* مهدی جبرائیلی تبریزی
سبك زندگي يكي از مولفههاي فرهنگي هر جامعه است كه بايد متناسب با آداب و رسوم آنجامعه و آموزههاي مختلف ديني و اجتماعي، الگويي صحيح از آن معرفي شود. چراکه نوع سبك زندگي افراد تاثير مسقيم و غيرقابل انكاري در سرشت و سرنوشت انسان دارد. چنانکه سرشت و شخصيت دروني او در نوع رفتارها و زندگياش تأثير ميگذارد. اين دو اصل، مكرر در قرآن كريم و روايات اهلبيت (ع) وارد شده است.
سعادت و شقاوت انسان درگرو شناخت او نسبت به مبدأ ومعاد، خویشتن، عوامل سعادت و شقاوت و راههاي رسيدن به آنهاست. خودشناسي اگردر بعد مادّي وجود انسان، برايش امكانپذير باشد، درجنبه روحاني كاري بس سخت و چه بسا محال است. چرا كه دانش انسان محدود و وجود او پر از رمز و راز ميباشد. اين هدف جز از راه تعاليم ديني و تعريف خداوند متعال از انسان امكان پذير نيست. چون او خالق انسان و آگاه به همه ابعاد وجودياش است عوامل سعادت و شقاوت و راههاي نيل به آنها را نيز به همان دلائل، بايد از متن و بطن دين و آموزههاي ديني جستوجو كرد.
اسلام- ديني براساس فطرت انسان- با هدف سعادت او در هر دو نشئه(دنيا وآخرت) و در تمام شئون و جوانب وجودي و زندگي آمده است. این ادعا ازآموزهها وگزارههای دینی و به تبع آن تاثیرات وضعی که در طول تاریخ در زندگی پیروان آن به وقوع پیوسته، قابل اثبات است.
«در پژوهشي كه توسط مجتبي حيدري درسال 1383 انجام گرديد، اين نتيجه به دست آمد كه بين دينداري و رضامندي خانوادگي رابطة زيادي است. هر مقدار نگرش ديني افراد قويتر باشد، رضايت از زندگي آنان افزايش مييابد. يعني هر چقدر اعتقاد به خداوند و دستورات او محكمتر باشد، زندگي زناشويي از ثبات بيشتري برخوردار بوده و آرامش بيشتري در خانواده حاكم خواهد بود. هانت(1978) پس از بررسي سازگاري زناشويي زوجها اعلام كرد؛ مذهب و باورهاي مذهبي، با سازگاري زناشويي و سازگاري و رضامندي از زندگي ارتباط دارد و اين افراد سازگاري و رضايت بيشتري از زندگي دارند.
اسپراوسكي و هاگستون در تحقيقي ميداني و تجربي دريافتند افرادي كه براي مدت طولاني با هم زندگي كرده بودند، مذهب و رفتارهاي مذهبي را مهمترين عامل رضايتمندي در ازدواج تلقي كردهاند. جريگان و ناك بعد از بررسي تحقيقات خود به اين نتيجه رسيدهاند كه انجام رفتارهاي مذهبي، مهمترين عامل ثبات و پايداري ازدواج است. گروهي از محققان رابطة بين رضايتمندي از ازدواج و استحكام خانواده را با مذهبي بودن زن و شوهر مورد بررسي قرار دادند و به اين نتيجه دست يافتند كه مذهبي بودن در استحكام خانواده نقش مهم و مؤثري ايفا ميكند».(علي احمد پناهي، معرفت اخلاقي، س اول، ش دوم).
در نوشتار حاضر برخی از دلائل ضرورت سبک زندگی از نوع دینی با تاکید بر اسلام، مورد بررسی قرار میگیرند.
ضرورتهای سبک زندگی دینی
خداوند؛ خالق حکیم
خدایی که خالق هستی و انسان است، نسبت به ظاهر و باطن مخلوقات آگاه بوده و از طرف دیگر از روی حکمت و براساس واقعیات وجودی انسان برنامه زندگی او را به صورت مدون ارسال و راه هدایت و سعادت را ترسیم کرده است، پس باید در تمام مراحل زندگی از الگوی رفتاری نسخه دین تبعیت و به اسوههای دینی والهی تأسی کرد.
خداوند میفرماید: «اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است! »(هود/1).
«بهيقين اين قرآن ازسوى حكيم و دانايى بر توالقا مىشود».(نمل/ 6).
