حجتالاسلام جواد سلیمانی
تجربه تاریخ صدر اسلام نشان میدهد هرگاه جریان انقلابی و حزباللهی در نظام اسلامی به قدرت رسیدند، جریان نفاق در کارشکنی و دستاندازی در مسیر حرکت حکومت اسلامی فعال شدند. بهطوری که مانع اعمال اصلاحات آنها شدند ولی هرگاه حکومت در جامعه اسلامی به دست نااهلان افتاد آنها آرام گرفتند.
در دوران حکومت رسول خدا(ص) چندین موج نفاق در برابر حرکت اصلاحی آن حضرت کارشکنی میکردند، طبق آیات قرآن مجید موج اول منافقان، منافقان پس از هجرت بودند که به فرماندهی عبدالله بن ابی در مدینه بر ضد حکومت نبوی کارشکنی میکردند. موج دوم نفاق، نفاق پس از فتح مکه بود که ابوسفیان و بنی امیه در رأس آن قرار داشتند. موج سوم نفاق، نفاق بعد از ایمان بود که برخی پس از اینکه ایمان آورده بودند، به نفاق گراییدند که افرادی مانند ابوعامر از این دست بودند.
آنها گاه در جنگها به بهانههای واهی رسول خدا(ص) را تنها میگذاشتند و گاه اطلاعات سپاه اسلام را به دشمنان میدادند و گاه در میدان جنگ با شایعه قتل پیامبر(ص) دل سپاه اسلام را خالی میکردند و گاه با اختلافافکنی بین مهاجران و انصار سعی میکردند در میان جامعه اسلامی تفرقه بیفکنند. فعالیتهای آنان در عصر نبوی به اندازهای خطرناک بود که کلمه منافقان در 26 آیه از قرآن مجید تکرار شده است.
اهتمام خداوند متعال به مسئله نفاق و بيان ويژگيهاي منافقان در يكتا كتاب تحريفنشده خويش، نماد روشن و شاهد گوياي نقش سرنوشتساز و خطير اين طبقه در جامعه ميباشد. در سورههاي متعددي از قرآن مجيد سخن از منافقان به ميان آمده و تأكيد خاصي در مورد آنها شده است؛ بهگونهاي كه در آغاز سوره بقره، سه آيه در مورد مؤمنان و دو آيه در مورد كافران، ولي سيزده آيه در وصف منافقان نازل گرديده است؛ به علاوه هشت آيه از يازده آيه سوره منافقان به بيان علائم و اوصاف منافقان مدينه اختصاص دارد؛ همچنين حدود نه آيه از سوره احزاب به آنها اختصاص يافته است.
گذشته از موارد فوق، در مواقع متعدد ديگر حالات و علائم منافقان در قرآن مجيد بيان گرديده، تا از اين رهگذر اهميت و بزرگي خطر آنها براي امت اسلامي روشن گردد و راه مبارزه با آنان قدري آسان شود. به ديگر سخن، خداوند متعال با نزول آيات متعدد در مورد منافقان و بيان اوصاف آنان، توجه پيامبر(ص) را به آنها جلب مينمايد و به فرستاده خويش در مواجهه با اين جريان مخوف و نامرئي كمك ميرساند.
