پرسش:از منظر آموزههای وحیانی منظور از روابط بینالملل اسلامی چیست؟ و رابطه یک فرد مسلمان و جامعه اسلامی با یک فرد غیر مسلمان و جامعه غیراسلامی چگونه باید باشد؟
پاسخ:انواع رابطهها
رابطه فرد مسلمان با فرد غیرمسلمان و رابطه جامعه اسلامی با جامعه غیراسلامی دو مقوله مختلف هستند و این دو را نباید یکی فرض کرد. اینکه من به عنوان یک فرد مسلمان با یک فرد دیگری که او مسلمان نیست چه روابط و رفتاری باید داشته باشیم، و در مورد او چه تکالیف و حقوقی بین من و او برقرار است؟ و دیگر اینکه یک جامعه اسلامی که حکومت آن اسلامی است، رابطهاش با یک فرد غیر مسلمان و با یک جامعه غیرمسلمان چگونه باید باشد مسئله دیگری است و اینها با یکدیگر متفاوت هستند و در این رابطه دیدگاههای مختلفی وجود دارد:
انواع دیدگاهها
1- صلح کل و وجدانی بودن دین
براساس این دیدگاه دین نباید کاری به روابط افراد با یکدیگر داشته باشد، خواه آن افراد پیرو آن دین باشند یا نباشند، زیرا دین یک امر وجدانی و مربوط به وجدان افراد است، و نباید در روابط افراد تأثیری داشته باشد! هر فردی میتواند هر دینی داشته باشد و یا اینکه اصلاً دینی نداشته باشد، بنابراین نباید دین یا بیدینی افراد تأثیری در روابط فردی و اجتماعی بگذارد. حتی در مسئله زوجیت میگویند شوهر میتواند یک دینی داشته باشد و زن دین دیگری یا اینکه اصلاً دینی نداشته باشد و بالعکس زن میتواند یک دینی داشته باشد و مرد دینی داشته باشد و یا بیدین باشد. این منطق را مکتب «صلح کل» مینامند. یعنی با همه باید در حالت صلح بود. این مکتب را تا حد زیادی مسیحیها تبلیغ میکنند ولی بدون اینکه عملاً خودشان پایبند به آن باشند، برای دیگران تبلیغ میکنند. اولین تأثیر این نوع تبلیغ این است که اتباع و پیروان ادیان دیگر را در دین خودشان سست و عقیدهشان را متزلزل میکنند.
2- روشنفکری و عدم تعصب
براساس این دیدگاه یک فرد روشنفکر هیچ تعصبی نباید داشته باشد و کلمه «تدین» مرادف با تعصب دانسته شده است. تعصب از ماده «عصب» است. یعنی اگر کسی روی حرف غیرمنطقی ایستادگی کند و به صرف اینکه موضوعی را پدر، اجداد و وابستگان من گفتهاند از آن حمایت کنم این همان تعصب است، ولی اگر انسان به یک حقیقی با تتبع و تعقل رسیده باشد یعنی اینکه به حکم عقل و منطق با آن حقیقت آشنا باشد و به آن ایمان داشته باشد، این مطلب دیگر تعصب نیست، بلکه ایده، آرمان و اعتقاد است. طرفداران این دیدگاه معتقدند که اگر هم انسان ایده و اعتقادی را هم از روی منطق و تعقل بپذیرد، اما نسبت به آن هیچ گونه تعصبی نباید داشته باشد و باید بیتفاوت باشد. بنابراین طرفداران دیدگاه صلح کل و روشنفکری معتقدند که تحت هر شرایطی ما نباید تعصب خاصی داشته باشیم و با همه انسانها باید در صلح و صفا زندگی کنیم. بنابراین به نام اصل صلح کل و اصل روشنفکری استعمارگران به دست مبشرین مسیحی این فکر را در دنیا تبلیغ کردند که یک انسان با ایمان بایستی تابع صلح کل باشد، همچنان که عیسی مسیح گفته است: اگر شخصی به طرف راست شما سیلی زد،طرف چپ صورتتان را بگیرید تا سیلی دیگری به شما بزند، به همه انسانها محبت بورزید.
3- قبول حقیقت انسانی و ایجاد مسئولیت و محدودیت در روابط
انسان دو سلسله مسائل دارد: یکی مسائل سلیقهای که به ساختمان وجود ظاهری هر کسی مربوط است و طبعاً انسان باید در انتخاب آنها آزاد باشد مانند: رنگ لباس و نوع غذا و مسکن و... اما دیگری مسایل ذوقی و سلیقهای نیست بلکه با واقعیات و عمق روح و روان و فکر و تعقل ما مربوط میشود. مثل پزشکی که اگر تابع و مطیع دستورات پزشکی بودیم، حیاتمان تضمین میشود و در صورت سلیقهای برخورد کردن مماتمان رقم میخورد. بنابراین دیدگاههای صلح کل و روشنفکری دین را فانتزی و سلیقهای فرض کردهاند که با واقعیات و روح و عقل انسان سر و کار ندارد و هر انسانی از هر دینی و مرامی خوشش آمد میتواند آن را انتخاب کند و تابع آن باشد. اما واقعیت مسئله این است که دین اسلام یک طرح جامع و نقشه راه سعادت فرد و جامعه انسانی است که اگر کسی آن را بپذیرد و به آن عمل کند سعادت دنیا و آخرت او تأمین میگردد و اگر فرد تابع ذوق و سلیقه خودش باشد به طور قطع و یقین نمیتواند به این هدف نایل گردد. بنابراین وقتی ما دین را به عنوان یک حقیقت نه به عنوان یک مسئله فانتزی و سلیقهای بپذیریم، قهراً این پذیرش، مسئولیتها و محدودیتهایی را در روابط و تعاملات ما ایجاد میکند، که در چهارچوب ضوابطی این روابط و تعاملات انجام میگیرد. قرآن در این زمینه میفرماید: افراد مسلمان با مسلمانان دیگر مانند اعضای یک پیکر هستند و با غیر مسلمانها مانند اعضای دو پیکر یعنی غیر مسلمانها وقتی خطری برای جامعه اسلامی ندارند نباید نسبت به آنان بدی کرد و خطر آنها را باید همیشه در نظر داشت اگر با مسلمانها در حال دشمنی و جنگ باشند، در این حال باید با آنها به جنگ و نبرد پرداخت (ممتحنه- 8 و 9)