«هيچگونه باطلى، نه از پيشرو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است!»(فصلت/42).
حضرت علی(ع) میفرماید: «خداى متعال شما را بيهوده نيافريده و مهمل (و بىحساب و بىكتاب) رها نكرده و در نادانى و كورى نگذاشته است».(نهجالبلاغة، خ 86، ص117).
چرا که خداوند حکیم است و فعل عبث از حکیم سر نمیزند. پس انسان بیهوده خلق نشده وآفرینش او با هدف و برای هدفی بوده است. این امر هم مستلزم ارائه یک برنامه کامل برای زندگی است. در نتیجه برنامه کامل از سوی خالق حکیم و آگاه، بدون عیب و ایراد خواهد بود.
فطری بودن اسلام
قرآنکریم انسان را دارای فطرت الهی میداند که زوالناپذیر و بیتغییر است و انسان با همین فطرت خویش به خالقیت الهی اقرار دارد: اگر ازآنان بپرسی که چه کسی آسمان و زمین را خلق کرد؟ میگویند؛ خدا.(زمر/38).
امام باقر(ع) این اقرار و اعتراف مشرکان و منکران رسالت را از معرفتهای فطری آنان بیان میکنند. (بحارالأنوار، ج 3، ص 278).
ملاصدرای شیرازی ضمناشاره به آیه شریفه، از ادراک و گرایش فطری انسانی به سوی خدا مینویسد: «آن طوری که گفته شده، وجود واجب تعالی، امری فطری است؛ چون که انسان به هنگام رویارویی با سختیها و تنگناها، به سبب اقتضای اصل آفرینش خود، به خدا توکل کرده، به صورت غریزی به سببساز اصلی و آسانساز سختیها رو میکند»(مبدأ و معاد، ص 16).
خداوند از انسان میخواهد به دین روی آورد و تمام امورات خود را با این ملاک و معیار حقیقی که ریشه در هستی و وجود انسان دارد تطبیق دهد:«پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را برآن آفريده ،دگرگونى درآفرينش الهى نيست ،اين است آيين استوار، ولى اكثر مردم نمىدانند».(الروم/ 30).
علامه طباطبایی بعد از آنکه دین را روش زندگی و راه رسیدن انسان به سعادت میداند، آفرینش انسان را به گونهای معرفی میکند که زمینهها و ابزار سلوک به سوی این سعادت در وجود او هست(الميزان، ج۱6، ص178). به عبارت دیگر، انسان برای رسیدن به سعادت و کمال مطلوب و تدبیر اجتماع، نیازمند قوانین و دستوراتی است که فطرت سلیم انسانی به درک آنها گواهی میدهد و دین الهی نیز براساس همان قوانین و دستورات فطری انسانها بنا شده است(الميزان، ج۱6، ص193).
در روایات نیز خلقت انسان با فطرت الهی بیان شده است. در حدیثی که مورد پذیرش شیعه و سنی است، رسول خدا (ص) فرمود: هر نوزادی براساس فطرت متولد میشود»(الكافي، ج2؛ ص13). امام باقر(ع) در تفسیر این حدیث فرمود: «یعنی انسانها بر فطرت خداشناسی آفریده شدهاند»(الكافي، ج2؛ ص13).
امام صادق(ع) ذیل آیه «ذرّ»(اعراف/172) فرمود: «شناخت دردلهای آنان تثبیت شده است»(المحاسن، ج1؛ ص241).
بنابراین دینداری امری فطری در وجود انسان است؛ یعنی هدایت به سعادت در نهاد انسان گذاشته شده و زمینهها و مولفههای این هدایت برایش فراهم و ابلاغ شده است. این نگرش به بعد معرفتی فطرت مربوط است.
اما دربعد عملی هم توجه به خدا و معارف دینی فطری است؛ یعنی خداخواهی و پیروی از دستورات دینی در نهاد انسان است.
در یک تعریف کلی، میتوان گفت: «فطرت، ویژگیای است که انسانها از هر نژاد و تیرهای در هر منطقه و مرزی از هر مذهب و ملتی به آن باور و تمایل دارند و خود را در این آگاهی و باور نیازمند دلیل و استدلال نمیدانند»(هستیبخش، ج 2، ص 195).
