خاطرهای از شهید عبدالرسول زرین:
شهید “عبدالرسول زرین ” که امام خمینی (ره) هم رشادتش را تحسین کرد
۱۳۹۹/۰۷/۰۲
به مناسبت سی و سومین سالگرد سردار شهید عبدالرسول زرین معروف به گردان تک نفره،صیاد خمینی وموفق ترین تک تیراندازو اسنایپر جهان در جنگ تحمیلی…
کیست این مرد که تیری به سر لاله گوشش سخن وصل نموده نجوا
وچنین خنده زنان از شرر خصم ندارد پروا
این همان زرین است که ز مردان یقین مرد حقیقت بین است
او خودش گفت به دیدار اما
وقتی از طاقچه تصویر مرا بر می داشت
و نگاهی بر من و نگاهی بر عکس تا به لبخند رضایت گل رویش بشکفت
زان تبسم چه سخن ها به من خسته و رزمنده نگفت
خستگی را ز تنم گرد غم را ز رخم به نگاهش به تبسم همه یکباره برفت....
شهید مطهری:
تمام کسانی که به بشریت به نحوی خدمت کرده اند، حقی به بشریت دارند، از هر راه،از راه علم، از راه فلسفه و اندیشه، از راه صنعت، از راه اختراع و اکتشافات، از راه اخلاق و حکمت عملی، ولی هیچ کس حقی به اندازه حق شهدا بر بشریت ندارد و به همین جهت هم عکس العمل احساس آمیز انسانها و ابراز عواطف خالصانه آنها درباره شهدا بیش از سایر گروههاست.
مثل شهید، مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن وفانی شدن و پرتوافکندن است تا دیگران دراین پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند وآسایش بیابند وکار خویش راانجام دهند.
سخن گفتن و نوشتن از مردان بزرگی که با نبوغ ذاتی و شجاعت و مجاهدت نستوه شخصیتی بی بدیلی یافتند کاری بس دشوار و مشکل است.
جنگی که در شهریور ۱۳۵۹ توسط دیکتاتور معدوم عراق به مردم ایران تحمیل شد ظهور اسطوره هایی را در پی داشت که همیشه نام و نشانشان بر صفحه تاریخ شجاعت و مردانگی به یادگار نقش بسته است.
سلام بر شهدا که پیکرهای مطهرشان بعد از خدا
همنشینی نداشت مگر نسیم صحرا
سلام بر دست های بریده شده , بر انگشتهای جدا شده از دست.
سلام بر پوتین های بی پا , به پاهایی که بند پوتین آنها تا آسمان گشوده شد.
سلام بر سینه های سوخته در سنگر ها .
سلام بر پیشانی هایی که بوسه گاه گلوله شدند.
سلام بر کوله پشتی های پر از پرواز .
سلام بر پیکرهای قطعه قطعه شده که کوچه و خیابان های وطنمان را تا ابد ستاره باران کردند.
سردار شهید عبدالرسول زرین ،بزرگ انسان فرهیخته با روحی آسمانی از تبار معرفت و عرفان و عشق به حقیقت و حقانیت.
انسانی وارسته و بزرگ، خوان گسترده علم و معرفتش را بر خان و خانزادگی ایل ارجحیت داد تا نام و نشانش همچون نگینی در دوران دود و آتش و خمپاره در این سرزمین بدرخشد و نور افشانی کند.
سردار شهید عبدالرسول زرین در سال ۱۳۱۵ هجری شمسی در قلعه گل در شهرستان کهگیلویه، استان کهگیلویه و بویراحمد به دنیا آمد.
پدرش شکرالله خان از نوادگان محمدشفیع خان نوئی، کلانتر ایل نوئی از ایلات قدیمی استان کهگیلویه و بویراحمد بود.
آری شهید عبدالرسول زرین فرزند این دیار واستان محروم کهگیلویه و بویراحمد است. به سوی حق شتافته ای که دلاوری ها و رشادتهایش در دوران سخت و بحران پرآوازه ست. او که غیرت و شجاعت لرتباران را در مقابل بیگانه و دشمن بخوبی نشان داد .سرداری که پابه پای دلیرمردان با جان سپر شدند و به نبرد پرداختند.
مبتکر تشکیل گروه تک تیراندازی با آموزش تخصصی بالا برای اولین بار در کشور و در لشکر امام حسین. ع . بزرگمردی ازاستان کهگیلویه و بویراحمد بود که در دوران جوانی عضو سپاه اصفهان شد.
