پرسش:عقل و دل به عنوان دو کانون فعالیتها و تجلیات روحی انسان چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند و رابطه آنها چگونه با یکدیگر هماهنگ و منطبق میشوند و یا در تقابل قرار میگیرند؟
پاسخ:انسان موجودی دوکانونی
در روح انسان دو مرکز و دو کانون وجود دارد که هر یک از این دو منبع یک نوع فعالیتها و تجلیات روحی است. نام یکی از این دو کانون عقل یا خرد و نام کانون دوم قلب یا دل است. فکر و اندیشه و دوراندیشی و حسابگری و منطق و استدلال و علم و فلسفه از تجلیات کانون عقل است، و بعضی دیگر از تجلیات روحی مانند: خواستن و شیفته شدن و آرزو کردن و به حرکت درآوردن از کانون دل سرچشمه میگیرد.
آثارکانون عقل و دل
از کانون دل حرارت و حرکت برمیخیزد و از کانون عقل هدایت و روشنایی.
آن کس که دلی افسرده و بیخواهش و امید و آرزو دارد، موجودی سرد و بیحرکت و جامد است، و هیچ گونه فعالیتی از او سر نخواهد زد، به مرگ نزدیکتر است تا به حیات، و آن کس که از نیروی عقل و فهم و تدبیر بینصیب است مانند ماشینی است که در شب تاریک در حرکت است و فاقد چراغ و راهنما است! بنابراین عقل چراغ راه و نورافکن مسیر حرکت انسان و دل مرکز امید و آرزو و تحرک و فعالیت است.
چگونگی روابط عقل و دل
گاهی میان این دو کانون عقل و دل توافق و هماهنگی حاصل میشود، چیزی را دل میپسندد و عقل هم خوبی آن را تصدیق و اعتراف میکند. در این گونه موارد انسان دچار اشکال و محظوری نمیشود، ولی بسیار اتفاق میافتد که این توافق و هماهنگی حاصل نمیشود، مثلاً دل چیزی را میپسندد و شیفته و مایل میشود ولی عقل دوراندیش و حسابگر تصدیق و امضا نمیکند و یا آنکه عقل خوبی چیزی را تصدیق میکند و گواهی میدهد ولی برای دلناپسند و دشوار است.
اینجا است که کشمکش و تنازع بین قلب و عقل درمیگیرد و اینجا نقطه عطفی است که افراد با یکدیگر متمایز و مختلف میشوند، بعضی فرمان عقل و حاکمیت عقل را میپذیرند و بعضی دیگر فرمان دل و حاکمیت دل را! بنابراین تهذیب نفس و تحصیل اخلاق حسنه از هر چیزی دشوارتر و سختتر است، زیرا در اینجا غالباً عقل و دل در دو قطب مخالف قرار میگیرند، و همیشه یک جنگ و ستیز عجیب بین دو کانون عقل و دل درگیر است. تهذیب نفس و تربیت برای هماهنگ ساختن این دو کانون است و مستلزم ضبط و کنترل خواهشهای
دل است.
اساساً نظم و انضباط از کانون عقل ناشی میشود، و آشفتگی و خودسری از کانون دل. در این کشمکشها گاهی عقل، دل و خواهشها را تحت تأثیر و فرمان خود قرار میدهد و گاهی بالعکس، دل عقل را مطیع و فرمانبردار خود قرار میدهد.
آثار و نتایج تقابل عقل و دل
1- پیروزی و حاکمیت عقل: اگر عقل کانون دل را تسخیر کند و تحت فرمان خود درآورد معنایش این است که انسان در مسیر عبودیت و بندگی خدا قرار میگیرد و از طریق راهنمایی پیامبر اکرم(ص) و سیره اهل بیت بزرگوارش حیات طیبه الهی را به دست میآورد و در دنیا و آخرت به سعادت و رستگاری میرسد.
2- پیروزی و حاکمیت دل: اما اگر عقل شکست خورده و مغلوب نفوذ کانون خواهشهای دل بشود دیگر آن گونه قضاوت نمیکند که خوب را خوب و بد را بد در مسیر عبودیت و بندگی خدا ببیند بلکه امیال و خواهشها و تصمیم و ارادهها، عقل او را تحت فرمان خود درمیآورد و به هر شکلی که امیال و هواهای نفسانی او ایجاب کند عمل میکند، و در نتیجه نگاه عقلانی او از بین رفته و قلب او نیز بیمار میگردد.
امام علی(ع) میفرماید: «من عشق شیئاً اعشی بصره و امرض قلبه» هرکس به چیزی عشق بورزد و خواهش دلش نسبت به آن چیز طغیان کند، آن عشق موجب کوری بصر او میشود و روح و دلش را نیز مریض میکند. (نهجالبلاغه- خطبه 108)