تا پیش از اعلام نتیجه انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ شاید هیچکس تصور نمیکرد مدعیان اصلاحات و مدافعان وضع موجود تا این اندازه مطرود جامعه باشند و تفکر اصلاحطلبی در طول حیات عاریتی خود تا به این حد از تنزل رسیده باشد. مقصود از عاریتی آن است که اصلاحات همواره با فریب و تدلیس زیسته و برای ادامه حیات، صورتکهای گوناگون بر چهره زده است؛ از آزادیهای موهوم سخن گفته، با طرح مسائل فرعی و حاشیهای ذهنها را منحرف ساخته، تحرکات و اعتراضها را به نفع خود مصادره نموده، با ضد انقلاب ائتلاف داشته و سخنگوی مخالفان و بعضا معاندان بوده است.
جریان موسوم به اصلاحات به جهت اهداف نامبارکی که دنبال میکند هیچگاه با مردم صداقت نداشته و از درِ شفافیت سخن نگفته است و چنانچه ماهیت آن آشکار شود، همچون جریانات روشنفکری تاریخ معاصر مورد نفرت شدید مردم قرار خواهد گرفت. زیرا برای ملتی که در امواج خون غوطهخورده و بهترین جوانان خود را تقدیم اسلام و انقلاب نموده تا گوهر استقلال را فراچنگ آورَد، بسیار غیر قابل باور و دشوار خواهد بود که دوباره در دام غرب بیفتد و در چرخه بیپایان وابستگی قرار گیرد. آری! نقشه راه اصلاحات، بدون نقاب چنین است.
این جریان که پیوندی ماهوی با لیبرالیسم دارد با مفاهیمی چون خوداتکایی و مدیریت جهادی به شدت در تضاد بوده و در پوشش تعامل با غرب، به دنبال نوعی تبعیت و وابسته شدن است. دوری از اصل خودباوری و به ازای آن غرب شیفتگی باعث میشود تا مدعیان اصلاحات از مفاهیمی مانند «مدیریت» و «پیشرفت» تعریف خاصی داشته باشند. در سطور پیشرو به بررسی این مفاهیم میپردازیم:
با روی کار آمدن موج مدیران تکنوکرات در دولت سازندگی، فرهنگی شکل گرفت که خدمت را منّت بر مردم قلمداد میکرد. بر این اساس حقوقهای کلان(که سنگ بنای حقوقهای نجومی شد) و خدمات قطره چکانی و ایجاد حایل بین دولتمردان و مردم کلید خورد و درصدی از خطای مدیران و حیف و میل بیتالمال امری قابل توجیه و پذیرفتنی انگاشته شد. دولت سازندگی مفهوم توسعه را بدون در نظر گرفتن زیرساختِ مهم آن یعنی عدالت اجتماعی در دستور کار قرار داد و اعتقاد داشت در مسیر توسعه قطعا گروههای ضعیف آسیب میبینند که این امر، اجتنابناپذیر و قسمتی از فرایند رسیدن به توسعه است! نتیجه اِعمال سیاستهای دولت سازندگی افزایش شدید شکاف طبقاتی و تورم وحشتناک بود.
این تفکر معیوب در فصلی بلند و طولانی آنچنان خود را بر اداره کشور تحمیل کرد که مدیریت اسلامی به طاق فراموشی سپرده شد و موضوعاتی مانند «ایثار»، «توفیق خدمت» و «فرصت نوکری مردم» افسانه انگاشته شد و نسل سوم و چهارم انقلاب را با این مفاهیم بیگانه ساخت.
علاوهبر آن پس از روی کار آمدن جریان موسوم به اصلاحات در دوم خرداد ۱۳۷۶ ویژگی دیگری نیز به خصوصیات فوق اضافه شد که در نظامهای سیاسی جهان بیسابقه است یعنی افرادی قدرت را در دست گرفتند که «منتقد» نظام بودند و بر بخشهایی از حکومت اعتراض داشتند. البته این ویژگی در طول سالها بسیار گستردهتر شد و از انتقاد به حاکمیت به «بیاعتقادی» و بعضا «عناد» تبدیل گردید! بله، عناد! یعنی مسئولى كه بهعنوان سربازِ نظام سلاحی در دست دارد و با جبهه مقابل میجنگد، ناگهان لوله تفنگ را به سوی فرمانده خود گرفته و شلیک میکند.
