علی علیجانی
شهید محمود کاوه سفیر آستان ملکوتی امام هشتم(ع) و سردار سرافراز جبهههای اسلام را از این رو ستاره طلایی لقب دادهاند که در دورانی ظهور و بروز کرد که بیبدیل بود. او ستاره طلایی شد، زیرا به قول شهید ناصر کاظمی که میفرمود، محمود کاوه تنها کسی است که میتواند غائله کردستان را با پیروزی و به نفع نظام اسلامی و رفاه مردم ختم به خیر کند.
کاوه ستاره طلایی بود چون به هر کجا لشکر کشید، تروریستهایی که پنهان شده بودند را از صف مردم بیگناه تمییز میداد و هنری در جنگ داشت که خون از بینی احدی از مردم ریخته نمیشد و حربهای میاندیشید که به دشمن آنگونه ضربه زند که مردم عادی کوچکترین آسیبی نبینند.
کاوه از آن رو ستاره طلایی جبهههای جهان اسلام شد که از بدو مقابله و سلاح در دست گرفتنش تا لحظه شهادت به هر ماموریتی که رفت با پیروزی و سربلندی و بیشکست و با دست پر بازگشت.
این ستاره طلایی جنگ تحمیلی، مناطقی بالغ بر سه هزار و ۵۰۰ پارچه آبادی و روستا را از لوث وجود ضد انقلاب منحط در مناطق غرب و شمالغرب پاکسازی کرد.
کاوه ستاره طلایی است، چون تنها فرمانده عملیات شهری سپاه پاسداران در غرب و شمالغرب بود که بعد از پاکسازی قاطعانه شهر سقز، این شهامت را داشت که به ضد انقلاب تا بن دندان مسلح در چهار جهت خارج از سقز حمله کرده و ارتفاعات و بلندیها را یک به یک آزاد کند و تنها کسی بود که داوطلب حمله و فتح سد بوکان شد.
کاوه ستاره طلایی جنگ بود که در فتح بوکان، سپاه تحت امرش فقط دو شهید تقدیم نمود و در فتح بنبست قفل شده جنگل آلواتان با ابتکاری
منحصربهفرد،که موجب حیرت شهیدان بروجردی و آبشناسان را فراهم آورد بدون حتی یک شهید به کار خود پایان داد.
محمود، ستاره طلایی دفاع مقدس بود؛ آنجا که در جلسه سران ارتش ارزیابی میکردند، تا پایان سال ۶۱ تنها ۱۵ کیلومتر از جاده سردشت پیرانشهر را میتوان آزاد نمود و او ادعا کرد از شهریور و تا قبل از رسیدن برف و کولاک در سه ماه ۱۲۰ کیلومتر جاده پیرانشهر به سردشت را آزاد خواهد کرد و وعدهاش را عملی کرد! و مورد تحسین حضرت امام خمینی(ره) و فرماندهان ارتش از جمله شهید صیاد شیرازی قرار گرفت. کاوه همانی بود که وقتی ستون موتوریزه ارتش اسلام به فرماندهی شهید والامقام صیاد شیرازی در محور بانه سردشت مورد کمین کوموله و دمکرات واقع شد در ضد کمینی شهادت طلبانه در جاده نه تنها ستون نیروی زمینی را از کمین دشمن رهانید که دشمن را هم مرد و مردانه قلع و قمع کرد و موجبات آزادسازی محور را فراهم آورد.