شهید «عبدالرسول زرین» از عرشیان فرش نشینی بود که قفس تن را شکست و از خاک بر افلاک رسید و مصداق «یخرج الحی من المیت» شد. شجاعت مرد زرین جبههها؛ آنچنان بود که شهید حاج حسین خرازی او را «گردان تک نفره زرین» لقب داد و مولایش امام حسین (ع) در عالم رویا او را سرباز واقعی نامید.
دلاوری که علاوه بر گردان تک نفره که لقب او شد در دادن روحیه امید و استقامت در آن شرایط سخت به عنوان معلم اخلاق و اسوه صبر و بردباری و بشاشیت در خاطره ها و یادها ماند.
شهید علاوه بر داشتن روحیه معنوی بسیار بالا، مدیریت منحصر بفرد نیز داشت، بطوری که این خصوصیت ها از او یک شخصیت ممتاز در تمامی عرصه ها در آن دوران ساخته بود.
برادرش کی محمدشفیع زرین که حدود ۷۵ سال سن دارد در مورد عبدالرسول اینگونه می گوید:
عبدالرسول در خانواده ای از خوانین ایل نوئی در استان کهگیلویه و بویراحمد ،شهرستان کهگیلویه بدنیا آمد. پدربزرگش انسانی بزرگ و وارسته و در میان ایل از احترام و اعتبار زیادی برخوردار بود و از بزرگان ایل نوئی بود.
در کودکی پدر و مادرش را از دست داد و در سایه مهر و محبت خانواده پدری و مادری اش ایام کودکی و نوجوانی را سپری کرد. او صفات ارزنده و ویژگیهای اخلاقی منحصربفردی داشت. نوجوانی باهوش ، حساس، متفکر و بسیار مهربان و انسان دوست بود. طبق معمول و سنت خوانین سوارکاری، تیراندازی را بخوبی آموخته بود؛ جوانی شده بود قوی، و رشید و از نظر هوش و استعداد از هم سن و سالانش برتر و متمایز بود. با همه تفاوت داشت در مقابل زور و ظلم نمی توانست سکوت کند. از خودخواهی ها و زورگوئی ها بیزار بود. به خدا و مساوات و رفع تبعیض فکر می کرد.
مهربانی و روحیه دستگیری از محرومان و درماندگان، از صفات بارز شهید زرین بود
در سالهای ۱۳۳۲که استانمان در محرومیت شدیدی به سر می برد. در پی عدالت و گرفتن حق مردم دیارش بود و دغدغه کمک و یاری رساندن به هر نحوی به مردم دیارش در وجودش نهادینه بود.چابکی و شجاعتش زبانزد بود.قوی بود. هیچ گاه خستگی در وجودش دیده نمی شد. اساس و بنیان روحیه ش بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود. در فصل تابستان به سراغ کشاورزان و باغبانان پیری که ناتوان بودند و وضع مالی خوبی نداشتند می رفت و آنان را در برداشت محصولشان یاری می کرد بسیار پرکار بود و دارای ابعاد عرفانی و ذوقی و لطافت های روحی بود.
در همان دوران کودکی، با سختیها و دشواریهای زندگی آشنا بود و همین موجب شده بود تا برای مبارزات عالی و ارزشمند در عرصه زندگی آمادگی بیشتر به دست آورد.
سرانجام عبدالرسول تصمیم گرفت دیارش را ترک و برای ادامه مسیر زندگی و رسالتش و شناخت بیشتر جامعه آن روز و آشنائی با عدالت و عدل و رشد و شکوفایی به اصفهان عزیمت نماید.
در اصفهان مشغول به کار شد
در سال ۱۳۴۲ با حاجیه خانم حلیمه ابراهیمی اهل اصفهان ازدواج نمود و حاصل ازداوجشان ۳ دختر و ۴ پسر بود.
در اصفهان از همان سالهای ۱۳۴۹ فعالیتهای سیاسی ش را آغاز کرد. چندین بار با موتوری که داشت مسیر اصفهان تا دیارش را طی می کرد و به خانواده و فامیل و دوستان سر می زد. باوفا بود و دلسوز موقع رفتن با گریه از ما خداحافظی می کرد. طبیعت زیبای استان را خیلی دوست داشت. هر بار می آمد به کوه میرفت. کوهنورد بود. نی داشت و در کوه نی میزد. میگفت هوای کوه و طبیعت اینجا روحم را نوازش میکند.
اما در سپاه اصفهان مشغول شده بود و ناچار بر ادامه مسئولیتش
نزدیک به سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ بود که فعالیتهای زیادی در اصفهان و در مسجد بابا علی عسکر اصفهان داشت. در سال ۱۳۵۷ بود که ساواک در پی دستگیری و ترورش برآمدند که با موتور به شهرستان آمد و چند روزی ماند و بازگشت .زمانی که انقلاب پیروز شد، اولین اذان گوی مسجد باباعلی عسکر اصفهان بود.
