۲۵۴ -خاطرهای از روحانی شهیدآیتالله حسین غفاری : خطاب به رئیس شهربانی شاه گفت: پاسبان بشین! ۱۳۹۹/۱۰/۰۳
خاطرهای از روحانی شهیدآیتالله حسین غفاری
(به مناسبت چهل و ششمین سالگرد شهادت آیتالله حسین غفاری)
خطاب به رئیس شهربانی شاه گفت: پاسبان بشین!
۱۳۹۹/۱۰/۰۳
سعید مستغاثی
بخشی از متن بازجویی ساواک از حسین غفاری آذرشهری فرزند عباس به تاریخ 23 تیرماه 1342:
«سؤال: آیا شما اقدامات آیتالله خمینی را در مورد پخش اعلامیه و مخالفت با اصلاحات دولت مورد تایید قرار میدهید یا خیر؟
جواب: امام حسن عسکری(علیهالسلام) در ضمن گفتارش و امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف ضمن تایید نائب عام، تمام مراجع را واجبالطّاعه و رد قول آنان را رد قول خود قرار داده.
فَاِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَم یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَاِنَّمَا اِسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا كَالرَّادِّ عَلَى اللهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللهِ
الاحقر حسین غفاری»1
آیتالله غفاری در شب 15 خرداد 1342 به دنبال دستگیری حضرت امام و به همراه حدود 80 نفر دیگر از روحانیون مبارز و انقلابی پیرو امام خمینی بازداشت شد و در زندان شهربانی مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت اما همانگونه که در بازجوییهایش آمده، در همان شرایط خاص، صریحا قول و حکم حضرت امام خمینی را بهعنوان نائب امام زمان، قول و حکم شخص حضرت حجّت(علیهالسلام) دانسته و بر اساس روایت مشهور به مقبوله عمر بن حنظله (که از اسناد محکم اثبات ولایت فقیه به شمار میآید) رد حکم ایشان را رد حکم ولیعصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و رد حکم خدا و برابر با شرک دانسته که از گناهان نابخشودنی به شمار آمده است.
آیتالله حسین غفاری در شرایطی در چنگال شکنجهگران ساواک و شهربانی شاه، پایبندی خود به ولایت فقیه و حضرت امام را علنا اعلام کرد که هنوز نهضت اسلامی مردم ایران در ابتدای راه قرار داشت و هنوز آنچنان درباره ولایت فقیه و حکم آن در مسیر نهضت امام بحث نشده بود. در واقع حدود 6 سال و نیم پس از این تاریخ، حضرت امام خمینی در بهمن 1348 و در آغاز درس خود در مسجد شیخ انصاری نجف اشرف، برای نخستین بار، بحث ولایت فقیه در جریان نهضت را مطرح نموده و هدف آن را برقراری حکومت اسلامی ذکر میکنند.
آیتالله شیخ حسین غفاری این صراحت و قاطعیت را در بقیه مسیر مبارزاتی خویش و در طی نهضت امام همواره دارا بود. او اگرچه در طی سالهای قبل از آغاز نهضت امام، عمده فعالیت خویش را در قالب تبلیغ و ارشاد دینی و آگاهسازی مردم در نقاط مختلف کشور به خصوص استانهای آذربایجان غربی و شرقی متمرکز کرده بود اما با شروع نهضت امام خمینی از 16 مهرماه 1341 و مبارزه علیه تصویبنامه استعماری انجمنهای ایالتی و ولایتی، گویی گمشده خود را پس از سالها یافته بود، فعالیتهای دینی و تبلیغیاش را سمت و سوی انقلابی داد.
وی پس از آزادی از زندان در 19 شهریور 1342، در حالی که هنوز امام خمینی در حبس و حصر به سر میبردند، مجدداً به فعالیتهای انقلابی روی آورد و در سنگر مسجد خاتمالاوصیاء تهران نسبت به اهداف و آرمانهای حضرت امام و برنامههای استعماری رژیم شاه، به روشنگری و افشاگری پرداخت.