در طول این سالها رأفت و مظلومیت نظام اسلامی باعث شده بسیاری از مسئولان در جمهوری اسلامی، همصدا با اپوزیسیون و از زبان مخالف سخن بگویند. نگاهی به مناظرات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ و سخنان تندی که از سوی نامزدهای منتسب به دولت زده شده ثابت میکند که این جریان برای بهدست آوردن رأی گروههایی خاص حتی حاضر است به حاکمیت اتهامهای بیاساس وارد سازد و سخنانی را که معاندین در رسانههای خود اظهار میدارند را تکرار کند.
پوشه صوتی دکتر محمد جواد ظریف نیز این مطلب را تأييد میکند و در کنار بسیاری از سخنان چالش برانگیزی که در آن مصاحبه مطرح کرده است این اعتراف نیز به چشم میخورد که یک مسئول میتواند در موضوعات راهبردی نظام، نظر شخصی و مخالف داشته باشد اما در میدان مسئوليت، نظر شخصی خود را نادیده انگاشته و در جهت مصالح کشور تلاش کند! به عبارت دیگر یک کارگزار بهجای اعتقاد قلبی و التزام عملی میتواند منتقد نظام اسلامی و مخالف سیاستهای کلان آن باشد و تنها به جهت انجام وظیفه بلکه از سر ناچاری و ناگزیری آنچه بدان مأمور است انجام دهد.
این شیوه مدیریت، نوعی نفاق درون سیستمی را گسترش میدهد که کارگزاران آن چندصباحی به جهت منافع شخصی گردهم میآیند و پس از انقضای مدت مسئوليتشان پراکنده میشوند. در حالی که هیچ اعتقادی به رفتارهای خویش نداشته و صرفا به جهت الزامات اداری و مأموريتی، خود را متعهد به انجام آن میدانند. گویا هر کدام بازیگری بودند که در یک فیلم به ایفای نقش پرداختهاند! و البته فراموش نکنیم که جریان نفوذ از همین مجرا شکل گرفته است.
حال این سؤال مطرح میشود که مگر در کشور قحطالرجال است که مسئولانی اینچنینی در مصدر امور باشند؟ آیا خون شهدای عزیز این مجال را میدهد عدهای بر سر کار باشند که تنها نقاب مدافعان نظام را بر چهره بزنند ولی اعتقادی به خط امام نداشته باشند؟ هنگامی که در دفتر کار خود قرار گیرند بهعنوان افرادی انقلابی ظاهر شوند و چون با ابوب جمعی خویش به خلوت نشینند پرده از چهره برداشته و بیاعتقادی خود را ابراز کنند و نام آن را هم «اجتهاد!» بگذارند؟ آیا زمانِ آن نرسیده که مسئولانى در رأس كار قرار گیرند که اعتقاد و سخن و عملشان یکی باشد و چون اعماق قلبشان را بنگری جز آنچه بر زبان میآورند نیابی؟
الگوی مدیریتی غربزدگان با فرهنگی که امام خمینی(ره) ایجاد کرد از همان ابتدا به شدت در تضاد بوده است. از این رو هرچه زمان جلوتر رفت فاصله دولتها از خط امام عمیقتر شد. دولت تدبیر و امید نیز که متشکل از عدهای لیبرال اشرافیمسلک و معمولا با کفش و لباس و ساعتهای برند و گرانبها و خانههای مجلل در بالای شهر و با ادعای اعتدال بر سر کار آمد، عملا مسیر خشونت و تندروی با منتقدان و رفق و مدارا با تحریمکنندگان و دشمنان اروپایی و آمریکایی را دنبال کرد و سرنوشت کشور را به مذاکرات با آنان پیوند زد. تجربه این سالها نشان داد که همراهی با آمریکا و اروپا علاوهبر هزینه بسیار بالا، بیفایده و خسارت بار است. دولتی که توان و ظرفیتهای فوقالعاده داخلی را فراموش کند یا ناچیز بشمرد و چشم به دست دشمنان بدوزد جز تحقیر و وابستگی و از دست دادن عزت و استقلال کشور، دستاوردی نخواهد داشت.