در شروع جنگ در خاطرم هست که گفت من باید برای دفاع از وطن جانم را تقدیم کنم. سالهای ۶۰ و ۶۱ چندین بار خبر مجروحیتش را شنیدیم.
در یکی از عملیاتها خیلی شدید از ناحیه شکم زخمی شد و چند ماه در بیمارستان تهران بستری شد و فامیل و بستگان به عیادتش می رفتند و بعد از بهبودی دوباره به منطقه جنگی رفت.
او راهش را برگزیده بود. بال های پروازش بروی شانه هایش مشخص بود ....
وی در جبهه ها نقش منحصر به فردی را ایفا میکرد ودر جنگ های نا منظم و دیگر عملیات ها به عنوان تک تیر انداز ، نقش حساس وظریف خود را بازی میکرد و چنان ضربات مهلکی را ماهرانه به ایادی دشمن وارد کرد که سپاه خصم را بعد از تلفات سنگین مادی و انسانی دچار وحشت میکرد .شهید حاج حسین خرازی سر لشگر پر آوازه جبهه اسلام ، زرین را به خوبی می شناخت و در باره اش حرفهای زیادی زده است ، رابطه این دو رابطه پدر و فرزندی بوده و بارها همدوش با یکدیگر صحنه های پر خطر ونفس گیر را در کردستان وجنوب به چشم دیدند.
همرزمان همه می دانستند که عمو رسول بارها زخمی شده بود و۶۰ درصد از کار افتادگی داشت .فرمانده لشکر شهید خرازی معافیت او را از رزم صادر کرده بود اما نشستن برای این رزمنده دلاور معنائی نداشت ، و اگر نشستن و تسلیم را می شناخت در سن و سال کم از دیار خود برای حق ستاندن مردم محروم دیارش و برپایی عدالت و خاموش کردن ظلم ظالمین به دیار غربت نمیشتافت.
شهید خرازی در مورد ایشان می گفت:. قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان ودر گروه ضربت خیلی خوب خود را نشان داد. دیوان دره و آوردگاه گاران شاهد دلاوری های اوست . گروه ضربت به فرماندهی حسین خرازی به هر وحشت کده ای سرک می کشید ، وبارها با هنر این مرد شجاع از مهلکه ها گریخته و نشانه گیری های دقیق او ، بیشترین آسیب ها را به دشمن زده است.
تک تیر انداز سرشناس نبرد ، بارها آتش بار دشمن را در ارتفاعات صعب العبور ، فقط با یکبار فشار دادن ماشه تفنگ (( اس وی دی و اف پی کا)) خاموش کرده بود ،با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب آمده وتا سال پایان سال ۱۳۶۲به طور مداوم در اکثر عملیاتهای جنوب و غرب حضور فعال داشت.
مسئولیتهای مختلفی از جمله فرماندهی گردان ومحور را بر عهده داشت و گروههای مختلفی را آموزش داد وبه عنوان تک تیر انداز ، بین گردان ها فرستاد . به وسیله سلاح اس وی دی چند هزار دشمن بعثی را به هلاکت رسانید و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشت .چند تپه را به تنهائی تصرف نمود، تپه هایی که زرین تصرف کرده است به نام خودش نام گذاری کرده اند.
شهید خرازی در مورد دلاوری های این شهید فرموده است : انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود و در جای دیگر ایشان را گردان تک نفره زرین خطاب کرده بودند بدین لحاظ که او به اندازه یک گردان موثر بود،زرین بسیار ساده و صمیمی بود تواضع وفروتنی عجیبی تمام وجودش را فرا گرفته بود ، حتی ذره ای تکبر از او دیده نشد ، با نگاه به قامت خاکی وظاهر بسیار ساده اش هیچکس نمی توانست باور کند که او همان تک تیر انداز بزرگ است.
عموی گمنام ما پیکرش بعد از شهادت بازگشت اما نه در دیار و زادگاه خود و این اسوه شجاعت و مردانگی برای هم استانی هایش ناشناخته ماند.
او دلاوری بود که علاوه بر گردان تک نفره که لقب او شد در دادن روحیه امید و استقامت در آن شرایط سخت به عنوان معلم اخلاق و اسوه صبر و بردباری و بشاشیت نام گرفت.