در طی این سخنرانیها، همواره صحن مسجد، مملو از جمعیت میگردید و همین، حساسیت ساواک را بر میانگیخت. مأموران ساواک برای جاسوسی و شنود در میان جمعیت نفوذ میکردند و البته ایشان هم بنا به همان صراحت لهجهای که داشتند، به تحقیر و سرزنش آنها میپرداختند. در یکی از همین سخنرانیها بود که رئیس شهربانی تهران شخصا حضور پیدا کرد و بهدلیل اینکه مردم دل خوشی از وی نداشتند، مرتباً در میان جمعیت جا به جا میشد تا اینکه خواست به صف جلوی جمعیت بیاید که در این لحظه آیتالله غفاری خطاب به رئیس شهربانی گفت: «پاسبان بشین!»2
آیتالله حسین غفاری پس از امام در مقابل لایحه استعماری کاپیتولاسیون به افشاگری پرداخته و بعد از تبعید امام، بهدلیل سخنرانیهای متعدد درباره کاپیتولاسیون و همچنین اعتراض به پیمان آمریکایی بغداد، در تاریخ 30 دیماه 1343 مجدداً دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. اتهام اصلی وی آنچنان که در اسناد ساواک درج شده، اعتراض به لایحه به اصطلاح اصلاحات ارضی شاه و «بتپرست» خواندن نمایندگانی بود که در مجلس فرمایشی شاه به امام خمینی توهین کرده بودند. در سند ساواک در این مورد چنین آمده:
«... (شیخ حسین غفاری) ساعت 19/30 روز 28/10/43، در مسجد مزبور به منبر رفته، ضمن تفسیری از قرآن اظهار داشته... یکی از نمایندگان به پیشوای ما آیتالله خمینی اهانت نموده و هر کس به علماء و روحانیون توهین نماید، بتپرست محض است...»3
آیتالله غفاری پس از حدود 3 ماه از زندان آزاد شد. اما علیرغم همه سختیها و فشارها و آزار و اذیتها، از پای ننشست و هنگامیکه متوجه گردید، حضرت امام را از ترکیه به نجف اشرف تبعید کردهاند، بلافاصله به طور علنی و آشکار، پیام تبریکی خدمت ایشان ارسال نمود و حضورشان را در نجف پس از دوران سخت تبعید ترکیه، مبارک دانست. این در شرایطی بود که در آن روزگار کمتر کسی جرأت میکرد که حتی نام امام را بهطور علنی بر زبان بیاورد. در آن تلگراف آمده بود:
«حضرت آیتالله العظمی آقای حاج روحالله الخمینی،
مقدم مبارک را به عالم روحانیت و اسلام تبریک عرض مینماید.»4
آیتالله حسین غفاری پس از مسجد خاتمالاوصیاء، از سال 1344، بهعنوان امام جماعت، مسجد الهادی واقع در خیابان تهراننو را هم به سنگر مبارزه نهضت امام علیه شاه بدل کرد. منزل و مسیر ایشان تا مسجد نیز توسط ساواک تحت کنترل و مراقبت قرار میگرفت. ساواک تهران در گزارشی به ریاست ساواک مینویسد: «جهت مراقبت از اعمال و رفتار نامبرده به منابع آموزش لازم داده شد.»5
در گزارشی به تاریخ 21 بهمن 1348 نوشته شده: «پیشنماز مسجد الهادی ضمن سخنرانی، بعضا مطالب تحریکآمیز ایراد و از مقامات عالی کشور انتقاد مینماید.»6 طبق اسناد موجود، ساواک بارها آیتالله غفاری را احضار و به وی تذکر داد که بر ضد رژیم سخنرانی نکند.
یکی از دفعاتی که آیتالله شیخ حسین غفاری به ساواک احضار شد، در 31 اردیبهشت 1351 بود. هنگامی که ایشان از ساواک بازگشت، مردم محله تهران نو به استقبالش رفته و وی را تا مسجد همراهی کردند. عادت آیتالله غفاری این بود که همه مسائل را برای مردم شرح میداد. اینبار هم بر منبر رفت و آنچه در ساواک بر او گذشته بود را برای مردم بازگو کرد. او گفت:
«... ای مردم، من صبح که آزاد میشدم، بازجو آقای پرویزی به من گفت که چیه؟ میری مسجد، با اعلیحضرت چه کار داری؟ چقدر با اعلیحضرت کار داری؟ من گفتم که ما با اعلیحضرت کار نداریم، اعلیحضرت با ما کار دارند! بازجو گفت که اعلیحضرت با شما کاری ندارند. من گفتم: با من کار ندارند. با دین ما کار دارند، با ملیّت ما کار دارند، با فرهنگ ما کار دارند. اساساً شاه از جان ما چه میخواهد؟! بگذارد برود، اجازه دهد، ما خودمان کشورمان را اداره میکنیم...»7
آیتالله غفاری سرانجام در 12 تیرماه 1353 برای آخرین بار دستگیر شد و اینبار به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل گردید و زیر شدیدترین شکنجههای ساواک قرار گرفت. بر اساس آنچه از اسناد ساواک برجای مانده آیتالله غفاری در بازجوییهایی که در کمیته مشترک ضد خرابکاری و ضمن شکنجههای شدید انجام شد، همچنان سرسخت و پایدار با صراحت سخن میگفت. از ایشان راجع به شاه و حکومت پهلوی سؤال پرسیدند، در جواب پاسخ داد: «ایشان با کودتای پدرشان به پادشاهی رسیدهاند و هر دو از عوامل استعمارگران هستند.» وقتی از او نظرش را در مورد امام پرسیدند، گفت: «امام تنها منجی ایران و ایرانیان از چنگال خونآشام ستمگران است». جمله معروف «دشمن خمینی، کافر است» را طی همین بازجوییها گفت و نوشت. جملهای که زبانزد همه مبارزان قبل از انقلاب شد.
