خوان حکمت
انسان، امانتدار فطرت خود، نه مالک آن
۱۳۹۹/۱۲/۰۲
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اگر ما خوب دنيا را شناختيم، يكي از عناصر محوري دنيا خود ما هستيم، ما خودمان را اگر بشناسيم، هم ارزشمان را ميفهميم، هم ميفهميم كه ما امانتداریم نه مالك. دوتا اشتباه هست: يكي دامنگير بسياري از مردم خارج از حوزه اسلام است، يكي هم دامنگير بسياري از ماهاست. آن كه دامنگير بسياري از افراد خارج از حوزه اسلام است، اين است كه اينها بين خلافت و اومانيسمي فرق نگذاشتند. آيا انسان خليفهًْالله است؛ يعني جانشين الله است يا اومانيسمي است و جايگزين الله است؟ آنكه معاذالله ميگويد من هرچه بخواهم ميكنم، هرچه بخواهم ميگويم، هر جا بخواهم ميروم، اين همان «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» (آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داد)(1) است؛ منتها حالا اصطلاح اومانيسمي آن روزها نبود امروز رواج پيدا كرد.كسي كه ميگويد من هرچه بخواهم ميگويم، ميكنم، ميروم، اين؛ يعني هيچ كسي نيست كه مرا رهبري كند؛ منم و هواي من، چنين شخصي گرفتار همان اومانيسمي است و جايگزين الله شده است، همان تفكّر فرعوني در او هست؛ منتها فرعون درباره ديگران ميگفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي»(2) اين درباره خودش ميگويد اله، خودم هستم ،اين همان اومانيسمي است.
اما آن كه دامنگير بسياري از ماهاست كه گرفتار شديم، این است که ما خيال ميكنيم اين تمام گوهر هستي ما همين است كه هستيم و اين مال خود ماست، ما خودمان هستيم كه مالك خودمان هستيم و اين از بدترين دشمنيهاي معرفتشناسي خود ماست.
قرآن كريم تعبيراتي دارد كه با آن تعبيرات به ما میفهماند كه در درون شما كسي هست كه شما امانتدار او هستيد نه مالك او. در بخشهاي وسيعي از قرآن كريم آمده است كه ما به اينها ستم نكرديم، اينها به خودشان ستم كردند: «وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(3) و مانند آن؛ يعني اينها به خودشان ظلم كردند. اين تعبيراتي كه در قرآن كريم هست، كم و بيش در فرهنگ عمومي ما هم سابقه دارد؛ ميگوييم اين به خودش ظلم كرده.
ظالم و مظلوم، از مفاهیم کثرت طلب
بعضي از مفاهيم هستند كه دوتايي با هم يكجا جمع ميشوند مثل عالِم و معلوم، اتحاد عالم و معلوم ممكن است بلكه در بخشهاي ضروري است. ما به خودمان علم داريم، عالِم هستيم، معلوم هستيم، اتحاد عالم و معلوم نه تنها جايز است، در بخشهايي هم لازم است؛ اما بعضي از مفاهيم هستند كه الاّ و لابد كثرت ميطلبند؛ مثل خالق و مخلوق، علت و معلول، محرّك و متحرّك، سبب و مسبّب، اينها دوتا لفظ، دوتا مفهوم هستند، يكجا جمع نميشوند، اينها متقابل هستند.اين الفاظ الاّ ولابد اگر دوتا لفظ است، دوتا مفهوم دارد، دوتا مصداق دارد، يا دوتا حيثيت صدق دارد، ممكن نيست اين دو مفهوم در يك جايگاه قرار بگيرند. ظالم و مظلوم از همين قبيل است، اين دوتا لفظ و دوتا مفهوم است، الاّ و لابد قرارگاه اين دوتا مفهوم، دو جاست و يك جا نيست؛ يعني «الف» ممكن نيست به خودش ظلم كند، چرا؟ چون معناي ظلم و ظالم و مظلوم شدن اين است كه «الف» یعنی آن ظالم ،يك قلمرويي دارد، مظلوم يك محدودهاي دارد، اگر «الف» از قلمرو خود تعدّي كرد وارد قلمرو «باء» شد، اين ميشود ظلم. اصلاً عداوت؛ يعني همين، به چه كسي ميگويند عدو؟ به چه كسي ميگويند دشمن؟ به کسی که تعدّي كرده از مرز خود وارد مرز ديگري شده ،اگر تعدّي نباشد نه به مرز ديگري، نه به عِرض ديگري، نه به حقّ ديگري كه ديگر عداوت نيست. عداوت جايي است كه تعدّي در كار باشد، ظلم جايي است كه تعدّي در كار باشد، اگر «الف» از محدوده خود تجاوز نكرد ،ظلم نكرد، اگر تعدّي كرد و به قلمرو «باء» رسيد ،ميگويند به «باء» ظلم كرد. اما ديگر فرض ندارد ما بگوييم «الف» به خودش ظلم كرد، چرا؟ چون ظلم عبارت از آن است كه ظالم محدودهاي دارد، مظلوم محدودهاي دارد،اين ظالم از محدوده خود تجاوز كرده وارد حريم مظلوم شده ،اين ميشود ظلم، درباره يك شيء ظلم فرض ندارد كه بگوييم «الف» به خودش ظلم كرده.
ظلم انسان به هویت درونی خود
اينكه ذات اقدس اله در بخشهايي از قرآن كريم میفرماید كه اينها به خودشان ظلم كردند؛ يعني چه؟ يعني در درون ما حقيقتي است كه ما نسبت به آن امين هستيم نه مالك، ما مرزي داريم، او هم مرزي دارد، ما موظفيم او را حفظ كنيم. آن فطرت، براي ما نيست، آن خلافت الهي كه ذات اقدس اله در درون ما نهاد و هويّت اصيل ما را تشكيل داد، براي ما نيست،يك بخشهاي بيروني را به ما داد كه ما با استفاده از رهنمود آن بخش دروني، يك؛ آنها را عمل كنيم به پيشگاه آن گزارش بدهيم، دو؛ در شكوفايي آن بكوشيم، سه؛ از رهنمود آن در بيرون مدد بگيريم، چهار؛ اين وظيفه معرفت نفس است.
عقل و فطرت، حافظ و رهبر انسان
ما يك امانتي در درون داريم كه اگر بدرفتاري كرديم، به او ظلم كرديم(4). پس معلوم ميشود در درون ما يك فضيلت فرشتهمنشي هست كه ما امانتدار آن هستيم نه مالك آن، اين باعث ميشود كه ما مسئله خلافت را از مسئله اومانيسمي كاملاً جدا كنيم، ما آن نيستيم كه ميپنداريم، در درون ما كسي هست كه براي ما نيست، حافظ ماست، چراغ ماست، راهنماي ماست، امام ماست، اين تعبيرات نوراني امام سجاد(ع) كه فرمود: علم رائد(جلودار) است، عقل قائد(راهبر) است(5) همين است. آن امام ما، آن راهنماي ما، آن رهبر ما، مال ما نيست، در اختيار ما نيست، ما بايد حرف او را گوش بدهيم، آن عقل ماست، آن فطرت ماست،اين چراغ را خداي متعال به ما داد كه ما اين را حفظ كنيم ،در سايه آن راه برويم، اين براي ما نيست و اگر بيراهه رفتيم داريم اين چراغ را خاموش ميكنيم.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دامظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 94/2/17
مرکز اطلاعرسانی اسرا
______________________
1. جاثيه، 23. 2. نازعات، 24. 3و4. آلعمران، 117. 5. بحارالأنوار، ج46، ص231.