همان بزرگمردی با روحی بزرگ و آسمانی. هم او که با تیر لاله گوشش میرود و خنده بر چهره اش در قاب دوربین برای همیشه میماند به یادگار تا نماد شجاعت و دلیری باشد.و خود گواه صادقی از فعالیتها و تلاش ها و مبارزه و از جان گذشتن ها برای سربلندی این خاک و وطن. برای پاک کردن دست مزدوران از خاک پاک دیارش.
شیرمردی که این روزها نام و آوازه اش در قیاس با کریس کایل تک تیرانداز آمریکایی قرار گرفته است. مقایسه ای دور ازانصاف است، چرا که کریس کایل در فیلمی که ساخته clint eastwood بوده نشان داده که این اسنایپر کودکان و زنان بی گناه را نشانه گرفته است و این عمل وحشیانه را به جهان به عنوان مهارت به تصویر کشیده اند.
شیرمرد تک تیرانداز روزهای آتش و اضطراب قابل قیاس نیست با تک تیرانداز آمریکایی
چرا که او جنگید برای امنیت و آسایش دیارش. او اسطوره صداقت. پاکی و آزادگی بود.مرد دوران سخت که سایت دفاعی کشورهای دیگر او را جز بهترین نظامیان در جنگ ایران و عراق و به عنوان بهترین تک تیرانداز با ۷۰۰ شلیک موفق نام نهاده اند .پیروز و سربلند مردانگی و شجاعت و از خودگذشتگی تمثیل و نمادی از آزادگی ست، نه سنبلی برای رقابت با تک تیراندازی که رحم و عطونت را در تیرهایش رها میکرد و به قلب کودکان نشانه میگرفت.
رشادتها و نشانه های دلیریش در طول ۵ سال رزم جانانه به اذعان فرماندهان و همرزمان شهید بیش از ۳۷۰۰ است که خود شهید بزرگوار خرازی قبل از شهادتشان گفته بود.
اکثر هدفهای ایشان فرماندهان ، تک تیراندازان، تیربارچیان، بی سیم چی های عراقی و خیلی دیگر از نقاط حساس دشمن بود و رزم جانانه ایشان آنقدر با تبحر و زیرکی خاصی بود که در خلال عملیات که دشمن فارغ از هر اقدامی سرگردان می شد.چنان در تضعیف روحیه دشمن نقش اساسی و حساس خود را ایفا می کرد که دشمن را دچار سردر گمی و زمین گیر شدن می کرد و به قول یکی از دوستانش. سردار اصغر صبوری که می فرمودند حضور ایشان در منطقه باعث می شد که دیگر نه نفر تردد کند و نه هیچ خودرویی. واقعا ایشان از دلاوری چیزی کم نداشت به صورت تنها و گاهی چندین روز در نزدیک ترین فاصله با دشمن قرار می گرفت و با خونسردی کامل به مأموریتهای مختلف خودش بدون ذره ای ترس و دلهره می پرداخت.کسی که چندین بار مجروح شده بود و در یک مجروحیشان ۶۰درصد جراحت برداشته بود.
هم او که به علت شدت جراحات چندین ماه جسمش بروی تخت بیمارستان بستری بود و روح و فکرش آرام نداشت برای پیوستن و یاری رساندن به همرزمانش و همچنان استوار در کنار همرزمان دلاوری هایش را به نمایش میگذاشت.
تصویر معروفی از شهید زرین [تصویر خنده شهید و تیرخوردگی لاله گوش ] مربوط به منطقه بستان است .
موضوع از این قرار بود که تک تیرانداز خبره عراقی (که حدود ۱۵ نفر از بهترینهای لشکر امام حسین من جمله سردار شهید کردآبادی و سردار شهید فروغی را به شهادت رسانیده بود) شهید زرین را هدف قرار میدهد که تیر به لاله چپ گوش وی برخورد می کند و در جایی دیگر آن شهید بزرگوار پس از یک شبانه روز تک تیرانداز عراقی راغافلگیر می کند و او و کمکی آن عراقی را با ضرب گلوله از پای درمیاورد.
خاطرات:
در یکی از عملیاتهای تک نفره شهید، توفیق همراهی با سردار نصیبم شد، به محل مورد تایید شهید نزدیک شدیم و وی به بنده گفت کاملاً بی حرکت بمان، بنده نیز اطاعت کردم ایشان آماده شلیک به طرف دشمن شد و سکوت همه جا را فرا گرفته بود که دیدم سردار بی ادعای میدان نبرد در حال زمزمه با خدای خود است کمی نزدیک آمدم و به قول معروف گوش تیز کردم و نجوای شهید که همراه با قطرات اشک بود را شنیدم که می گفت : خدایا من برای تو می کشم، نه برای نفسم و بعد دو آیه شریفه (و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی) و (وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ) را تلاوت نمود.
