خوان حکمت (۲۷۶) : مردم؛ ستون دین و جامعه۱۳۹۹/۰۸/۱۰
خوان حکمت
مردم؛ ستون دین و جامعه
۱۳۹۹/۰۸/۱۰
در اسلام وامگیری مكروه است ،یك وقت انسان مضطر میشود، هیچ چارهای ندارد، این چیز دیگری است، اما كسی بخواهد كشور را با وام اداره كند، این صحیح نیست. ما دو بحث در فقه داریم ،یكی دِیْن است یكی قرض كه دو بحث كاملاً جدای از همند. دِیْن این است كه انسان گاهی نسیه معامله میكند، گاهی تصادف میكند دیه باید بپردازد ،گاهی اشتباهاً مال كسی را گرفته، این بر اساس قاعده «علی الید ما اخذت حتّی تؤدّی» (هركس از راه نامشروع در مال دیگرى تصرف كند، ضامن آن است تا آنكه آن را به صاحبش بازگرداند) (1) ضمان ید است و میشود دِیْن؛ این عقد نیست؛ انسان چه بخواهد چه نخواهد وقتی مال مردم را تلف كرده بدهكار است.
یك بحث هم در فقه است به نام قرض، این غیر از دِیْن است؛ قرض، عقد است ،ایجابی هست كه مُقرِض(قرض دهنده) انشا میكند، قبولی هست كه مُقتَرِض(قرض گیرنده) انشا میكند؛ كسی به دیگری وام میدهد و شرایط خاصی هم دارد كه چگونه تأدیه كند. یك وقت انسان مجبور است قرض كند ،آن بحث دیگری است اما اینکه برای تأمین معاش خودش، میخواهد راحتتر زندگی كند و مانند آن، برود زیر بار قرض، این در دین مكروه است زیرا غصّه شب است و ننگ روز؛ دین نمیخواهد مردم با ننگ زندگی كنند، میخواهد با صبغة الله زندگی كنند. اینكه وقتی شب شد انسان غصه دارد كه من چگونه قرضم را ادا كنم ،وقتی طلبكار را دید خجالت میكشد، با این وضع نمیشود جامعه را اداره كرد، اینطور باشد رضای مردم تأمین نمیشود. در روایات اگر ملاحظه بفرمایید آنجا كلمه دِیْن آمده اما فقه بین دِیْن و قرض فرق گذاشته.
فرمودند دِیْن[كه منظور همان قرض است] «هَمٌّ باللیل و ذُلٌّ بالنهار» ،غصّه شب است و ننگ روز است (2) لذا فتوای فقهی این است كه انسان عمداً خودش را مقروض كند، زیر بار قرض برود مكروه است. اگر ما توانستیم جامعه را طوری اداره كنیم كه مردم با آبرو زندگی كنند، این بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(ع) تأمین شده است.
ضرورت جلب رضایت توده مردم
فرمود ستون جامعه، مردمند، البته مردم باید از اِتراف و اسراف و افراط بپرهیزند، این حرف دیگر است، اسراف حرام است ،كسی مُترفانه زندگی كند، به جایی نمیرسد، اینها سر جایش محفوظ است اما حدّاقل زندگی آبرومندانه را انسان باید بدون غصّه شب و ننگ روز داشته باشد. فرمود :«وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِیْن وَالْعُدَهًْ للْأَعْدَاءِ الْعَامَهًْ مِنَ الْأُمَهًْ»( ستون دین و شکل دهنده جمعیت مسلمانان و نیروى دفاعى در برابر دشمنان، تنها توده ملت هستند، بنابراین گوش به سوى آنها فرا ده و توجّه به آنها داشته باش. ) (3). این سومی (نیروى دفاعى در برابر دشمنان) را ما در دفاع مقدس كاملاً تجربه كردیم، جنگی كه در ایران شده ده ساله بود نه هشت ساله، دو سال جنگ داخلی بود كه بر ما تحمیل كردند ،هشت سال هم دفاع مقدس بود، آن انفجارها ،آن كشتاری كه در گنبد شده ،در كردستان شده، به بهانه خلق مسلمان شده، به بهانه خلق عرب شده،انفجار مقر حزب جمهوری بوده، انفجار دفتر نخستوزیری بوده ،انفجار در دادستانی بوده ،اینها همهشان جنگ داخلی بود كه دو سال طول كشید و مردم با بزرگواری اینها را تحمل كردند، آن دفاع مقدس هشتساله را مردم تأمین كردند. فرمود در روز خطر مشكل را مردم حل میكنند، در روز عادی شما باید رضایت توده مردم را به نحو مشروع تأمین كنید تا پراكنده نشوند؛ اگر خواستید وحدت داشته باشید، اختلاف نداشته باشید، باید این ستون را حفظ كنید، اگر ستون لرزان باشد خواه و ناخواه اختلاف پیدا می شود، اگر ما گفتیم ما نباید اختلاف داشته باشیم، این شعار حق است اما حق بودن این در سایه آن است كه ما بدانیم مردم، ستون دینند ،ستون نظامند، پس «فَلْیَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَیْلُكَ مَعَهُمْ» گوشَ ات متوجه حرفهای اینها باشد، مِیلت به طرف توده مردم باشد، مِیلت به این باشد كه رضایت مردم را تأمین كنی.