کاوه مردی بود که باید از نو شناخت! در ادامه به مناسبت 11 شهریور سالگرد شهادت وی، خاطراتی ناب و ناگفته درباره شهید محمود کاوه و به روایت یاران و همرزمانش میخوانید:
حشمت بهجای کاوه
شهید کاوه خیلی افتاده و متواضع بود، در زمان خودش آوازهاش از فرمانده کل سپاه هم بیشتر بود، لااقل در کردستانات اینطور بود، و اسمش از خودش معروفتر بود و همه نامش را در کردستان شنیده بودند، شاید خودش را به چهره نمیشناختند اما نام و آوازهاش دور تا دور گردنهها و قلهها و جادهها و شهرها و روستاها پیچیده بود، هر کسی جای کاوه بود با این اسم و رسم و یال و کوپال، شاید ده پانزده تا محافظ داشت، اما او هیچ اعتنایی به این مسائل نداشت، خیلی از لشکرهای ما همیشه با خود دوربین فیلمبرداری میبردند، اما شهید کاوه به فکر این حرفها نبود. آنچه هم که از تصاویر باقی مانده را صدا و سیما و... ضبط کردهاند.
یکبار برادرم حشمت تعریف میکرد: با شهید کاوه و شهید محراب و مرحوم منصوری و سردار میرزاپور در جاده مهاباد میرفتیم و محراب پشت فرمان بوده که یک ضد انقلاب گلوله آرپیجی میزند و شهید محراب با هوشیاری خطر را دفع میکند و اون جوان ضد انقلاب را می گیرند و شهید کاوه ازش میپرسه؛ بگو ببینم تو اصلا محمود کاوه را میشناسی که اومدی بکشیش، طرف یک نگاهی میندازه به جمع، و چون برادرشهیدم، حشمتالله خیلی درشت هیکل و پهلوان هیبت بوده و۱۲۰ کیلو وزنش بود و دو متر قد داشت، اشاره به حشمتالله میکنه، میگه بله محمود کاوه را میشناسم، این کاوه است، اومدم این را بکشم.
راوی: جانباز حاج یدالله جلیلیان، برادر شهید حشمت الله جلیلیان
فرمانده، حق تسلیم و یا اسیر شدن ندارد
قبل از عملیات والفجر مقدماتی، شهید کاوه با چند نفر جهت بررسی اوضاع وارد جبهه جنوب شدند و مدتی مهمان ما در تیپ جوادالائمه(ع) بودند. در مجلسی که عباس شاملو فرمانده تیپ جوادالائمه(ع) هم حضور داشت، رشادتهای کاوه را برای همراهانش نقل میکردم. بعد از این، یکی از بسیجیهای همراهش برایمان از کردستان و محمود کاوه تعریف کرد به این مضمون که گویا شهید کاوه جهت گشت و شناسایی و در حالیکه او و یک نفر دیگر را به همراه داشته وارد یک روستا میشوند. هر سه نفر مسلح به اسلحه کلاش بودند و بسیار هوشیار.
و میگفت: همینکه وارد روستا شدیم، شهید کاوه اوضاع را بررسی کرد، گویی در روستا هیچکس حضور نداشت و صدا از خانهای در نمیآمد و احدی در کوچههایش دیده نمیشد. اما وقتی که برادر محمود دید زنی پای تنور نشسته و مشغول پخت نان به تعداد بالاست، بلافاصله به ما فرمود روستا آلوده به حضور کوموله است! در همین حین تا آمدیم به خودمان بجنبیم، صدای گلنگدن اسلحهای از بالای پشتبام نظر ما را به آن سمت متوجه کرد، نگاه که کردیم دیدیم دو نفر کوموله بالای پشتبام اسلحهشان را به سمت ما نشانه رفتهاند. شهید کاوه هم اسلحهاش را مسلح کرد اما با ذکاوتی که داشت شلیک نکرد.
در همین حین یکی از کومولهها به زبان کردی به دیگری اشاره کرد و گفت: محمود کاوه را شناختم او کاوه است، در همین شیش و بش که او کاوه است و بهتره زنده بگیریمش و به بقیه خبر بدهیم به کمک بیایند (در آن زمان زنده اسیر گرفتن شهید کاوه ارزشش از انهدام 10 لشکر کماندویی برای ضد انقلاب و بعثیون بیشتر بود) شهید کاوه از فرصت این تعلل که بهقدر چشم بر هم زدن بود، نهایت بهره را برد و همچون یک غزال جسور و تیزپا به ما اشاره کرد و گفت: «حالا» و ما بلافاصله بهدنبالش فرار کرده و یکی دو کوچه را پشت سر گذاشته و خود را از بلندی به پایین کوه و رودخانه همجوارش پرت کرده و از مهلکه گریختیم.