سپس در پایان کار شروع به خواندن سوره های حمد و توحید نمود، رو به آن بزرگوار نمودم و گفتم برادر زرین چه کار می کنید و ایشان گفت اینها خیلی هاشان به اجبار وارد جنگ شده اند و من هم بر حسب وظیفه ام دشمنان دین خدا را از روی زمین حذف می کنم و برایشان یک فاتحه می خوانم.
تازه اینجا بود که به روح بلند معنوی و اخلاص شهید عبدالرسول زرین پی بردم و واقعاً روح بلند این شهید بزرگوار را احساس کردم و او مصداق بارز روایت عاش سعیدا و مات سعیدا بود.
خاطره دیگری از زبان مهندس عزیزالله زرین برادرزاده شهید که از همرزمش اینچنین شنیده بود.
بنده به عنوان همرزم شهید در دوران دفاع مقدس باید عرض کنم که رقم تلفات سنگینی که ایشان از دشمن بعثی صهیونیستی گرفت محیرالعقول تر از این ارقام گفته شده است .مرد جنگ بود و دلیریش ما را به تأمل وامیداشت، انگار انسانی زمینی نبود.آرامش عجیبی در کنارش داشتیم. ایشان در حدود ۵ سال رزم از زمان کردستان تا شهادتشان را در جبهه داشتند و گاهی اوقات هیچ کس تا حدود یک هفته ایشان را نمی دیدیم . چون ایشان در دل دشمن یک جایی را پیدا میکرد و نقاط حساس دشمن از جمله درجه داران دشمن، دیده بان ها، تیربار چیای دشمن، تک تیراندازهای دشمن، حتی خودروهای تدارکاتچی دشمن ، گشتیها و تیم های شناسایی دشمن و .... را مورد هدف قرار می داد. تو خط شیر عملیات (فرماندهی کل قوا) مسئولیت حفظ کانال عملیاتی که بچه ها برای عملیات حفر میکردند را بر عهده داشت و این حفر تا ۳ ماه طول کشید و به خاطر کار بسیار حیاتی ایشان که در بدترین شرایط آب و هوایی بود دشمن در طول این ۳ماه نفهمید که بچه های ما دارند چه کار می کنند و بعد از حفر این کانال عملیات فرماندهی کل قوا به سلامتی پیروز شد که حاج حسین خرازی و فرماندهان همگی پیروزی این عملیات را به خاطر کار این شهید بزرگوار می دانستند و تازه خود شهید به عنوان یکی از فرماندهان گردان عمل کننده وارد عمل شد و چون به سیستم دشمن کاملا واقف بود حتی یک نفر از نیروهاش زخمی هم نشدند.
در عملیات رمضان که تمام بچه های لشکر هم شاهدش بودند و یاد دارند وی در ۳ساعت فقط ۷۰ نفر از تیربارچی های دشمن که بر روی تانکها بودند را شکار میکرد تا بچه ها که دستور عقب نشینی آمده بود سالم برگردند و کسی بود که به هیچ وجه در عقب نشینی ها بر نمی گشت تا بچه ها سالم برگردند. در عملیات رمضان فقط با کشتن سه نفر از فرماندهان میدان و بیسیم چی های آنها دشمن را از سه نقطه عمل کننده کاملا فلج کرد. در همین عملیات با زدن پریسکوپ تانکهای تی ۷۲ که آرپی جی در آنها اثری نداشت تانکها را عملا از کار می انداخت و هنگامی که نفرات و راننده آنها از ترس از تانک خارج می شدند انها را مورد هدف قرار می داد. عملیات والفجر ۴ عملا تنهایی نشست و چهل نفر از نیروهای دشمن که می خواستند مثل جنگ احد بچه ها را از پشت ارتفاعات کانیمانگاه قیچی کنند به درک واصل کرد. و آنها که تاب رویارویی با این نابغه جنگی که سرعت عمل بسیار بالا و هدف گیری بی خطا و هوش و ذکاوت نقطه عطف سنجی را نداشتند پا به فرار گذاشتند و عملا به گفته شهید خرازی مرحله سوم عملیات والفجر ۴ را با این کار بسیار مهمش پیروز کرد. و خیلی خاطره ها از این دلاور شجاع و بی هیچ ترس و واهمه و البته بسیار مخلص و بی ریا و مهربان در بین رزمندگان در یادمان مانده است.