این جریان خطرناک هر روز بر خطرش افزوده میشد، بهطوری که رسول خدا(ص) در اواخر عمرش وقتی برای جنگ از مدینه خارج میشد، برای دفع خطر آنها علی(ع) را در مدینه میگذاشت تا مواظب توطئه آنها باشد. اما نهاد ناآرام جریان نفاق بعد از رحلت پیامبر(ص) ناگاه آرام گرفت بهطوری که مطالعهکننده تاریخ هیچ آشوب و شورشی از آنها در صفحات تاریخ بعد از رحلت رسول خدا(ص) نمیبیند، راز این سکوت چیست؟ مرحوم علامه طباطبایی در این مورد مینویسد: «بعد از رحلت یا قبل از آن با اولیای حکومت اسلام زد و بند سری کردند. چیزی دادند و چیزی گرفتند، این را دادند که دیگر آن دسیسهها را نکنند و این را گرفتند که حکومت آرزوهایشان را برآورد. بعد از رحلت [پیامبر(ص)]، مصالحهای تصادفی بین منافقان و مسلمین واقع شد و همه آن دو دسته یک راه را برگزیدند و در نتیجه دیگر تصادم و برخوردی پیش نیامد.» (علامه طباطبایی، المیزان، ج19، ص487)
اما وقتی قدرت در جامعه اسلام در سال 35 هجری به دست امیرمومنان(ع) افتاد، ناگاه جریان نفاق بار دیگر بهطور فعال به میدان آمد و کارشکنیهایش آغاز شد. بهطوری که امام علی(ع) در نامهاي به محمد بن ابيبكر روايتي را از نبي اكرم(ص) نقل ميفرمايد كه نشانگر آن است كه نفاق مهمترين و مخوفترين عامل تهديدكننده مصالح امت اسلام به شمار ميآيد. حضرت ميفرمايند:
و لقد قال لي رسولالله(ص) إني لا أخاف علي أمتي مؤمناً و لامشركاً أما المؤمن فيمنعه الله بايمانه و أما المشرك فيَقمَعُه الله بشركه، ولكنّي أخاف عليكم كلّ منافق الجَنان، عالم اللسان، يقول ما تعرفون، و يفعل ما تنكرون؛ پيغمبر به من گفت: من بر امتم از مؤمن و مشرك نميترسم؛ زيرا مؤمن را خداوند به سبب ايمانش باز ميدارد و مشرك را بهخاطر شركش خوار ميكند؛ و لكن بر شما از هر كسي كه دلي منافق و زباني دانا دارد ميهراسم؛ كه آنچه ميپسنديد، ميگويد؛ ولي آنچه را منكر ميداريد، مرتكب ميشود.
اين روايت علاوه بر بيان نگراني پيامبر(ص) و اميرمؤمنان(ع) از خطر اصل نفاق، توجه جامعه را به نوع ويژهاي از نفاق جلب ميكند كه شايد خطرناكترين نوع نفاق به شمار آيد. غالباًً در نظر بدوي و بهطور كلي منافق بر كسي اطلاق ميشود كه دلش با زبانش هماهنگي و همخواني نداشته باشد؛ ولي در اين تعريف نبياكرم(ص) از منافقاني ميهراسد كه علاوه بر بيماري قلبي، زبان عالمانه و ژست دانشمندانه دارند؛ يعني در باطن اهداف شومي را دنبال ميكنند، ولي در زبان آنچنان زيبا و عالمانه ديدگاههاي خود را براي جامعه تئوريزه ميكنند كه گويي چيزي جز عقل و منطق، رفتار و گفتارشان را رهبري نميكند. بيترديد خطر اين گروه به مراتب بيشتر از منافقاني است كه قدرت تئوريزه كردن انديشههاي شيطاني خويش را ندارند؛ زيرا اينها هرگز نميتوانند بسان دسته اول جامعه را به انحراف بكشانند؛ ولي آنان كه زباني و نطقي انديشمندانه دارند، با بيان و قلم خويش، توده فرهنگي جامعه را بهدنبال خود ميكشانند و يا لااقل آنها را به بنبست رسانده، از فعاليت در جبهه حق بازميدارند.
بنابراين اصل نفاق، بهعنوان كفر پنهان و دشمن نامرئي، تهديدي بزرگ براي جامعه بهحساب ميآيد و اگر با قلم و بيان شيوا و به ظاهر عالمانه ممزوج گردد، آثار مخربش براي محيط اجتماعي به مراتب افزايش خواهد يافت.
سه گام جریان نفاق در حكومت علي(ع)
منافقان وقتی دیدند بعد از قتل عثمان مردم با اميرمؤمنان(ع)، بیعت کردهاند سخت برآشفتند ولی با یک طراحی حساب شده وارد میدان مبارزه با حکومت علوی شدند. آنها در طراحی خود دو گام را تعریف کردند که به ترتیب آنها را به اجرا گذاشتند:
گام نخست: نفوذ
در گام اول افرادی مانند ابوموسی اشعری واشعث بن قیس کندی با استفاده از فشار افکار عمومی خود را بر حضرت تحمیل کرده و برخی از پستهای مهم حکومت امیرمومنان(ع) را اشغال کردند و هر یک در یک زمان حساس ضربه سختی به حکومت امیرمومنان(ع) زدند، ابوموسی در جنگ جمل و ماجرای حکمیت به حضرت خیانت کرد واشعث بن قیس هنگام پیروزی لشکر حضرت در جنگ صفین و بعد از جنگ نهروان مانع ادامه جنگ سپاه حضرت با معاویه شد و بدین سان ضربه سختی به حکومت آن حضرت زد.
