پرسش:مفهوم روشنفکری را توضیح داده و حقیقت روشنفکری را براساس آموزههای وحیانی تبیین کنید؟
پاسخ:روشنفکری در عصر حاضر
یکی از گریزگاههای ایمان به خدا در زمان ما بحث «روشنفکری» یا «منورالفکری» به زبان عربی است. روشنفکری خودش یک مسئلهای خاص در جهان شده است و روشنفکران در واقع یک گروه و طبقه مخصوصی را تشکیل میدهند که خودشان را نه عالم میدانند و نه فیلسوف، زیرا مدعی هستند خیلی از علما و فیلسوفان هستند که روشنفکر نیستند، بدین لحاظ خودشان را وابسته به یک مکتب خاص اجتماعی هم نمیدانند و معتقدند وابستگی به یک مکتب خاص اجتماعی دلیل بر روشنفکری نیست. این رویکرد روشنفکری از دوره «ژان پل سارتر» به این طرف به عنوان یک پدیده خاص اجتماعی مطرح شده است.
مفهوم روشنفکر
به لحاظ لغوی روشنفکر یعنی کسی که فکر و اندیشهاش روشن شده و اندیشه تاریک ندارد. حال این سؤال مطرح میشود که در جهان چه چیز است که اندیشه انسان را روشن میکند؟ یعنی به منزله نور است و تاریکی را از اندیشه انسان زایل میکند؟ پر واضح است در درجه اول میگوییم علم. آری علم روشنایی و چراغ است، و روشنفکر کسی است که پردههای تاریکی و ظلمت را که ناشی از جهل و نادانی است، در پرتو نور علم عقب زده و فکر و مغز و ذهنش روشن شده است. بنابراین روشنفکر مساوی با عالم میشود، ولی مدعیان روشنفکری میگویند روشنفکر غیر از عالم است. ممکن است عالمی خیلی هم عالم باشد و همه علوم عالم را هم بداند و اعلم علمای زمان خودش باشد، اما باز هم روشنفکر نیست. در مورد فلسفه و سایر علوم هم همین استدلال را به کار میبرند. در منطق اسلام جهل گاهی در مقابل علم قرار میگیرد و گاهی هم در مقابل عقل، یعنی قدرت تجزیه و تحلیل. گاهی که اسلام جهل را محکوم میکند، یعنی بیعلمی و بیسوادی، ولی گاهی دیگر که جهل را محکوم میکند یعنی بیعقلی و نداشتن قدرت تجزیه و تحلیل و غالباً این گونه است. امام علی(ع) میفرماید: «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه» چه بسیارند علمایی که جهلشان آنها را کشته است و علمی که با او همراه است سودی نمیرساند.(نهجالبلاغه- حکمت 107) از این جهت کسی که فکرش روشن است به دو دلیل است: 1- اکتسابات علمیاش زیاد است 2- قدرت تجزیه و تحلیل او در مسائل زیاد است. اما طرفداران روشنفکری در جهان هیچ کدام را قبول ندارند؟!
نقد دیدگاه «سارتر»
بعد از آنکه این تز که علم و فلسفه و مکتب جانشین ایمان و دین و مذهب میشود، شکست خورد، حالا میخواهند با بحث روشنفکری به جای ایمان این گریزگاه را توجیه کنند. میگویند روشنفکر کسی است که احساس درد میکند! خوب این درد چیست و از کجا آمده است؟ اگر خدایی و ماوراء الطبیعه باشد که در پرتو آن بخواهند انسانها را هدایت کنند به این نحو که به آنها نور و درد و رشد بدهند که اینها در درجه اول انبیاء و اولیاء و مؤمنین هستند که با نور الهی نه با علم و نه با فلسفه و یا سایر علوم در میان مردم این رسالت را انجام میدهند، این منطق قابل قبول و درست است. اما اگر بخواهیم از یک طرف خدا و ایمان الهی را انکار کنیم و از طرف دیگر روشنفکری به معنای مذکور را جایگزین کنیم، این رویکرد قابل پذیرش نخواهد بود زیرا هیچ منشأ و علتی برای احساس دردمندی خود ارائه نمیدهند؟! بنابراین منکرین خدا و ایمان و دین و مدعیان روشنفکری سخنشان جز با منطق مذهب و دین به هیچ شکل قابل توجیه نیست. مسئولیت آقای سارتر اصلا قابل تفسیر و توجیه نیست. زیرا او میخواهد براساس آزادی بشر مسئولیت را بسازد، و حال آنکه مسئولیت بر مبنای یک قانون الهی ثابت و یا فطرت و وجدان انسانی است که «سارتر» و امثال او در بحث روشنفکری به آن اعتقاد ندارند.
نقد فرهنگ انسانگرا
عدهای که علم و تکنیک را نه تنها موجب نجات و سعادت بشر نمیدانند بلکه آنها را علت مشکلات فعلی بشر دانسته و به عنوان راهحل به فرهنگ انسانگرا متوسل میشوند. میگویند بشر دو نوع فرهنگ دارد: 1- فرهنگ انسانی 2- فرهنگ طبیعی. مقصودشان از فرهنگ طبیعی آن دسته از علوم و معلوماتی است که رابطه انسان را با طبیعت مشخص میکند و فرهنگ انسانی یعنی یک سلسله علومی که روابط انسانها را با انسانها مشخص میکند. مثل: اخلاقیات، پندها و اندرزها و... همچنین معتقدند: جنبههای انسانگرایی در فرهنگ رشد نکرده بلکه رکود پیدا کرده است ما برای اینکه انسان امروز را نجات بدهیم باید فرهنگ انسانگرا را تقویت کنیم. و در این رابطه به مسائل عرفانی و پند و اندرزهای مولوی و سعدی تکیه میکنند. بنیآدم اعضای یک پیکرند - که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار - دگر عضوها را نماند قرار/ تو کز محنت دیگران بیغمی - نشاید که نامت نهند آدمی/ این شعر سعدی که ترجمه تقریبا لفظ به لفظ حدیث نبوی است، به عنوان تقویت فرهنگ انسانگرایی از آن استفاده میکنند، غافل از اینکه سعدی با تکیه بر ایمان مذهبی توانسته چنین شعری را با چنین روحی و سوزی بسراید، نه بر مبنای فرهنگ انسانگرا! اگر بپذیریم فرهنگ مخلوق انسان است. خود انسان، انسانگرا نیست چگونه فرهنگی که مخلوق او است انسانگرا باشد؟ بنابراین آن فرهنگی انسانگرا است که از ماورای انسان سرچشمه میگیرد و از ماورای انسان به انسان الهام میبخشد. اما روشنفکران با فرهنگ انسانگرا میخواهند ایمان مذهبی را کنار بگذارند و با چند شعر و پند و اندرز و جملات انسانی که خود آنها ملهم از آموزههای دینی هستند، به فرهنگ انسانی تکیه میکنند!!