وقتی که خبر شهادت این شیرمرد جبهه به گوش حسین خرازی که در عملیاتها بعد از خدا چشم امیدش به زرین یکه تاز بود ، رسید. حسین تا مدتها چه حالی داشت و غم از دست دادن زرین با حسین چه کرد.
با شهادت این بزرگ مرد تاریخ جبهه علم لشکر امام حسین ع شکسته شد و این داغ چنان بر دل فرماندهان و رزمندگان آن دوران سنگین بود که انگار چندین گردان را از دست داده بودند.
به خداوندی خدا ،زرین فقط و فقط، خدایش او را تک و بی مثال برای جنگ و آن دوران آفریده بود و چه زیبا به همان عشق و معشوقی که برایش عاشقانه می سوخت بسویش در حالی که اسلحه اش به طرف دشمن نشانه میرفت شربت گهربار شهادت را نوش جان کرد . گوارای وجودش، راهش باقی....
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به بهاى اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مىجنگند و مىکشند و کشته مىشوند این به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معاملهاى که با او کردهاید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است
با درود و صلوات بر معلم حماسه آفرین و رزم آفرین و غرور آفرین رزمندگان اسلام امام حسین علیه السلام و با درود بر شاگرد مکتب او امام خمینی دام ظله و با درود بر خانواده های معظم شهدا و جانبازان انقلاب ، این شهدای زنده
وصیت نامه ی خود را آغاز میکنم :
ای امت شهید پرور، ما بر حسین اقتدا نموده و به گفته امام عزیزمان مثل حسین وارد جنگ شده ایم و مثل حسین باید به شهادت برسیم .
و حسین به ما یاد داده است که هیهات من الذله که هیچ زیر بار ذلت و خواری نرویم و این معلم ماست که راه را روشن نموده و این خون ناقابل من از تبعیت از رهبری حسین به زمین ریخته شده و حفاظت خون شهدا این است که تابع رهبر کبیر انقلاب بوده و سخنان آن را گوش فرا دهیم چرا که صحبت های امام از خودش نیست بلکه از قرآن است و عترت.
و مسئله دیگر اینکه به ما گفتندامام عزیزمان که فرمودند : دامن زدن به اختلاف معصیت است و اختلافات که شیطانی و حیوانی است دست نزنیم و اعتصام بجوییم به حبل الله تا بلکه با وحدت خودمان و وحدت شیعه و سنی انقلاب را به جهان صادر نماییم.
رسول الله فرمودند که اتحاد مایه رحمت و تفرقه مایه عذاب در دنیا و آخرت است.
پس وحدت را حفظ نموده تا ضربه از دشمن داخلی و خارجی نخوردیم و در خط ولایت فقیه که همان ولایت رسول الله و ولایت رسول الله همان ولایت الله است قرار گیریم. انشاالله
پدران و مادران شهدا بدانید با این مجاهدتتان پسرتان را در راه خدا هدیه نموده اید و در دنیا و آخرت سربلند و در روز قیامت نزد شهدا و رسول الله رو سفید خواهید بود که خدا انشاالله به شما صبر و اجر صابران را به شما عنایت فرماید.
ای مسئولین و ای کسانی که مسئولیت کارهای اجرایی در دست شماست بدانید این کارها مسئولیت و تعهد است در قبال اسلام و خدای نکرده اگر هوای نفس بر شما غلبه کند به زمین میخورید مثل بنی صدر و امثالهم و اگر با توکل بر خدا همه کارهایتان اعم از نفس کشیدن و خشم و غضب و دوستی تان و جنگ و جهاد و حرف زدن و اعمالتان برای او باشد در دنیا و آخرت سربلند خواهید بود. که اگر مسئولین از روی هوای نفس خود کار کنند به خون شهدا و خانواده شهدا و معلولین و مصدومین و مجروحین خیانت نموده اند و نه دنیا را دارند و نه آخرت را.
ای مردم، من حقیر که مدتهای زیادی در جبهه ها بوده ام به عشق امام حسین آمده ام و امام حسین است که به من این شور و شعف را داده است که اگر به شهادت برسم سعادت و اگر پیروز شوم باز هم سعادت .
همسر و فرزندانم بدانید که پدرتان به امام حسین اقتدا نموده و شما اگر بخواهید راه من را ادامه بدهید به زینب قهرمان کربلا اقتدا نمایید . مردن حق است. چگونه مردن، شرط است که آیا با شرافت بمیرم و یا با ذلت ، که من مرگ با شرافت و سعادت را انتخاب نموده ام و از شماها میخواهم جهت شادی من به نماز جمعه و جماعت و روضه خوانی ها که برای ائمه هست و کلیه ی راهچیمایی هایی که به نفع اسلام و قرآن است در حد مقدور شرکت نمائید و در پایان از کلیه کسانی که با من سر و حسابی داشتند میخواهم من را حلال نمایید . به امید فتح کربلا و بعد قدس و به امید پیروزی اسلام بر استکبار جهانی.