گام دوم: معامله
در گام اول به حضرت پیشنهاد معامله دادند، سه تن از چهرههای برجسته بنیامیه (سعد بن عاص، ولید بن عقبه و مروان بن حکم) به حضرت پیشنهاد دادند اموالی که در گذشته عثمان از بیتالمال به آنها بخشیده مصادره نکند، در مقابل آنها نیز با آن حضرت بیعت کرده و در حکومتش سکوت اختیار میکنند.
طلحه و زبیر که در پی ثروت و صدارت بودند، از حضرت خواستند حق ویژهای برای آنها از بیتالمال در نظر بگیرد به علاوه در مناصب حکومتی به آنها سهم بدهد تا آنها به بیعت خویش با آن حضرت پایبند باشد. ولی امیرمومنان(ع) با این درخواستها مخالفت کرد.
آنها با اساس اسلام و اصول دين جنگ نداشته، حتي در برخي موارد داراي سوابق ارزشمندي در دفاع از اسلام بودهاند؛ ولي پس از رحلت پيامبر(ص) خلوص ديني سابق خويش را از دست داده، اكنون حمايت از ولايت و حكومت ديني را به شرط سياست خويش ميخواستند. شخصيتهايي مانند طلحه و زبير، منافقان متظاهر به اسلام بودند كه سهمي افزونتر از ظرفيتهاي خويش براي مديريت جامعه اسلامي را ميطلبيدند و وقتي از سوي حضرت جواب مثبت دريافت نكردند، به مخالفت با آن بزرگوار برخاستند. اين گروه ميزان همكاري خويش با حكومت ديني را منوط به ارضاي شهوت مالي يا مقاميشان كرده بودند. اگر حاكم جامعه آنها را در بهرهوري بدون حد و مرز و يا به تعبير ديگر دلبخواهانه و غيرعادلانه از بيتالمال آزاد ميگذاشت، با او همكاري ميكردند؛ در غير اين صورت همكاري خويش را قطع ميساختند.
گام سوم: اخلال و آشوب
وقتی حضرت با درخواستهای جریان نفاق مخالفت کرد و حاضر به معامله با آنها نشد، شمشیرها را از رو بسته و حضرت و یارانش را به شرکت در قتل عثمان متهم کردند و با شانتاژ تبلیغاتی سنگین مشروعیت حکومت علوی را زیر سؤال برده و مردم را دعوت به جنگ با آن حضرت کردند و دو جنگ جمل و نهروان را به راه انداختند. منافقان با شيوههاي خاصي در تمام دوران حكومت علي(ع) مشغول اخلالگري و دامنزدن به اختلافات و نزاعهاي داخلي بودند و سرانجام در سال 41 هجري، حكومت كل جهان اسلام را در دست گرفتند.
ذكر اين نكته ضروري بهنظر ميرسد كه گرچه غير از بنياميه و اطرافيان آنان، ساير طيفها با اساس اسلام و اصول شريعت مخالفت نداشتند، ولي با رفتار ايذايي و مخالفتهاي خود با سياستهاي علي(ع)، زمينه فروپاشي دروني حكومت حضرت را فراهم ساختند و عمليات انتقال خلافت از خاندان پيامبر(ص) به خاندان ابوسفيان را تسريع كردند. شاهد گوياي اين مطلب آن است كه در هر يك از سه جنگ جمل، صفين و نهروان دست پنهان منافقان غيراموي به چشم ميخورد.
جناب آقای رئیسجمهور حال که بار دیگر جریان انقلابی در انتخابات پیروز شده، تجربه تاریخی صدر اسلام نشان میدهد که نباید جریان نفاق را دستکم گرفت؛ چه اینکه آنان بار دیگر فعال شده و از طریق نفوذ، معامله و اخلال وارد عمل خواهند شد. لذا شایسته است با هوشیاری تمام مراقب آنان باشیم تا حوادث تلخ صدر اسلام تکرار نشود.