لزوم عدم تجسس از اسرار خصوصی مردم
بعد به دنبالش فرمود آنها كه سخنچینند،آنها كه بدگویی مردم را یا بدگویی عدهای را نزد تو مالك اشتر میكنند، سعی كن با آنها كمتر رابطه داشته باشی، تو وظیفهات این باشد كه عیب را بپوشانی (یك) عیب محقّقشده را شستشو كنی (دو) عیب مستور را مشهور نكنی (سه) به این فكر نباشی كه جستجو كنی كه چه كسی چه كار كرده، چه كسی چه كار نكرده؛ اسرار مردم را در بیاوری كه یك روز رسوایشان كنی و اگر سرّی از كسی ظاهر شد سعی كن آن را تطهیر كنی و به حرفهای سخنچینان و امثال ذلك توجه نكن . اسرار مردم را خدا میداند، این بهشت و جهنم برای همین خلق شد،به این فكر نباش كه كار خدایی بكنی و ببینی مردم در خانه چه كار میكنند، تمام كارهای انسان را نه تنها فقط در خانه هر چه انجام داد خدا میداند و محاكمه میكند بلکه در نهاد خود انسان هر چه نهادینه شد خدا میداند و حساب میكند،انسان هر رازی داشته باشد نزد خدا مسئول است و باید جواب بدهد،قرآن فرمود: «آنچه را پنهان میدارید یا آشکار میکنید میداند!»،(4) این كار، كار خداست ولی تو حاكم مردمی هستی، كار ربوبی نكن، چه كار داری مردم در درون خانه چه میكنند، هر كاری حسابی دارد، نیّت باطل، نیّت بد، نیّت شر، همه اینها نزد خدا محفوظ است، در بیانات نورانی حضرت امیر(ع) در بخشهای دیگر آمده :«أعضاؤُكُم شُهودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِیَانُهُ»( اعضاى شما گواهان او و اندام شما سپاهیان او و ضمیر و وجدانتان جاسوسان خدا هستند و خلوتگاههاى شما در برابر او آشکار و عیان است.)(5)
فرمود مواظب باشید اگر یك وقت ـ خدای ناكرده ـ در اثر بدرفتاری كسی، خدا خواست او را بگیرد، از جای دیگر لشكركشی نمیكند، اعضا و جوارح شما سربازان خدایند، با اعضا و جوارح انسان، انسان را میگیرد، انسان حرفی میزند آبرویش میرود، جایی میرود رسوا میشود، كاری میكند چیزی را امضا می كند كه رسوا میشود، اگر خدا خواست كسی را بگیرد؛ با زبان او، با دست او، با پای او، او را میگیرد، اینطور نیست كه از جای دیگر لشكركشی بكند. فرمود: آنچه در درون دارید نزد خدا مشهود است؛ این كار، كار الهی است، این سر جایش محفوظ است، اما ما موظفیم كه اسرار مردم را بررسی نكنیم (یك) درصدد جستجو نباشیم (دو) اگر چیزی از اسرار مردم به دست ما آمد آن را علنی نكنیم (سه) تا جامعه سامان بپذیرد (چهار) فرمود اگر چیزی از عیوب ظاهر شده است ،تو باید تطهیر كنی.اگر بخواهی آبرویت محفوظ باشد، آبروی دیگران را نریز! اگر خواستی اسرار تو محفوظ باشد، اسرار دیگران را فاش نكن. اگر كینهای كه هست چه بین خودت و دیگری، چه بین دیگری و خودت، چه بین دو نفر هست تا میتوانی این كینه را شستشو كن. مگر نمیخواهیم این ستون، بدون لرزش بماند، كینه نمیگذارد این ستون بدون لرزش بماند.فرمود نه كینه كسی را در دل داشته باش، نه بگذار دیگری در دلش كینه داشته باشد، نه بگذار نسبت به یكدیگر كینه داشته باشید ،این كینه را بگشای؛ «وَ أقْطَعْ عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْرٍ» هر عداوتی را كه احتمال میدهی زمینه بدی پیدا میكند ریشهاش را بِكَن.
بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 15 / 1 / 1392 .
مرکز اطلاع رسانی اسرا
______________________________
1.الخلاف (شیخ طوسی)، ج3، ص228. 2.من لا یحضره الفقیه، ج3، ص182.
3. نهجالبلاغه نامه 53 4. نمل، 25. 5 نهجالبلاغه، خطبه 199.