گزیده ای از مصاحبه سردار دلاور اسلام شهید حاج حسین خرازی در مورد شهید عبدالرسول زرین
برادر عبدالرسول زرین فردی وفادار و فداکار و جانباز راه اسلام و انقلاب و امام بودند که ما از موقعی که ایشان را شناختیم در جهاد بودند، در فعالیت بودند در مبارزه بودند. ایشان در عملیات فرماندهی کل قوا نقش تعیین کننده بسزایی داشتند و به قدری ایشان با یک ظرافت و حساسیت و یک وسواس خاصی قبل از عملیات کارهای حفاظتی که برادرها یک کانال کنده بودند که ایشان در این کانال با تبحر و زیرکی خاصی خودش را استتار میکرد و در نزدیکترین جای منطقه عملیات نسبت به دشمن ایشان قرار میگرفت. ما چندین بار که برای اطلاع از پیشرفت کار، منطقه را بازدید میکردیم ایشان را میدیدیم که در یک وضعیت خیلی مشکل و طاقت فرسایی قرار گرفته بود، اما ایشان خم به ابرو نمی آورد و مرتب صبر میکرد. خیلی خوب جنگیدن را بلد بود ، انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود.
با سلاح هائی که در عملیات های مختلف غنیمت به دست آورده بودیم ، ایشان یک مجموعه ای به نام تک تیر انداز بوجود آورده بود که ایشان سرپرستی آن را بر عهده داشت... در حین خطوط پدافندی ایشان کار میکرد و با یک علاقه زاید الوصفی می آمد و توی یک شرایط مشکل و یک شرایط خوبی که به طرف دشمن اشراف باشد قرار میگرفت و دشمن را با اسلحه خودش اذیت میکرد، دشمن را میکشت و هرچه که دشمن دنبال میکرد که ببیند تیر از کجا می آید، از کجا آتش می آید ، به قدری ایشان کار کره بود که دشمن متوجه این امر نمیشد، من خودم بعد از عملیات طریق القدس نزدیک ایشان بودم و دیدم که عراقی ها می آمدند بروند دستشویی ، ایشان هدف میگرفت و آنها در همان حال زمین میخوردند.
و من خودم چندین صحنه را شاهدش بودم در این موقع بود جایی که ایشان جنگ میکرد عراقی ها کشف کردند و یک تیری رها شد و من خودم کنار ایشان ایستاده بودم که این تیر آمد و خدا خیلی رحم کرد و خدا به ما خلی لطف کرد که ایشان را نگه داشت. همان لحظه این تیر آمد از بغل گوش ایشان رد شد و لاله راست گوش ایشان را سوراخ کرد ایشان اصلا خم به ابرو نیاورد و با یک حالت بشاش و خندانی دو مرتبه کارش را با یک جدیت بیشتری انجام داد و یک عکس از ایشان هست که نمایانگر کاری بود که ایشان داشت انجام میداد و خود گواه صادقی بود از فعالیت ها و تلاش و مبارزه ایشان در عملیات های مختلف شرکت داشتند ، در عملیات بیت المقدس بودند ، در عملیات فتح المبین نیز شرکت داشتند و ما ایشان را در جاهای حساسی وارد میکردیم در عملیات ها هرکجا کم می آوردیم، هرکجا به مشکلی بر میخوردیم ایشان را میفرستادیم جلو و ایشان خلی خوب با خونسردی قضایا را حل میکرد.
در عملیات رمضان بود که ایشان زخمی شد ، زخم عجیبی برداشتند. ایشان بحمدالله این مدت را پشت سرگذاشتند و بلافاصله بعد از این عافیت پیدا کردند وارد عملیاتها شدند.
در عملیات والفجر۴ ایشان بودند و با یک نفر برای ایشان خشاب پر میکردند و ایشان مرتب عراقیها را می انداخت روی زمین و خودش می گفت که من در آن روز ۴۰ نفر از عراقیها را زدم ، بعذ این ها کشته شدند غیر از آنهایی که زخمی شدند. در کنار دست ایشان یکی از فرماندهان گردان به نام برادر علیرضا حیدری شهید شده بود و ایشان در آن حال برای عبدالرسول خشاب پر میکرد ، عبدالرسول یک دفعه متوجه میشود که ایشان شهید شدند و بدون این که خوب حالا ایشان شهید شده و به لقاء الله پیوسته کارش را اصلا معطل نکرد ، مختل نکرد ، تعطیل نکرد و کارش را هم چنان ادامه داد.