دلیل دیگر اینکه فطرت انسانی بسیاری ازغرایز و ویژگیهای وجودی او مانند گرسنگی، تشنگی و... که در طول زمان هیچ تغییری نمیکنند، غیرقابل تغییر و تحول است. اگرچه گاهی به لحاظ غفلت و یا سرکوبی خواستهها وگرایشهای فطری، این امور دروجود بعضی انسانها خاموش میشود، چنانکه قرآن میفرماید:«و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد».(ص/26). « سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است».(الشمس/8).
اما اگراین حجاب برداشته شود؛ فطرت بیدار شده و به جستوجوی گرایشهای خود میپردازد. بعثت انبیاء هم با همین هدف انجام میگیرد. أمیرالمؤمنین (ع) فرمودند:«خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواستههاى انسانها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند» (نهجالبلاغه، همان؛ ص43).
پس هرسبک از زندگی از دو سطح ثابت و متغییر برخوردار است ،سطح ثابت زندگی برآمده از ارزشهای آدمی است و سطح متغیر آن نیز به ظواهر و ابزار زندگی وابسته است. ربط این دو سطح و کشف منشأ این دو از مهمترین بایستههای شناخت لوازم و معیارهای «سبک زندگی» است.
در منطق اسلام، سطح ثابت زندگی به فطرت انسان بستگی دارد و سطح متغیر آن به طبیعت او. زیرا انسان از دو سطح فطرت و طبیعت برخوردار است؛ فطرت به نحوه هستی روح انسان اطلاق میشود و طبیعت به اقتضائات جسم و حیات مادی انسان تعلق میگیرد. لذا جمع میان این دو سطح از مهمترین مباحث سبک زندگی و از ذخائر اندیشه ناب اسلامی است.
در این نگاه، فطرت که خلقت خاص و آفرینش ویژه است اصلیترین سرمایه و برترین رهتوشهای است که خداوندگار عالم، انسان را از نعمت آن بهرهمند ساخته است که راه رشد و شکوفایی را بیابد. براین اساس فطرت میتواند پایه محکم سبک زندگی انسان قرارگیرد تا در پرتو این حقیقت ثابت، پایدار و همگانی که در نحوه هستی و خلقت آدمی است، سبکی از زندگی را رقم زند که به «زندگی فطری» منتهی شود؛ زیرا بر ارزشهای فطری استوار است.
نورانیت دین
متون دینی بر نورانیت دین و معارف دینی دلالت دارند. خداوند متعال در قرآن کریم، این کتاب مقدس را نور معرفی میکند:«نورآشكارى به سوى شما نازل كرديم».(نساء/174)
امیرالمومنین (ع) در توصیفی از قرآن بصورتی شیوا و دلنشین میفرماید: «کتاب آسمانی یعنی قرآن را بر او نازل فرمود؛ نوری که خاموشی ندارد، چراغی که افروختگی آن زوال نپذیرد، دریایی که اعماقش را درک نتوان کرد، راهی که گمراهی در آن وجود ندارد، شعاعی که روشنی آن تیرگی نگیرد، جداکننده حق از باطل که درخشش دلیلش به خاموشی نگراید و بنیانی که ارکان آن منهدم نگردد.(نهجالبلاغه، خ ۱۹۸).
از منظر ایشان تمام دین نور است: «ألدّين نور». دین نور است(غررالحكم ص25).
از این حیث، دین و کتاب مقدس قرآن راه را برای سیر انسان در زندگی بسوی کمالات و حقیقت روشن میکند. چنانکه در طول مسیر هم با همین نورانیت، هرگونه پستی و بلندی و مانع را دیده و از سقوط در سیاهچالهای مهلک محفوظ میماند:«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! تقواى الهى پيشه كنيد و به رسولش ايمان بياوريد تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براى شما نورى قراردهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگى خود) راه برويد».(حديد/ 28).
خداوند اهل ایمان را از ظلمات به سوی نوری سوق میدهد که درآن از ظلمت گمراهی، سردرگمی و پوچی درامان خواهد بود:«خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد».(بقره/ 257).
بنابراین زندگی در نورانیت وگام نهادن در روشنائی تشویش خاطر را از انسان زائل وموجب ظهور زیباییها در زندگی شده و آینده روشنی را برایش رقم میزند.