مقام معظم رهبری در این خصوص به بیان خاطرهای پرداختهاند: «یکی از مسئولین کشور میگفت که در یک جلسه خارجی، یک نفر از سیاستمداران خارجی به ما میگفت آقا! شما در دوران تحریم توانستید این همه سلاحهای مدرن تولید کنید. خیلی تواناییِ شما بالا است با اینکه تحریم بودید توانستید یک چنین کارهای بزرگی انجام بدهید اگر تحریم نبودید، چه کار میکردید؟! این آقا میگفت: به او گفتم اگر تحریم نبودیم، این کارها هیچ کدام انجام نمیگرفت!»
سپس معظمله میافزایند: «درست هم گفته. تحریم موجب میشود که ما به خودمان مراجعه کنیم، دنبال تولید (برای تأمین) نیازها از درون خودمان باشیم. ابتکارات خودمان را شناسایی کنیم، بشناسیم.»
از بیان رهبری چنین برداشت میشود که ملت میتواند تهدیدِ تحریم را به فرصت رشد و شکوفایی کشور تبدیل کند و در فشار محرومیت، توان داخلی را بهکار گرفته و استعدادها را پرورش دهد تا بدون نیاز به خارج به استقلال تولید و خودکفایی برسد.البته با مدیریت جهادی و انقلابی و نه مسئولان منفعل و لیبرال.
مدیریت انقلابی و جهادی را میتوان در این عبارت امیرمؤمنان(ع) خلاصه کرد که در وصف صَعصَعهًْ بن صَوحان صحابی باوفای خود فرموده بودند: « قلیلُ المَؤُونه و کَثیرُ المَعُونه؛ کم هزینه و پربازده!» شاید بتوان مصداق تام این نوع خدمت را در ابتدای انقلاب، جهاد سازندگی دانست که امید است این نهاد مقدس و انقلابی دوباره احیا شود. جهاد سازندگی در بدو انقلاب به فرمان امام خمینی(ره) تأسيس شد و جوانانی عاشق و ایثارگر را گرد خود آورد که آرمانی جز آبادی میهن نداشتند. این نهاد در مدت کوتاهی کارهای عمرانی بزرگی انجام داد و با آغاز جنگ تحمیلی نیز در جبههها به عنوان سنگرسازان بیسنگر نقش بیبدیلی ایفا نمود. نیروی بسیج نیز یکی دیگر از همین نهادها است که به این دو وصف زیبنده متّصف است: کم هزینه و پربازده.
اما مثال گویا از مدیریت جهادی در عصر حاضر، سپاه قدس و فرمانده دلاور آن شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی است. ترامپ ادعا کرده بود که آمریکا از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۷ مبلغ ۷ هزار میلیارد دلار در خاورمیانه هزینه کرده است. یعنی هزینهای بیش از یک قرن بودجه نظامی ایران! وی همچنین مدعی شده بود که ایران در منطقه طی این سالها ۱۶ میلیارد دلار هزینه کرده است(ولی ادعای ایران رقمی به مراتب کمتر از این مقدار است) با این حال عایدی آمریکا جز تنفر ملتهای منطقه و خواری و زبونی، بدون هیچ دستاوردی است. اما ایران با نابودی داعش و ایجاد ارتباط صمیمی و محکم بین دولت و مردم عراق و سوریه برای اولین بار در تاریخ، خود را به سواحل مدیترانه رسانید. این نتیجه مدیریت کارآمد، انقلابی و جهادی است.
اینک با پیروزی گفتمان انقلاب در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ چشمها به سوی سید محرومان؛ آیتالله رئیسی دوخته است که با ریشهکن کردن فساد و تبعیض، بار دیگر چهره زیبای عدالت را به ملت بزرگی که لایق بهترینها هستند بنمایاند.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی