پرسش:آیا در رابطه میان ایمان و عمل، اصالت از آن ایمان است و عمل ارزشی ندارد؟ یا اصالت از آن عمل است و ایمان ارزشی ندارد؟ و یا ایمان و عمل هر دو با هم دو رکن اصیل سعادت بشر هستند و یکی بدون دیگری ارزشی ندارد؟
پاسخ:دیدگاه خوارج و مرجئه
در اواخر نیمه دوم قرن اول و اوایل قرن دوم هجری فرقهای در اسلام پیدا شد که آن را «فرقه مرجئه» میگویند. مرجئه کسانی بودند که میگفتند: اصالت از آن ایمان است و عمل چیزی نیست. هرکس ایمانش درست بود اهل سعادت است، عمل بود بهتر، ولی اگر عمل نبود هم خیلی نباید به عمل تکیه کرد.
خوارج درست نقطه مقابل این فرقه فکر میکردند، میگفتند: اساساً اصل عمل است. ایمان چیزی نیست. حتی مناط کفر عمل است. انسان کی مسلمان است؟ وقتی که در عمل مسلمان باشد. اگر در عمل مسلمان نبود کافر است، در زمره مسلمانان نیست و لذا میگفتند: مرتکب کبیره کافر است. دروغ گناه کبیره است، کسی که دروغ میگوید کافر است، و اصلا نجس است. شراب خوردن گناه کبیره است، هر کس شراب بخورد کافر است. مشرب خوارج یک مشرب مضیق عجیبی بود، که طبق این مشرب جز کسانی که ما آنها را عدول المومنین میگوییم (عادلها). کسی که مسلمان نیست، غیر عادل، یعنی آنکه میگوییم مسلمان فاسق، از نظر آنها یعنی کافر. اینها در همان زمان امام علی(ع) این داستان را طرح کردند و در بعضی خطبههای نهجالبلاغه که حضرت با اینها احتجاج کردند هست. حضرت به این جماعت میگوید: چه میگویید؟! چقدر مرتکبین کبائر در زمان پیامبر(ص) بودند که پیغمبر(ص) بر آنها حد جاری کرد و احکام اسلام را قبل و بعد از حد بر آنها جاری کرد و پیغمبر(ص) مرتکب کبیره را کافر ندانست. اینها میگفتند: مرتکب کبیره کافر است، ایمان یعنی عمل. برعکس، مرجئه یک مشرب و سیره وسیع و بازی داشتند و میگفتند: اعتقادت را درست کن، اعتقادت که درست شد، عملت هرچه بود، بود. اینها ارزش عمل را پایین آورند، و به کلی از بین بردند. روشی را پیش گرفتند که فساق و حاکمان بخصوص از این روش استفاده کردند.خلفای اموی که افسق فساق بودند میگفتند: اینها حرف درست میگویند که اعتقادت درست باشد. اعتقادت که درست بود، البته اگر عملت درست بود چه بهتر ولی اگر نبود، باز هم مسلمان تام و تمام هستی، و لذا مرجئه درباره خلفای بنیامیه که ظلمها میکردند، فسقها مرتکب میشدند و شرابخوارگیها میکردند، میگفتند: اینها مسلمان تمام هستند، چون ایمان و اعتقادشان درست است، عمل مهم نیست.
اصالت ایمان و عمل صالح
ما شاید قریب به صد روایت داشته باشیم که ایمان بر پایه سه رکن است: اقرار به زبان، اعتقاد به قلب، عمل به جوارح و ارکان. از نظر ما که شیعه هستیم یعنی از نظر اصل تشیع هر دو (ایمان و عمل صالح) اصالت دارد. گو اینکه آن عقاید مرجئه کمکم در شیعه رواج پیدا کرد، در صورتی که در عقاید اصل شیعه در زمان ائمه این حرف نبوده است.
ائمه ما میفرمودند: هر دو با هم اصالت دارند. ایمان منهای عمل ارزشی ندارد، و عمل منهای ایمان هم ارزشی ندارد، ولی دو رکنی است که هر دو اصالت و ضرورت دارد. در قرآن کریم هم هر جا بحث آمنوا مطرح میشود به دنبالش و عملوالصالحات میآید. و این همزمانی ایمان و عمل صالح نشانگر آن است که این دو با هم اصالت دارند و هر یک بدون دیگری ناقص و بیارزش
خواهد بود.