اسناد ساواک و گزارشهای انتقال مداوم آیتالله غفاری به بهداری زندان، حکایت از شدت شکنجههایی است که بر ایشان وارد میشد. مثلا در روز 22/9/1353 به بهداری زندان قصر منتقل و به علت تب، فشار خون و اختلالات ادراری بستری شد.8 بستگان ایشان نقل میکنند که در آخرین دیدار، اصلا نمیتوانسته برروی صندلی بنشیند و خودش اظهار داشته که این آخرین دیدار ماست.9
سرانجام آیتالله حسین غفاری در تاریخ 4/10/1353 در ساعت 15:30 بر اثر شدت شکنجههای اعمالشده، به شهادت رسید. در گزارش بهداری زندان قصر، علت مرگ را خونریزی مغزی تشخیص داده و آثار شکنجه را به روشنی در آن گزارش درج کردهاند:
«... آثار چند لکه کبودی مربوط به زمان حیات که در حال زرد شدن میباشد(حدود یک هفته از وقوع آنها گذشته است) که به بزرگی یک بادام پوستدار در فاصله پهلوی چپ و 3 لکه به قدر سکههای 1 و2 ریالی در ناحیه کنار خارجی زانوی راست، کنار داخلی زانوی چپ و سمت پایین و خارج ساق پای راست و یک لکه دیگر با قطر یک سکه 2 ریالی در پشت زانوی راست مشاهده میگردد که باز شد. در طرح زیرجلدی نیز کبودی وجود دارد... داخل جمجمه دیده شد، در سمت راست خونریزی و لخته بودن به وزن 120 گرم... دیده میشود که روی نیمکره سمت راست هم بر اثر فشار گودی گذاشته است. پایین... خونی است. قفسه روی شکم باز شد... با توجه به علائم فوق، علت مرگ، خونریزی مغزی تعیین گردید.»10
در اعلامیه مدرسه فیضیه قم آمده بود که بدن آیتالله غفاری کاملاً متلاشی، پیشانیاش سوراخ و پاهایش در روغن زیتون داغ سوزانده شده و با چنین حالتی به شهادت رسید.
پس از پیروزی انقلاب، فریدون شادافزا از معروفترین شکنجهگران ساواک (که به «شاهین» معروف بود) نیز در بازجویی خود در سال 1358 اعتراف کرد که منوچهر وظیفهخواه، پرویز متقی، مقدم، عطارپور، حسینی، نوذری، ناصری و تهرانی از مأموران ساواک، در به شهادت رساندن آیتالله غفاری دست داشتند.
با انتشار خبر شهادت آیتالله حسین غفاری، موج اعتراضات و تظاهرات و مجالس بزرگداشت در مساجدی که کانون مبارزه بودند، همچنین حوزههای علمیه و دانشگاهها به راه افتاد و در آن فضای خفقانبار سال 1353 که شاه میرفت تا با اعلام سیستم تکحزبی خود، دیکتاتوری و استبداد رژیمش را به نهایت برساند، پس از چند سال، مجدداً فریادهای «درود بر خمینی بتشکن» و «مرگ بر حکومت استبدادی» فضای کشور را پر ساخته بود.
_______________________
1- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 21
2- مجموعه مستند محراب انقلاب- قسمت هفتم: مسجد الهادی- شبکه قرآن سیما- بهمن 1384
3- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 42
4- همان- صفحه 65
5- همان- ص 42- 39.
6- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 67
7- مجموعه مستند محراب انقلاب- قسمت هفتم: مسجد الهادی- شبکه قرآن سیما- بهمن 1384
8- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 145
9- مجموعه مستند محراب انقلاب- قسمت هفتم: مسجد الهادی- شبکه قرآن سیما- بهمن 1384
10- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 151 و 152
بخشی از متن بازجویی ساواک از حسین غفاری آذرشهری فرزند عباس به تاریخ 23 تیرماه 1342:
«سؤال: آیا شما اقدامات آیتالله خمینی را در مورد پخش اعلامیه و مخالفت با اصلاحات دولت مورد تایید قرار میدهید یا خیر؟
جواب: امام حسن عسکری(علیهالسلام) در ضمن گفتارش و امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف ضمن تایید نائب عام، تمام مراجع را واجبالطّاعه و رد قول آنان را رد قول خود قرار داده.
فَاِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَم یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَاِنَّمَا اِسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا كَالرَّادِّ عَلَى اللهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللهِ
الاحقر حسین غفاری»1
آیتالله غفاری در شب 15 خرداد 1342 به دنبال دستگیری حضرت امام و به همراه حدود 80 نفر دیگر از روحانیون مبارز و انقلابی پیرو امام خمینی بازداشت شد و در زندان شهربانی مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت اما همانگونه که در بازجوییهایش آمده، در همان شرایط خاص، صریحا قول و حکم حضرت امام خمینی را بهعنوان نائب امام زمان، قول و حکم شخص حضرت حجّت(علیهالسلام) دانسته و بر اساس روایت مشهور به مقبوله عمر بن حنظله (که از اسناد محکم اثبات ولایت فقیه به شمار میآید) رد حکم ایشان را رد حکم ولیعصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و رد حکم خدا و برابر با شرک دانسته که از گناهان نابخشودنی به شمار آمده است.
آیتالله حسین غفاری در شرایطی در چنگال شکنجهگران ساواک و شهربانی شاه، پایبندی خود به ولایت فقیه و حضرت امام را علنا اعلام کرد که هنوز نهضت اسلامی مردم ایران در ابتدای راه قرار داشت و هنوز آنچنان درباره ولایت فقیه و حکم آن در مسیر نهضت امام بحث نشده بود. در واقع حدود 6 سال و نیم پس از این تاریخ، حضرت امام خمینی در بهمن 1348 و در آغاز درس خود در مسجد شیخ انصاری نجف اشرف، برای نخستین بار، بحث ولایت فقیه در جریان نهضت را مطرح نموده و هدف آن را برقراری حکومت اسلامی ذکر میکنند.
آیتالله شیخ حسین غفاری این صراحت و قاطعیت را در بقیه مسیر مبارزاتی خویش و در طی نهضت امام همواره دارا بود. او اگرچه در طی سالهای قبل از آغاز نهضت امام، عمده فعالیت خویش را در قالب تبلیغ و ارشاد دینی و آگاهسازی مردم در نقاط مختلف کشور به خصوص استانهای آذربایجان غربی و شرقی متمرکز کرده بود اما با شروع نهضت امام خمینی از 16 مهرماه 1341 و مبارزه علیه تصویبنامه استعماری انجمنهای ایالتی و ولایتی، گویی گمشده خود را پس از سالها یافته بود، فعالیتهای دینی و تبلیغیاش را سمت و سوی انقلابی داد.
وی پس از آزادی از زندان در 19 شهریور 1342، در حالی که هنوز امام خمینی در حبس و حصر به سر میبردند، مجدداً به فعالیتهای انقلابی روی آورد و در سنگر مسجد خاتمالاوصیاء تهران نسبت به اهداف و آرمانهای حضرت امام و برنامههای استعماری رژیم شاه، به روشنگری و افشاگری پرداخت.
