پس از آزادی خرمشهر در 3 خرداد 1361، صدام که با کمک و حمایت غرب و سران خائن کشورهای عرب منطقه به ایران حمله کرده بود، شدیدا احساس خطر کرد. این مسئله بدان حد بود که گارد ویژۀ ریاستجمهوری خود را مامور حفاظت از بغداد در برابر حملات ایرانیها کرد.
آمریکا و رژیم صهیونیستی که از گسترش فرهنگ اسلامی و انقلابی ملت ایران به هراس افتاده بودند، به کمک صدام شتافتند.
14 خرداد 1361، ارتش رژیم صهیونیستی به بهانۀ سرکوب چریکهای فلسطینی، با تمام قوای هوایی، دریایی، زمینی و توپخانه، در شمال فلسطین اشغالی مرز را درنوردید و به لبنان تجاوز کرد.
ارتش اشغالگر توانست مقاومت محدود چریکهای فلسطینی را سرکوب کند و با کشتار و جنایت، به سرعت از جنوب تا بیروت پایتخت لبنان را به راحتی پشت سر بگذارد.
21 خرداد ماه درست 18 روز پس از حملۀ اسرائیل، صدها نیروی ایرانی اعم از ارتش و سپاه تحت عنوان «قوای محمد رسولالله(ص)» به فرماندهی حاج «احمد متوسلیان» در فرودگاه دمشق از هواپیما پیاده شدند.
نیروهای اعزامی ایران به سوریه که فقط در دمشق به انتظار آغاز عملیات علیه اسرائیل منتظر بودند، عملا هیچ کاری نداشتند. برخی تنشها و مسائل باعث شد تا بعد از مدتی، نیروهای تیپ 58 ذوالفقار ارتش به ایران بازگشت داده شوند.
بیش از 600 نیروی سپاهی و بسیجی که در فضای بسته و کاملا محدود پادگان زبدانی در خارج از شهر دمشق، بیکار و فقط در انتظار آغاز عملیات بودند، به مرور دچار رکود شدند. از آن میان فقط تعدادی محدود سپاهی میتوانستند برای انجام ماموریت، به لبنان تردد کنند؛ آنهم فقط برای شناسایی مواضع صهیونیستها در بقاع غربی و درۀ بقاع و نه حمله!
باوجودی که آمریکا، اسرائیل و عراق به دنبال همین قضیه بودند، ولی ورود نیروهای ایرانی به منطقۀ درگیری، معادلات را برهم زد. شیعیان لبنان که به حمایت از چریکهای فلسطینی و در اصل برای دفاع از خاک وطن خود، جسته وگریخته و کاملا نامنظم وارد جنگ شده بودند، احساس خوبی پیدا کردند.
آنان که با پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی حکومت پهلوی که یار دیرین صهیونیستها بود، شادمان شدند، امیدوار شدند که با کمک برادران ایرانی خود میتوانند جلویاشغالگران را بگیرند.
شبی آبستن حوادث، در منطقۀ خلده در ورودی جنوب بیروت، تعدادی جوان شیعه از جمله عماد مغنیه، سید عباس موسوی و... با سلاح و تجهیزات سبک و اندک خود، جلویتانکهایاشغالگران را که سرمستانه به سمت بیروت میتاختند، سد کردند.
«سمیر نورالدین» اولین شهید مقاومت شیعیان در برابر حملات صهیونیستها در عملیات «صلح برای الجلیل»، در این عملیات به شهادت رسید.
احمد متوسلیان به همراه فرماندهان ارشدش، سفرهایی به لبنان داشت و با رهبران شیعیان، اهل سنت و گروههای فلسطینی جلسات متعددی گذاشت. این جلسات و اعلام حمایتها باعث شد تا اولین جرقههای مقاومت شیعیان در لبنان زده شود.
ژنرال «رفعت اسد» (برادر حافظ اسد رئیسجمهور وقت سوریه) فرماندۀ کل قوای سوریه که گرایش شدیدی به آمریکا داشت، برخلاف برادرش، شدیداً با حضور نظامی ایران در جبهههای نبرد با اشغالگران مخالف بود. همین امر باعث بروز اختلافاتی بین فرماندهان ایرانی و سوری شد.
پس از آنکه اعضای هیئت اعزامی شورای عالی دفاع و فرماندهان سپاه و ارتش، خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و گزارش وضعیت نیروهای ایرانی در سوریه را دادند، ایشان دستور داد سریعاً همۀ آنها به ایران بازگشت داده شوند. نظر امام این بود که آمریکا، اسرائیل و صدام توطئهای مشترک ترتیب دادهاند و جبههای به وسعت ایران تا لبنان جلوی ما باز کردهاند.
با دستور امام مبنی بر «راه قدس از کربلا میگذرد»، روند بازگشت نیروهای ایرانی به کشور آغاز شد.
قرار بر آن شد حاج احمد متوسلیان به همراه تعدادی از نیروها به ایران بازگردند تا برای عملیات آتی علیه ارتش بعث عراق آماده شوند. متوسلیان در جلساتی که با رهبران لبنانی و فلسطینی داشت، «منصور کوچک محسنی» را بهعنوان فرماندۀ جدید قوای محمد رسولالله(ص) معرفی کرد.
