اسلام و دموکراسی
(پرسش و پاسخ)
پرسش:آیا ارزشهای دین اسلام با آموزههای دموکراسی تضاد ندارند؟ به تعبیر دیگر آیا از ارزشهای اسلامی دموکراسی برمیخیزد که ما با عنوان مردمسالاری دینی بتوانیم این دو مقوله را با یکدیگر جمع کنیم؟
پاسخ:معانی دموکراسی
دموکراسی به دو معنا مورد استفاده کاربران قرار میگیرد: 1- به معنی مکتب لیبرال دموکراسی که عمدتا کشورهای غربی با این مکتب و مبانی و اصول آن حکومت میکنند 2- روشمندی در مدیریت منابع انسانی و شیوه حکمرانی در جامعه. معنای اول یعنی مکتب طبیعی است که با اصول و مبانی اسلام تضاد و تباین ذاتی و با اسلام قابل جمع نیست. اما معنای دوم یعنی روشمندی در مدیریت و حکمرانی جامعه با ارزشهای اسلامی قابل جمع بوده و مردمسالاری دینی به این معنای دوم است. یکی از محورهای کتاب جاذبه و دافعه شهید مطهری، صفحه 123 دموکراسی علی(ع) است، و اساساً دموکراسی بدین معنا در ذات اسلام و آموزههای وحیانی آن نهفته
است.
تمایلات مردم مبنای دموکراسی غربی
اگر تمایلات انسان را ریشه و منشأ آزادی و دموکراسی بدانیم، همان چیزی بوجود خواهد آمد که امروز در مهد دموکراسی های غربی شاهد آن هستیم. در این کشورها، مبنای وضع قوانین در نهایت امر تمایلات و خواست اکثریت است و بر همین مبنا برخی ضدارزشهای انسانی مانند: همجنسبازی و ازدواج دو همجنس با یکدیگر به حکم احترام به دموکراسی و نظر اکثریت جامعه قانونی میشود. استدلال تصمیمگیرندگان تصویبکنندگان قانون همجنس بازی این است که چون اکثریت ملت ما در عمل نشان دادهاند که با این کار موفق هستند، بنابراین دموکراسی ایجاب میکند که ما این امر را به صورت یک قانون لازمالاجرا درآوریم. اگر از اینها بپرسید آیا برای انسان صراط مستقیمی وجود دارد که او را به تکامل معنوی برساند؟ جواب منفی میدهند و معتقدند که صراط مستقیمی وجود ندارد، بلکه راه همان چیزی است که انسانها میخواهند. یعنی مطلق خواست و تمایلات مردم مبنای دموکراسی است و نه مصلحت و صراط مستقیم انسانیت، که به طور طبیعی محدودیتها و مراقبتهایی را به وجود میآورد.
دموکراسی اسلامی
در نقطه مقابل دموکراسی و آزادی مطلق غربیها، دموکراسی اسلامی قرار دارد. دموکراسی اسلامی بر اساس مصلحت و آزادی مقید انسان است. که تنها در آزادی شهوات و تمایلات به طور مطلق خلاصه نمیشود.
کمال انسان در انسانیت، عواطف عالی و احساسات بلند او است. اینکه میگوییم در اسلام دموکراسی وجود دارد، به این معنا است که اسلام میخواهد آزادی واقعی یعنی در بند کردن حیوانیت و رها ساختن انسانیت را به انسان بدهد.
آزادی «کمال وسیلهای» است نه «کمال هدفی»
آزادی برای انسان خود یک کمال است، ولی آزادی «کمال وسیلهای» است، نه «کمال هدفی»، هدف غایی انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات غایی خودش برسد. چون آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند (همانند طایفهجن) و حتی به تعبیر دقیقتر خودش باید خودش را انتخاب کند. بنابراین انسان آزاد و مختار است، ولی آیا چون آزاد است، به کمال خویش رسیده است؟ یا اینکه مختار است که کمال خودش را انتخاب کند؟ با آزادی وسیلهای انسان ممکن است به عالیترین مقامات معنوی و کمالات انسان رسد و ممکن هم هست به اسفل السافلین سقوط کند؟! آری آزادی خودش کمال بشریت نیست، وسیله کمال بشریت است، یعنی انسان اگر آزاد نباشد نمیتواند کمالات بشر را تحصیل کند. آزادی یعنی نبودن مانع، نبودن جبر و نبودن هیچ قیدی در سر راه، پس آزادم و میتوانم راه کمال خودم را طی کنم، نه اینکه چون آزاد هستم به کمال خود رسیدهام. اسلام درباره آزادی به عنوان یک ارزش از ارزشهای بشر اعتراف کرده است. اما نه ارزش منحصر به فرد و نه آزاد و رهایی مطلق با آن تعبیر و تفسیرهای ساختگی و غلط، بلکه آزادی به معنای واقعی که منشأ کمالات انسانی دیگر میشود.