مصون نبودن امامزادگان گنهکار از عذاب الهی
این طرز فکر که «فرزندان پیغمبر(صلّیاللهعلیهوآله) از عذاب خدا مصون و محفوظند»، از طرف امامزادههایی از قبیل زیدبن موسی بهوجود آمده. یک روایتی است که اسماعیل، فرزند امام صادق(علیهالسّلام) ظاهراً به پدرش عرض میکند؛ اگر کسانی از ما خانواده گناه بکنند معذّب میشویم؟ ما که فرزند پیغمبریم. امام در جواب میفرماید که: «بله معذّب میشوند، آن کسی که عذاب میشود از طرف خدا گنهکار است و هر گنهکاری مورد عذاب است و از هر طایفهای میخواهد باشد، تفاوتی نمیکند.»1
بنده دیدهام که الآن هم در بین یک عدّهای این طرز فکر رایج است که کسانی که فرزندان پیغمبر هستند و ساداتند، اینها را خداوند متعال بههیچوجهی عذاب نمیکند _ حالا اگر خدا خودش یک تفضّلی بکند عذاب نکند حرف دیگری است؛ چون بنده خودم هم منسوب به این خاندان هستم، از خدا میخواهم و خوشحال میشوم که اینطور باشد _ امّا بهحسب آنچه در روایات از کلام پدران بزرگوار خودمان یعنی امام سجّاد(صلواتاللهعلیه) و دیگر ائمّه(علیهمالسّلام) شنیدهایم، قضیّه اینطوری نیست.
طاووس2 میآید خدمت امام سجّاد عرض میکند که شما اینقدر خودت را اذیّت میکنی و عبادت میکنی و نماز میخوانی، این چه کاری است شما میکنید؟ آخر شما که پسر پیغمبر هستید، مادرتان زهرا(س) است، تو اینقدرگریه کردن نیمه شب لازم نداری، اینقدر دعا کردن نمیخواهی، اینقدر عبادت و جهد و زحمت لازم نداری، به امام سجّاد اینطوری میگوید، بعد که حرفهایش را میزند امام عصبی میشود _ یعنی لحن کلام پیداست که امام عصبی است، در روایت نیست که عصبی شدهاند، امّا لحن کلام اینطور است _ امام یکمرتبه در جواب او میگویند که: «دع عنّی حدیث أبی و أمّی و جدّی»3؛ بگذار کنار صحبتِ پدر و مادر و جدّم را، «الجنّة لمن أطاعه»؛ بهشت مال اطاعتکنندگان است، این حرفها چیست میزنی؟ و یک مطلب بهاصطلاح جالبی هم پشت سرش هست که البتّه، مطلب جداگانهای نیست امّا تعبیر جالبی است.4
گمان من این است که این طرز فکر که امامزادهها به اتّکای اینکه فرزندان پیغمبرند از عذاب خدا مصون هستند، بیشتر از طرف همین آقایان ارائه داده میشده و ابراز میشده و هم به اتّکای اینکه چون از خاندان پیغمبرند، پس مردم به آنها علاقهای دارند، اینها قیام میکردند و در بین کار، کار را لنگ میگذاشتند و گاهی هم مثل زیدالنّار، میپیوستند به اردوی دشمن؛ اینها یک دسته. اگر ما از امامزادهها دفاع میکنیم توجّه دارید که منظور ما هر امامزادهای نیست، چون از لحاظ اطاعت خدا و... برای ما فرقی ندارد امامزاده و غیر امامزاده و فرزندان ائمّه(علیهمالسّلام) هم مردم معمولیای هستند، پس نمیخواهیم روی کار همه امامزادهها صحّه بگذاریم و کارشان را امضا کنیم؛ نه، فقط یک عدّه افراد خاصّی مورد نظر ما هستند.
امامزادگان دیندار
و حقطلب
دسته دیگر از امامزادهها آن کسانی هستند که چون وضع اجتماع خود را برخلاف اسلام و قرآن میدیدند برطبقِ یک انگیزه اسلامی و قرآنی درستی درصدد برمیآمدند که امربهمعروف و نهیازمنکر کنند، یعنی در زمینه نابسامانیها و ناهنجاریهای اجتماع احساس مسئولیّت میکردند و درصدد برمیآمدند که امر اجتماع را اصلاح کنند. و اصلاح امر اجتماع بدون توسّل به شمشیر و زور در آن روزگار امکان نداشت. یک عدّه هم اینها بودند.
از این جمله یکی زیدبن علیّبن الحسین(علیهالسّلام) است. او یکی از این بزرگوارها و از رجال عالیقدر عالم اسلام است و همان کسی است که قبلاً عرض کردم. پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) در چند روایت از
زیدبن علی نام آورده:
در یک روایت پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) خطاب میکند به امام حسین(علیهالسّلام) و میفرماید: از صُلب تو و از نسل تو مردی بیرون خواهد آمد به نام زید و او حبیب من است از اهلبیتم؛ در میان دودمان من، حبیب من، محبوب من اوست. این یک روایت.5
در یک روایت دیگر پیغمبر(صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید: «از فرزندان حسین کسی به نام زید خروج خواهد کرد و کسانی که با او کشته بشوند و به شهادت برسند مانند شهدای بدر و اُحدند و در روز قیامت زودتر از دیگر شهیدان به بهشت وارد میشوند.»6 این هم یک روایت دیگر است که موجود است...
پانوشتها:
1- عیون اخبار الرّضا(ع)، شیخ صدوق، ج2، ص 234.
2- طاووسبن کیسان خولانی یمانی (متوفّای 105 ق): مفسّر، فقیه تابعی، قاری، حافظ و راوی.
3- مناقب آلابی طالب(ع)، ابنشهرآشوب، ج4، ص 151.
4- حضرت(ع) در ادامه میفرمایند: «خدا بهشت را آفریده براى بنده مطیع و نیکوکار گرچه غلامى سیاه باشد و جهنم را آفریده براى هر که معصیت کند گرچه از اولاد قریش باشد. نشنیدهاى خداوند میفرماید «فَاِذا نُفِخَ فِی الصّورِ فَلا اَنسابَ بَینَهُم یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُون» [سوره مؤمنون، آیهی 101] به خدا سوگند فردا هیچ چیز برایت سودى نمیبخشد مگر عمل صالحى که قبلاً بفرستى.»
5- السّرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، ابن ادریس حلّی، ج3، ص 638.
6- امالی، شیخ صدوق، ص 330