و بعد از اینکه به منطقه امن رسیدیم، پرسیدم برادر محمود، اگر راه فرار نداشتیم چه میکردید؟ تسلیم میشدید؟
فرمود: به هیچ وجه، یک فرمانده حق تسلیم شدن ندارد اگر جلو دشمن زبون تسلیم میشدم خسارتی بزرگ بود، اگر راه فرار نمیبود تا آخرین قطره خونم میجنگیدم و شهادت آرزوی من است، اما آرزوی اینکه این ملعونها ادعا کنند دست محمود کاوه را بسته و اسیرش کردهاند را بر دلشان میگذارم.
راوی: مهدی مختاری، از یاران شهید کاوه در سقز و فرمانده گردان یدالله تیپ جوادالائمه(ع)
شهید کاوه و قناعتی به وسعت دنیا
شبي سردار در منزل بنده شام دعوت بوده و تشریف آوردند و مشغول صحبت بوديم كه به من گفتند چه پيراهن قشنگي داريد. پيراهني ساده و معمولي بود. آن را به همسرم دادم كه شسته و اتو نماید و سپس آن را با اصرار فراوان تقديم سردار كردم.
سردار قبل از مجلس عروسياش به مشهد آمد و براي اينكه مجلس عروسي كجا برگزار شود با من مشورت كرد كه قرار بر اين شد در منزل بنده برگزار شود.
در شب برگزاري مجلس عروسي، شهید کاوه همان پيراهني كه بنده تقدیمش کرده بودم را پوشيده بودند و شلواري ساده و كفشهاي مندرس به پا داشت. به ايشان گفتم برويم و برايتان كت و شلوار بگيرم كه قبول نكردند و مجلس سادهاي داشتند.
به همين دلايل است كه ميگويیم شهید کاوه را هنوز نشناختهايم؛ او هيچ زمان به فكر خودش نبود و چيزي كه براي او مهم بود فداكاري، ايثار براي دوستان و رزمندگان و مخصوصا بسيجيان بود و بس.
آيا تابهحال كسي پرسيده است كه سردار شهید محمود کاوه چقدر حقوق ميگرفته و يا حقوقش را در چه راهي صرف ميكرده؟ فقط بگویم کمتر کسی از وسعت ایثار و فداکاری شهید کاوه مطلع است.
راوی: احمد فلاح
سخنرانی در تیررس تروریستها
سال 60 در اوج بحبوحه ترورها و درگیریهای کردستان خاطرم هست محمود کاوه وارد روستای سرا شد و رفت روی پشتبام ده و در معرض دید تمام ضد انقلاب ایستاد و سخنرانی غرایی در حد یک خطبه ایراد نمود با مضمون تشریح اهداف استکبار و بهرهبرداری دشمن از ایجاد اختلاف و تفرقه و ایجاد ناامنی و...
آن هم دقیقا در زمان تعیین اولین جایزه سنگینی که برای سرش گذاشته بودند، یعنی یک میلیون و 500 هزار تومان! حقوق کارمندان در آن زمان حدود دو هزار تومان بود و سر هر پاسدار و بسیجی 50 هزار و 100 هزار تومان هم میرسید که خیلی پول میشد، ولی برای سر محمود کاوه یک میلیون و 500 هزار تومان جایزه گذاشته بودند! ما هم نشنیدیم که برای شخص دیگری جایزه سنگین تری تعیین کنند.
