سوءاستفاده از محدّثان درباری توسّط معاویه
این وضعیّت _ که البتّه وضعیّت درستى هم بود، نادرست نبود، باید از پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله) قبول کرد «مآ ءاتیکم الرّسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا»1 _ نتیجهاش این شد که عدّهاى که از گفتار و اعمال و کردار پیغمبر مطالبى را نقل میکنند، بشوند سررشتهدار فکر و فرهنگ و عقیده و در نتیجه عمل مردم مسلمان، و بالطّبع یکچنین وضعى بهوجود آمد. در چنین وضعی براى قدرتهاى زمان، مخصوصاً قدرتهاى باطل، امکان بهرهبردارى از این وضعیّت و این قبول و اعتراف مردم خیلى بهوجود مىآید. یک قدرتى که براساس باطل حکومت میکند و برطبقِ ملاکها و معیارها و ارزشهاى اسلامى به قدرت نرسیده، بلکه بر طبق ملاکهاى جاهلى و ارزشهاى دروغین و پندارى به حکومت و قدرت رسیده، اگر بتواند چند تا از این سررشتهداران فکر و فرهنگ جامعه اسلامى را یا با پول، یا با زور، یا با رودربایستى، یا با رفاقت قبلى، بهطرف خود جلب کند و بخرد، خیلى چیزها گیرش آمده؛ زیرا مردم نگاه میکنند ببینند این سررشتهداران فکر چه میگویند، از پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله) چه نقل میکنند، چه فتوا میدهند؛ منتظرند آن را بشنوند و عمل کنند. پس اگر از این افرادی که بر جان مردم و بر فکر مردم و بر عمل مردم و بر فرهنگ رایج تسلّط دارند، کسی اطراف یک قدرت باطل و نابحق و نابجایی باشد، خیلى به سود آن قدرت خواهد بود. البتّه اگر قدرت حق هم از اینها داشته باشد، به سودش خواهد بود.
معاویه این مطلب را که حالا من گفتم و شما آن را تصدیق کردید، خیلى زود فهمید؛ احساس کرد که چند تا از این افراد زبده راوى حدیث را باید دور خودش جمع کند. امّا خب، افراد زبده چه کسانیاند؟ ابوذر غفارى، سلمان فارسى. ابوذر غفارى که با معاویه کنار نمىآید؛ ابوذر غفارى اگر بتواند، شمشیر را برمی دارد و به فرق سر معاویه میزند. مبارزات بىامان ابوذر را با معاویه همه شما یا شنیدهاید و میدانید، یا باید بشنوید و بدانید. سلمان فارسى که استاندار خلیفه دوّم در مدائن است، در اوج قدرت خلیفه دوّم به او نامه مینویسد و لقب خاصّ خلیفه را که براى خود انتخاب کرده و بخشنامه کرده که همه باید من را به این لقب بخوانند _ «امیرالمؤمنین» _ در نامه اصلاً نمینویسد. خطابش «یا عمر»، «یا عمر» است؛ نامهاى سراپا اهانت، منتها اهانتهاى مناسب سلمان، نه فحش؛ سراپا تحقیر، سراپا حاکى از جبههگیرى خاصّ شیعى در زمان صدر اوّل. یکچنین نامهاى به عمر مینویسد؛ که عمر با معاویه اصلاً قابل مقایسه نیست. نمیشود معاویه را با عمر قیاس کرد؛ اصلاً نسبت اینها یک نسبت خیلى فاصلهدارى است با هم. سلمان میتواند با معاویه کنار بیاید؟ نه سلمانها، نه ابوذرها، نه عمّارها، نه بقیّه، نمیتوانند کنار بیایند. چه کار کنند؟ مجبورند بگردند چهرههاى ناشناخته ناموجّه را با تبلیغات، با استفاده از قدرت، با استفاده از زر و زور، موجّه و فریبنده کنند و بهصورت یک صحابى بزرگ در مقابل مردم نگه دارند؛ که مردم بگویند هرکس میخواهد حدیثى بشنود، از اینها بشنود.
این چهرهها چه کسانیاند؟ یکى کعبالأحبار است. کعبالأحبار حتّی پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله) را درک نکرده؛ و این از عجایب است! او یک ملّاى یهودى بوده و در زمان خلیفه دوّم مسلمان شده. با اینکه یک حدیث هم از پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله) نشنیده، امّا یکى از محدّثین و راویان عالیقدر دستگاه معاویه است! دیگرى ابوهریره است؛ ابوهریرهاى که بعضى از محقّقین حساب کردهاند و دیدهاند که اگر این آدم شب و روز هم پهلوى پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله) باشد، باز هم زمان مجاورت و معاشرت او با پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله)، گنجایش این همه حدیث را ندارد! او در صدر اوّل، در زمان پیغمبر، آدم باارزشى نبوده، امّا در زمان خلیفه اوّل و خلیفه دوّم با یک سلسله فعّالیّتها، یک مختصر قیمت و ارزشى در جامعه اسلامى پیدا کرده و در زمان معاویه شده محدّث بزرگ؛ شده روحانى درجهى اوّل عالیقدر در دستگاه معاویه! ابوهریره ضمناً شاگرد کعبالأحبار هم هست. این را بنده اخیراً در یک نوشتهاى که ازهاشم معروف الحسنى است2 دیدهام _ که نوشته بدى هم نیست _ خودم در اینباره تحقیقى ندارم و مطالعه زیادى در این زمینه نکردهام. ایشان میگوید که ابوهریره شاگرد کعبالأحبار است. با اینکه ابوهریره پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله) را درک کرده بود و کعبالأحبار درک نکرده بود، امّا چون کعبالأحبار آدم با اطّلاع و دانشمندی بود و از اخبار و سیَر و آثار گذشته اطّلاعاتى داشت، ابوهریره مدّتى هم تلمّذ3 این یهودى سابقهدارِ دیرین را کرده بود، براى اینکه سیاستش کامل شود! اینها میروند در دستگاه معاویه. معاویه آدمهاى بىارزشی را ارزش میدهد. «مگسى را که تو پرواز دهى، شاهین است».4 امروز متأسّفانه وقتىکه شما نگاه میکنید به چندین هزار حدیثى که از طریق اهل سنّت در کتابهاى حدیث نقل شده، میبینید بسیارى از آنها به ابوهریره برمی گردد و خیلى کمترش از طریق ابىذر یا سلمان یا مقداد یا عمّار و یا حواریّینِ نزدیک امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) _ که صحابیان بزرگ پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله) بودند _ نقل شده. ابوهریره از همه بیشتر نقل میکند و این بهخاطر فعّالیّت معاویه است.
پانوشتها:
1- سوره حشر، بخشی از آیهی7؛ «... آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید؛ و از آنچه شما را باز داشت، باز ایستید...»
2- دراسات فی الحدیث و المحدّثین، الحسنی،هاشم معروف، ج1، صص 92 و 93؛ تاریخ مدینة دمشق، ابنعساکر، ج1، ص275
3- شاگردی.
4- بنده خویشتنم خوان که به شاهی برسم/ مگسی را که تو پرواز دهی، شاهین است (زین العابدین بروجردی)