و من میتوانم بگویم که موفقیت مرحله سوم عملیات والفجر۴ به کار خیلی خوب برادرمان عبدالرسئل زرین تناسب داشت و خیلی تعیین کننده بود کار ایشان و توانست عملیات را با آن کار مهم و حیاتی خودش موفق بکند.
در عملیات خیبر هم ایشان بودند و همین کار را مرتبا انجام می دادند. دشمن را این کار او جدا نگران کرده بود، خیلی دشمن را دچار دستپاچگی کرده بود و جدا در لحظه لحظه کاری که داریم این جا انجام میدهیم و در عملیات هایی که بعد از ایشان انجام شده جای ایشان خیلی خالی است و ما سعی کردیم که این ایتکار و خلاقیتی که ایشان در این رابطه و در این بعد اساسی عملیات ایشان داشت ، یعنی تشکیل گروه تک تیر انداز را انجام دهیم و این وصیت برادر شهیدمان را عملی کرده باشیم شجاعت و استقامت عجیب این برادر که در طول عملیات های مختلف ، خوب، برادران که اینجا هستند شاهدش بودند و این ایمان قوی و شجاعت و استقامت چیز ساده ای نبود.
یکی از روحیات ایشان که بیشتر در عملیات ها این را مشاهده میکردیم و این هم جز ایمان قوی این برادر نبود همین روحیه اشداء علی الکفار رحماء بینهم بود. یک روحیه خیلی بالائی داشت و هیچ علاقه نداشت ، دشمنان خدا روی زمین راه بروند و همواره در فکر آن بود که دشمنان خدا و خلق خد را از روی زمین بردارد. دیگر تواضع و محبت عجیبی که ایشان نسبت به رزمندگان داشت ، ادب و وقاری که ایشان نسبت به رزمندگان اداء میکرد و با احترام ایشان برادرهای رزمنده را صدا میزد و با یک وسواس و علاقه وافری ایشان شروع میکرد به آموزش. دیگر از حالات روحی ایشان ، بعد معنوی قوی بود که ایشان داشت ، حالات نماز و نیایش و دعائی که ایشان داشت و با آن سادگی یک تحول عجیبی را جدا ما همیشه میدیدیم که در ایشان است عمل به مستحبات ، کارهای دیگری که غیر از این کار ایشان داشتند وو ما زبانمان قاصر است که همه کارهای این شهیدان را بگوئیم. و تازه این ها یک جزیی از کارهایی است که این شهید بزرگوار انجام داده و صریحا می گوییم که تمام ارزش های شهدا مخصوصا عبدالرسول را نمیتوانیم بیان کنیم. تمام لحظاتی که ما با اینش هید بودیم همه اش خاطره بود. کارهای بزرگی که شاید از لحاظ درک افراد عادی اهمیتی ندهند و خاطره های زیادی در این برادران میدیدیم که یک نمونه این بعد معنوی منظوم با نظامی است.
گزیده سخن لطفی از همرزمان شهید
روزی به اتفاق شهید زرین و چند تن از فرماندهان به دیدار حضرت امام خمینی (ره) شرفیاب شدیم محضر آن بزرگوار کسب فیض نمائیم و از زلال معرفتش جرعه ای بنوشیم ، امام بزرگوار پس از دیدن ما ، نگاه معنا داری به شهید عبدالرسول زرین کردند و با مکثی کوتاه از جای خود بر خواستند و مجله عکسی از شهید زرین که گلوله ای به گوشش اصابت کرده و در حال لبخند بود چاپ شده بود را نگاه کردند. گل لبخند بر لب های مبارک حضرت امام شکفت و تا مدتی این لبخند بر لب های امام نقش زده بود و به شهید بزرگوار نگاه میکردند.
پس از شهادت شهید زرین همان عکس را نزد حضرت امام خمینی (ره) بردیم و امام با دیدن عکس باز شروع به تبسم کردند و وقتی خبر عروج ملکوتی او را به مولایش دادیم به شدت متاثر شدند و تا مدتی غمگین بودند.
سرانجام این مرد اسطوره ای جنگ تحمیلی ۸ ساله، با همه رشادتها و مجاهدت هایش در عملیات خیبر در روز یازدهم اسفندماه سال ۱۳۶۲ در جنوب جزیره مجنون به فیض عظیم شهادت نایل گردید. و پیکر مطهرش در گلزار شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی
گردآورنده:شیرین بانو زرین