جامعیت قرآن
بزرگترین نیاز انسان در زندگی داشتن یک دستورالعمل جامع و فراگیر است. یعنی نسخه زندگی برای بشریت باید تمام ابعاد وجودی و ساحتهای حیات او را از بدو تولد تا مرگ لحاظ کند. توجه به نیازهای حقیقی و فطری انسان جزو ضروریات این برنامه است. نسخههای بشری برای بشریت به دلائل گوناگون و ملموس و معقول، از جمله ناقص بودن دانش بشری و تکامل تدریجی و تطوری آن، تناقضات فراوان در میان نسخههای بشری، عدم شناخت کامل از انسان و ابعاد وجودی او و به تبع آن محال بودن برنامه جامع کاربردی و واقعگرایانه نمیتواند به عنوان یک دستورالعمل جامع برای انسان بکار آید.
از دیدگاه قرآن و روایات و نیز دانشمندان اسلامی؛ قرآن کتابی جامع و فراگیرنده همه آنچه که در جهت سعادت دنیوی واخروی انسانها مورد نیاز است، میباشد.
امیرالمومنین (ع)در یکی از خطبههای نهجالبلاغه با استناد به آیات قرآن، جامعیت آن را بوضوح تشریح کردهاند. حضرت بعد از آنکه درباره دو رای مختلف صادر شده از دو قاضی سخن میگوید، با استفهام انکاری میپرسد: «آیا خداوند دین ناقصی فرو فرستاده و در تکمیل آن از آنان مدد جسته است؟ آیا آنها شریک خدایند و بر خدا لازم است به گفته ایشان رضایت دهد؟ یا اینکه خداوند دین را کامل نازل کرده، اما پیغمبر در تبلیغ و ادای آن کوتاهی ورزیده است؟» (نهجالبلاغه، خ ۱۸).
مرحوم طبرسی درذیل آیه :«ما هيچ چيز را در اين كتاب، فرو گذار نكرديم».(انعام/ 38) مینویسد: «مراد از کتاب، قرآن است؛ چرا که شامل جمیع نیازهای دنیوی واخروی آدمی است؛ چه مفصل بیان شده باشد وچه مجمل؛ اما مجمل آن درلسان پیامبراکرم تشریح شده و حقتعالی ما را مامور به تبعیت از اوکرده است؛ چنانکه فرمود:« آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از آنچه نهى كرده خوددارى کنید». (حشر/ 7). بنابراین، قرآن مجید از بیان معارفی که موجب سعادت حقیقی انسان در دنیا و آخرت میباشد، فروگذار نکرده است»(مجمعالبيان، ج4، ص 461).
آیتالله معرفت معتقد بودند: «مقصود از کمال و جامعیت قرآن، جامعیت در شئون دینی، اعم از اصول و فروع آن است؛ یعنی آنچه در رابطه با اصول، معارف و احکام و تشریعات، بطور کامل در دین مطرح شده است؛ به عبارت دیگر هرآنچه که در زمینه سلامت و سعادت معنوی، روحی و اخلاقی انسان است، در برنامهها و اهداف قرآن قرار دارد، اما روشهای اجرایی، ساختاری و اجتماعی برای پیاده کردن این برنامهها به عهده انسانهاست»(محمدهادی معرفت، نامه مفید، ش۶، س دوم، ص۵).
از دیدگاه استاد مصباح یزدی؛ «قرآن کتاب انسانسازی است و نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقی (تقرب به خدای متعال ) نیاز دارد، به او بیاموزد»(معارف قرآن1، ص۲۲۹).
باتوجه به این خصوصیت قرآن کریم، نسخه سبک زندگی دینی و قرآنی از جامعیت و فراگیری برخوردار بوده وتمام ابعاد وجودی و نیز سطوح و مراحل مختلف زندگی انسانی را در برمی گیرد.
عصمت اهل بیت (ع)
شیعه براساس دلایل متقن عقلی و نقلی به عصمت اهلبیت(ع) اعتقاد دارد. خداوند متعال در مورد پیامبر اعظم (ص) میفرماید: «وهرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست». (نجم/ 4-3).
و نیز میفرماید : « آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و ازآنچه نهى كرده خوددارى کنید».(الحشر/7).
حضرت على (ع) دراين زمينه مىفرمايد: «انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَاتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُديً وَ لَنْ يُعِيدُوکُمْ فِي رَدًي» مردم! به اهلبيت پيامبرتان بنگريد. از آن سو که گام برمىدارند برويد؛ قدم جاى قدمشان بگذاريد؛ آنها هرگز شما را از راه هدايت بيرون نمىبرند و به پستى و هلاكت باز نمىگردانند.(نهجالبلاغه،ترجمه محمد دشتی، خ 96).