به هر ترتیب ممکن، شهید کاوه در این شرایط با آن اسم و رسمی که داشت وارد روستایی آلوده به ضد انقلاب شد، البته ما بر ارتفاعات روستا مسلط بودیم ولی خود روستا را به صورت کامل پاکسازی نکرده بودیم و خودمان آن حوالی کمین میگذاشتیم. شهید کاوه آمد در آن شرایط روی پشتبام مسجد چنین روستایی سخنرانی کرد که در تیرس کامل جایزهبگیران و تک تیراندازانی بود که در به در دنبالش میگشتند. اما جگر این را نداشتند جلو شهید کاوه بایستند. شهید کاوه از روزی که وارد کردستان شد تا روزی که به شهادت رسید کسی در حد و اندازه این نبود که بخواهد جلو ایشان عرض اندام کند، هر چند که بعد از شهادتش هم همینطور بود، اسمش که میآمد کافی بود که منطقه را خالی کنند!
راوی: حاج آقای مختاری
شهادت مظلومانه شهید کاوه
لحظهای که برادر کاوه در شب دوم عملیات کربلای۲ روی قله ۲۵۱۹ به ضرب اصابت ترکش خمپاره مجروح شد به هیچ عنوان در دم به شهادت نرسید و هنوز نفس میکشید. زیرا که پس از این ماجرا بنده به فاصله سیصد متر از ایشان روی همان قله با گردان در حرکت بودم و درست است که در آن لحظه کنار هم نبودیم اما بیسیم چی آقا محمود بلافاصله به من پیام داد و گفت: برادر کاوه مجروح شده چه کنیم، گفتم امدادگران را خبر کنید و نام آنها را هم یادداشت کنید تا بدانم چه کسانی آقا محمود را به عقب منتقل کردند. پس از این ماجرا در خلال عملیات خودم هم تیر خوردم و بر اثر شدت جراحت و خونریزی روی قله ۲۵۱۹ از هوش رفتم، فردای آن روز که در بهداری به هوش آمدم بلافاصله سراغ کاوه را گرفتم و متوجه شدم که وی را منتقل نکردهاند، و به سمت بیسیمچیها رفتم و نام و نشان امدادگران را جویا شده و به سراغشان رفتم که آنها گفتند «ما ابتدا برادر کاوه را روی برانکارد گذاشته و به عقب حرکت کردیم، کمی که پایین آمدیم شهید کاوه با دست به ما اشاره کرد تا ایشان را به سمت قبله بگذاریم و بعد در حالی که به سختی نفس میکشید گفت: بروید بالای قله و به داد مجروحان دیگر برسید! این یک دستور بود و ما ایشان را روی قله تک وتنها رها کردیم در حالیکه ساعت حدود دو یا سه نیمهشب بود و الان هم احتمالاً باید همانجا باشد و نشانش اینکه آنجا جادهای است که با بلدوزر احداث شده و نیمهتمام است.»
پس از آن بلافاصله خود را به سردار محبی از بچههای خوزستان که در لشکر ما بود رساندم و با برادر بزرگوارمان سردار خلیلآبادی و چند تن دیگر به سمت قله ۲۵۱۹ راه افتادیم. وقتی به آنجا رسیدیم بنده چون به شدت مجروح بودم نمیتوانستم از کوه بالا بروم، لذا پایین قله ایستادم و آنها درست به همان نشانی که امدادگران گفتند رفته و دیده بودند که سردار پر افتخار تاریخ جهان اسلام محمود کاوه شب گذشته تک و تنها و مظلومانه روی قله رو به قبله به شهادت رسیده... هم امدادگران و هم برادرانی که شهید را منتقل کردند بحمدالله در قید حیات هستند و شاهدان ماجرا؛ آنچه مسلم است شهید کاوه پس از مجروح شدن زنده بوده و نفس میکشیده ولی تعهدش به بچههای مردم و یارانش و اینکه همه نیروهایش را دوست میداشت و جان آنها را مقدم بر خود میدانست باعث شد تا امدادگران را به سمت آنها بفرستد و خودش قهرمانانه به سوی حق تعالی رفته و میهمان سفره ابا عبداللهالحسین علیهالسلام گشت، آن هم در عملیاتی که نامش کربلای۲ بود و رمزش یا ابا عبدالله الحسین(ع).
راوی: سردار علی صلاحی