در طی این سخنرانیها، همواره صحن مسجد، مملو از جمعیت میگردید و همین، حساسیت ساواک را بر میانگیخت. مأموران ساواک برای جاسوسی و شنود در میان جمعیت نفوذ میکردند و البته ایشان هم بنا به همان صراحت لهجهای که داشتند، به تحقیر و سرزنش آنها میپرداختند. در یکی از همین سخنرانیها بود که رئیس شهربانی تهران شخصا حضور پیدا کرد و بهدلیل اینکه مردم دل خوشی از وی نداشتند، مرتباً در میان جمعیت جا به جا میشد تا اینکه خواست به صف جلوی جمعیت بیاید که در این لحظه آیتالله غفاری خطاب به رئیس شهربانی گفت: «پاسبان بشین!»2
آیتالله حسین غفاری پس از امام در مقابل لایحه استعماری کاپیتولاسیون به افشاگری پرداخته و بعد از تبعید امام، بهدلیل سخنرانیهای متعدد درباره کاپیتولاسیون و همچنین اعتراض به پیمان آمریکایی بغداد، در تاریخ 30 دیماه 1343 مجدداً دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. اتهام اصلی وی آنچنان که در اسناد ساواک درج شده، اعتراض به لایحه به اصطلاح اصلاحات ارضی شاه و «بتپرست» خواندن نمایندگانی بود که در مجلس فرمایشی شاه به امام خمینی توهین کرده بودند. در سند ساواک در این مورد چنین آمده:
«... (شیخ حسین غفاری) ساعت 19/30 روز 28/10/43، در مسجد مزبور به منبر رفته، ضمن تفسیری از قرآن اظهار داشته... یکی از نمایندگان به پیشوای ما آیتالله خمینی اهانت نموده و هر کس به علماء و روحانیون توهین نماید، بتپرست محض است...»3
آیتالله غفاری پس از حدود 3 ماه از زندان آزاد شد. اما علیرغم همه سختیها و فشارها و آزار و اذیتها، از پای ننشست و هنگامیکه متوجه گردید، حضرت امام را از ترکیه به نجف اشرف تبعید کردهاند، بلافاصله به طور علنی و آشکار، پیام تبریکی خدمت ایشان ارسال نمود و حضورشان را در نجف پس از دوران سخت تبعید ترکیه، مبارک دانست. این در شرایطی بود که در آن روزگار کمتر کسی جرأت میکرد که حتی نام امام را بهطور علنی بر زبان بیاورد. در آن تلگراف آمده بود:
«حضرت آیتالله العظمی آقای حاج روحالله الخمینی،
مقدم مبارک را به عالم روحانیت و اسلام تبریک عرض مینماید.»4
آیتالله حسین غفاری پس از مسجد خاتمالاوصیاء، از سال 1344، بهعنوان امام جماعت، مسجد الهادی واقع در خیابان تهراننو را هم به سنگر مبارزه نهضت امام علیه شاه بدل کرد. منزل و مسیر ایشان تا مسجد نیز توسط ساواک تحت کنترل و مراقبت قرار میگرفت. ساواک تهران در گزارشی به ریاست ساواک مینویسد: «جهت مراقبت از اعمال و رفتار نامبرده به منابع آموزش لازم داده شد.»5
در گزارشی به تاریخ 21 بهمن 1348 نوشته شده: «پیشنماز مسجد الهادی ضمن سخنرانی، بعضا مطالب تحریکآمیز ایراد و از مقامات عالی کشور انتقاد مینماید.»6 طبق اسناد موجود، ساواک بارها آیتالله غفاری را احضار و به وی تذکر داد که بر ضد رژیم سخنرانی نکند.
یکی از دفعاتی که آیتالله شیخ حسین غفاری به ساواک احضار شد، در 31 اردیبهشت 1351 بود. هنگامی که ایشان از ساواک بازگشت، مردم محله تهران نو به استقبالش رفته و وی را تا مسجد همراهی کردند. عادت آیتالله غفاری این بود که همه مسائل را برای مردم شرح میداد. اینبار هم بر منبر رفت و آنچه در ساواک بر او گذشته بود را برای مردم بازگو کرد. او گفت:
«... ای مردم، من صبح که آزاد میشدم، بازجو آقای پرویزی به من گفت که چیه؟ میری مسجد، با اعلیحضرت چه کار داری؟ چقدر با اعلیحضرت کار داری؟ من گفتم که ما با اعلیحضرت کار نداریم، اعلیحضرت با ما کار دارند! بازجو گفت که اعلیحضرت با شما کاری ندارند. من گفتم: با من کار ندارند. با دین ما کار دارند، با ملیّت ما کار دارند، با فرهنگ ما کار دارند. اساساً شاه از جان ما چه میخواهد؟! بگذارد برود، اجازه دهد، ما خودمان کشورمان را اداره میکنیم...»7
آیتالله غفاری سرانجام در 12 تیرماه 1353 برای آخرین بار دستگیر شد و اینبار به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل گردید و زیر شدیدترین شکنجههای ساواک قرار گرفت. بر اساس آنچه از اسناد ساواک برجای مانده آیتالله غفاری در بازجوییهایی که در کمیته مشترک ضد خرابکاری و ضمن شکنجههای شدید انجام شد، همچنان سرسخت و پایدار با صراحت سخن میگفت. از ایشان راجع به شاه و حکومت پهلوی سؤال پرسیدند، در جواب پاسخ داد: «ایشان با کودتای پدرشان به پادشاهی رسیدهاند و هر دو از عوامل استعمارگران هستند.» وقتی از او نظرش را در مورد امام پرسیدند، گفت: «امام تنها منجی ایران و ایرانیان از چنگال خونآشام ستمگران است». جمله معروف «دشمن خمینی، کافر است» را طی همین بازجوییها گفت و نوشت. جملهای که زبانزد همه مبارزان قبل از انقلاب شد.
