسمم را گفتید، حالا بقیه مطالب را بگویید. امام از تعریف و مدح خود بسیار آزرده می‌شدند و آن را خطرناک می‌دانستند.