در بیانی دیگر به عصمت و طهارت اهلبیت این گونهاشاره دارند: «خداوند – تبارک و تعالی- ما را پاک و معصوم و شاهد بر بندگان و حجت خویش در زمین و ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرارداد، بهطوری که نه قرآن از ما جدا میشود و نه ما از قرآن».(الكافي، ج1؛ ص191).
بنابراین اهلبیت(ع) با اتصال به منبع لایزال فیوضات الهی و نیز برخورداری از مقام عصمت، الگوهای هنجاری و مرجّح بیبدیلی برای یک زندگی دارای معنا و روح هستند.
به همین دلیل هم ،رشد و هدایت در تبعیت از آن ذوات مقدسه بیان شده است: «هركس از راهى جز راه ما برود، غرق خواهد شد... و راه ما، راه ميانه است و هدایت در تبعیت از ما میباشد»(بحارالأنوار، ج10؛ ص105) و با این تبعیت به سعادت دنیوی و اخروی نائل میشوند: «سعادتمندترین مردمان کسی است که برتری مرتبت ما را بشناسد و به وسیله ما به خدا تقرّب جوید و محبّت ما را درخود خالص سازد و بدانچه او را فرا خواندهایم عمل کند، و از آنچه او را نهی کردهایم دوری کند. چنین کسی از ما است و در خانه آخرت همراه ما است».(عيونالحكم، ص124).
علم اهلبیت (ع)
قرآن بهصراحت و قاطعیت به محدودیت علم انسان به خود و جهان اطراف خویشاشاره کرده است:
« و به شما فقط مقدار اندکی از علم ایتاء شده است».(اسراء/ ۸۵).
ملاصدرا به تعابیر گوناگون، محدود بودن معرفت بشری و لزوم اذعان و پذیرش آن را مورد تأکید قرار داده است:
اول؛ او بخشی از عالم را وجود غیر ادراکی نامیده است(الحکمهًْ المتعالیهًْ فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج6، ص135).
دوم؛ معرفت را دریایی خوانده که انتهایی ندارد و هرکس تا حدی میتواند از آن بهرهمند گردد. (تفسیرسورههای طارق و اعلی و زلزال، الف، ص214).
سوم؛ به طور مکرّر قید و وصف «به اندازة طاقت بشری» را در تعریف فلسفه ذکر کرده و با ذکر این قید، به محدود بودن معرفت بشری توجّه داده است(الحکمهًْ المتعالیهًْ، ج1، ص 48؛ همان، ج3، ص 401).
برخی دیگر از صاحبنظران اینگونه به محدودیت دانش بشری استدلال میکنند:
محدودیت قدرت حواس انسان؛
محدودیت قدرت ادراك و تفكر انسان؛
عدم گنجایش اندیشه انسانی با توجه به وسعت عالم هستى(پيام قرآن، ج 1، ص117)؛
اما علم اهلبیت فراتراز دانشهای بشری بوده و آگاهی آن ذوات مقدسه برتمام مجهولات انسانهای غیرمعصوم، برلزوم تبعیت از آنان دلالت دارد.
برخی از ویژگیهای دانش اهلبیت (ع):
اتصال به وحی
بنابراحادیث معتبر، اهلبیت پیامبر با قرآن وعلوم قرآن همگامند و تا روز برپایی قیامت، لحظهای از آن جدا نمی شوند(تفسيرالعياشي، ج1، ص14؛ وسائلالشيعهًْ، ج27؛ ص34).
أمیرالمومنین (ع) میفرماید: «هرآیهای که نازل میشد، پیامبراکرم (ص) شیوۀ قرائت آن را به من میآموخت، بعد آن را املا میکرد و من مینوشتم، سپس تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه آن را به من یاد میداد و برایم دعا میکرد که حقایق آن را دریابم و حفظ کنم و من پس از آن هیچ گاه آنچه را دریافتم، به فراموشی نسپردم»(الكافي، ج1؛ ص64؛ شواهدالتنزيل، ج 1، ص48).