اسناد ساواک و گزارشهای انتقال مداوم آیتالله غفاری به بهداری زندان، حکایت از شدت شکنجههایی است که بر ایشان وارد میشد. مثلا در روز 22/9/1353 به بهداری زندان قصر منتقل و به علت تب، فشار خون و اختلالات ادراری بستری شد.8 بستگان ایشان نقل میکنند که در آخرین دیدار، اصلا نمیتوانسته برروی صندلی بنشیند و خودش اظهار داشته که این آخرین دیدار ماست.9
سرانجام آیتالله حسین غفاری در تاریخ 4/10/1353 در ساعت 15:30 بر اثر شدت شکنجههای اعمالشده، به شهادت رسید. در گزارش بهداری زندان قصر، علت مرگ را خونریزی مغزی تشخیص داده و آثار شکنجه را به روشنی در آن گزارش درج کردهاند:
«... آثار چند لکه کبودی مربوط به زمان حیات که در حال زرد شدن میباشد(حدود یک هفته از وقوع آنها گذشته است) که به بزرگی یک بادام پوستدار در فاصله پهلوی چپ و 3 لکه به قدر سکههای 1 و2 ریالی در ناحیه کنار خارجی زانوی راست، کنار داخلی زانوی چپ و سمت پایین و خارج ساق پای راست و یک لکه دیگر با قطر یک سکه 2 ریالی در پشت زانوی راست مشاهده میگردد که باز شد. در طرح زیرجلدی نیز کبودی وجود دارد... داخل جمجمه دیده شد، در سمت راست خونریزی و لخته بودن به وزن 120 گرم... دیده میشود که روی نیمکره سمت راست هم بر اثر فشار گودی گذاشته است. پایین... خونی است. قفسه روی شکم باز شد... با توجه به علائم فوق، علت مرگ، خونریزی مغزی تعیین گردید.»10
در اعلامیه مدرسه فیضیه قم آمده بود که بدن آیتالله غفاری کاملاً متلاشی، پیشانیاش سوراخ و پاهایش در روغن زیتون داغ سوزانده شده و با چنین حالتی به شهادت رسید.
پس از پیروزی انقلاب، فریدون شادافزا از معروفترین شکنجهگران ساواک (که به «شاهین» معروف بود) نیز در بازجویی خود در سال 1358 اعتراف کرد که منوچهر وظیفهخواه، پرویز متقی، مقدم، عطارپور، حسینی، نوذری، ناصری و تهرانی از مأموران ساواک، در به شهادت رساندن آیتالله غفاری دست داشتند.
با انتشار خبر شهادت آیتالله حسین غفاری، موج اعتراضات و تظاهرات و مجالس بزرگداشت در مساجدی که کانون مبارزه بودند، همچنین حوزههای علمیه و دانشگاهها به راه افتاد و در آن فضای خفقانبار سال 1353 که شاه میرفت تا با اعلام سیستم تکحزبی خود، دیکتاتوری و استبداد رژیمش را به نهایت برساند، پس از چند سال، مجدداً فریادهای «درود بر خمینی بتشکن» و «مرگ بر حکومت استبدادی» فضای کشور را پر ساخته بود.
_______________________
1- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 21
2- مجموعه مستند محراب انقلاب- قسمت هفتم: مسجد الهادی- شبکه قرآن سیما- بهمن 1384
3- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 42
4- همان- صفحه 65
5- همان- ص 42- 39.
6- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 67
7- مجموعه مستند محراب انقلاب- قسمت هفتم: مسجد الهادی- شبکه قرآن سیما- بهمن 1384
8- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 145
9- مجموعه مستند محراب انقلاب- قسمت هفتم: مسجد الهادی- شبکه قرآن سیما- بهمن 1384
10- یاران امام به روایت اسناد ساواک (22)- شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری- مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول- زمستان 1381- صفحه 151 و 152