دانشمند بزرگ اهل سنت، ابن ابیالحدید معتزلی در این زمینه میگوید: «امیرمؤمنان در محضر رسول خدا جایگاه ویژهای داشت. او با پیامبر، خلوتهای مکرری داشت. هیچ شخص سومی از گفت و شنودهای علمی آنان آگاهی نداشت. علی(ع) از معانی قرآن و کلام رسول خدا (ص) بسیار پرسش میکرد و زمانی که سؤال نمیکرد، پیامبر شروع به تعلیم میکرد... امام علی ، با هوش و زیرکی فزاینده، پاکی طینت، روشنایی باطن، زمینه فراگیری حقایق را دارا بود.... وی ربّانی امت و برترین چهره آنان بود و از همین رو، فلاسفه وی را به نام امام امت و حکیم عرب، سزاوار دیدهاند»(شرح نهج البلاغة، ج11؛ ص48).
امام باقر(ع) فرمودند: «از جمله علومی که خدای متعال به ما اهلبیت عنایت کرده است، علم تفسیر قرآن و احکام قرآن و....است». آنگاه پس از درنگی فرمود: «اگرما انسانهای دارای ظرفیت و قابل اطمینانی را بیابیم، آن علوم را برایشان تبیین خواهم ساخت»(تفسير نورالثقلين، ج2، ص141).
از امام صادق(ع) درباره آیه {قالَ الّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ} (نحل/40) سؤال شد. امام بین انگشتان دست خود را فاصله انداخت و آنها را روی سینه خویش گذارد و فرمود: «به خدا قسم! تمام علم کتاب در نزد ما اهلبیت است»(الكافي، ج1؛ ص229).
الهامات الهى
علوم ائمه اهلبیت(ع) سرچشمه دیگرى دارد که مىتوان از آن با عنوان «الهام» یاد کرد. الهام اختصاص به پیامبران نداشته و در طول تاریخ گروهى از شخصیت هاى والاى الهى از آن بهره بردهاند. قرآن از افرادى خبر مىدهد که با اینکه پیامبر نبودند، اسرارى از جهان غیب بر آنها الهام مىشد،چنانکه درباره حضرت خضر(ع) چنین مى فرماید:« او مورد رحمت خاص ما قرار داشته و ازخزانه علم خویش به وى دانشى ویژه عطا کرده بودیم ».(کهف/ 65).
این افراد علم خود را از طریق عادى نیاموخته بلکه به تعبیر قرآن داراى «علم لدنّى» بودهاند. دراحادیث اسلامى که فریقین نقل کردهاند، این گونه افراد را «محدَّث» مىگویند، یعنى کسانى که بدون اینکه پیامبر باشند، فرشتگان با آنها سخن مىگویند.
بخارى در صحیح خود از پیامبراکرم (ص) نقل مىکند که فرمود: «قبل از شما در بنى اسرائیل کسانى بودند که (فرشتگان) با آنها سخن مىگفتند، بدون اینکه پیامبر باشند»(صحيحالبخاري، ج5، ص12).
براین اساس، ائمه اهل بیت(ع) نیز که مرجع امت در تبیین معارف الهى و احکام دینى مىباشند، برخى از سؤالات را که پاسخ آن در احادیث مروىّ از پیامبر(ص) یا کتاب على(ع)وجود نداشت، از طریق الهام و آموزش غیبى پاسخ مى دادند(راهنماى حقیقت، ص 306 – 307).
تسلط فراگیر
اهلبیت(ع) ازتوانمندی وتسلط خارقالعاده برمسائل و ظرافتهای علمی برخوردار بودند. این خصوصیت سبب نفی خطا در راهنمایی و ترسیم خط سیر درست به سوی حقیقت میشود. تسلط آن بزرگان بر دانش الهی و نیز احاطه کامل و جامع بر نیازمندیهای معرفتی برای سعادت انسان، امتیاز بیبدیلی است که پیروانشان بسته به میزان وسطح تبعیت خود از ایشان به حقیقت و سعادت نایل میگردند.
امیرمؤمنان(ع) فرمود: «ما اهل بیت، درخت نبوت، موضع رسالت، محل رفت وآمد فرشتگان و منزلگاه رحمت و معدن دانش هستیم»(الكافي، ج1؛ ص221).
سدیر میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت گردم! از حقیقت خودتان برایم بگویید. امام فرمودند: «ما خزانهداران علم الهی هستیم، ما ترجمان وحی خداییم»(بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۰۵).
دلالت ادله مذکور این گونه است که اهلبیت با وجود آن منبع علم و جامعیت علمی، سزاوارترین مرجع ارائه سبک زندگی و راه وروش زیستی هستند و نسخه آنان برای زندگی ،خطاناپذیر بوده و سعادت دنیوی واخروی را تضمین میکند.