در آخرین روزها، به درخواست و تاکید «سید محسن موسوی» کنسول ایران در لبنان، قرار شد متوسلیان به همراه او سفری به بیروت داشته باشد تا آخرین وضعیت پایتخت دراشغال را از نزدیک مشاهده کند.
13 تیر 1361 خودروی سفارت ایران حامل حاج احمد متوسلیان فرماندۀ قوای ایرانی، سید محسن موسوی کنسول ایران در بیروت، تقی رستگار بسیجی و رانندۀ خودرو و کاظم اخوان عکاس و خبرنگار خبرگزاری پارس (ایرنا) در پُست بازرسی برباره در شمال بیروت متوقف شد.
فالانژیستها (نیروهای نظامی «حزب کتائب» مسیحی - مارونی لبنان که بهخاطر وحشیگری و جنایت، به این نام مشهور شدهاند) که از دیرباز بهعنوان پیشقراول و مزدور اسرائیل علیه مسلمانان میجنگیدند، جلوی آنها را گرفته و مانع ورود به بیروت شدند. از آن تاریخ، اخبار ضد و نقیضی دربارۀ سرنوشت آنان منتشر شده است.
بعد از مفقود شدن حاج احمد، منصور کوچک محسنی، کاظم رستگار و سرانجام «احمد کنعانی» بهعنوان فرماندۀ نیروهای ایرانی در سوریه و لبنان انجام وظیفه کردند.
سپاه پاسداران ایران توانست در منطقۀ شیعهنشین درۀ بقاع از جمله شهرهای بعلبک، هرمل، شمسطار و تمنین پایگاه و مقرهایی برای استقرار نیروهای خود ایجاد کند.
روز 6 فروردین 1362 یک اتومبیل بمبگذاری شده از سوی فالانژیستها در جلوی مقر «محبی الشهاده» در بعلبک منفجر شد و چندی بعد مجددا خودرویی دیگر منفجر شد. از آنجا بود که سلسله عملیات انتحاری و انفجاری علیه شیعیان و بخصوص سپاه، توسط مزدوران اسرائیل شدت گرفت.
تا آن زمان، نیروهای رزمندۀ شیعه تحت عنوان «حرس الثوره الاسلامیه فی لبنان» (پاسداران انقلاب اسلامی در لبنان) و تحت پرچم جمهوری اسلامی ایران و آرم سپاه در شهرها حضور داشتند.
تعداد زیادی از یاران و مریدان امام موسی صدر و همرزمان شهید مصطفی چمران، از جمله «سید حسن نصرالله»، «سید عباس موسوی»، «صبحی الطفیلی» و «سید حسین موسوی» (ابو هشام) از جنبش امل جدا شدند و به سپاه پیوستند.
عید فطر 1362 نماز عید به امامت حجتالاسلام سید عباس موسوی با حضور چشمگیر شیعیان، در پارک «راس العین» وسط شهر بعلبک اقامه شد. پس از پایان نماز، سید حسین موسوی
(ابو هشام) به جمع نصرالله و موسوی، شیخ یزبک و طفیلی و احمد کنعانی پیوست. وی به کنعانی گفت که میخواهد همۀ نیروهایش را که تحت نام «سازمان امل اسلامی» فعالیت میکنند، در اختیار سپاه بگذارد.
پاییز 1362 پس از آنکه مقر تفنگداران دریایی آمریکا (مارینز) و مقر چتربازان فرانسوی (دراکار) در بیروت، طی عملیات شهادت طلبانه منفجر شد و حدود 300 نیروی نظامی آنها کشته شدند، اتفاقات سختی روی داد.
روز 27 آبان 1362 چندین فروند هواپیمای بمبافکن آمریکایی، فرانسوی و اسرائیلی، از پایگاههای مختلف و ناوهای مستقر در دریای مدیترانه، برخاستند و عازم درۀ بقاع شدند.
مقر امام مهدی(عج) محل استقرار نیروهای ایرانی در بعلبک و پادگان جنتا محل آموزش نظامی نیروهای لبنانی، مورد شدیدترین موشکباران قرار گرفتند. در این حملۀ مشترک 13 تن ایرانی و حدود 100 لبنانی به شهادت رسیده و تعداد زیادی نیز مجروح شدند.
سال 1363 با فتنهگری صهیونیستها که نتوانسته بودند به اهدافاشغالگرانه خود دست پیدا کنند، جنگ داخلی در لبنان شدت گرفت.
شیعیانی که تحت نام سپاه ایران در لبنان حضور داشتند از یک طرف، فالانژیستهای مسیحی از یک سو و گروههای اهل سنت و فلسطینی از سویی دیگر، در کوچه و خیابان و اماکن مسکونی بیروت با هم میجنگیدند. مرکز اصلی جنگ در بیروت بود که سپاه بهصورت مستقیم حضور نداشت.
در میانۀ جنگ، گروهی از رهبران شیعه از جمله سید عباس موسوی، سید حسن نصرالله، شیخ صبحی طفیلی، شیخ حسین کورانی، حاج حسین خلیل و ابو هشام،
عازم تهران شدند و از محضر امام خمینی(ره) کسب تکلیف کردند. امام همۀ شیعیان را به وحدت و دوری از افتادن در دام فتنهها و تفرقه توصیه کرد.
سید عباس موسوی به امام خمینی گفت:
«ما امروز در لبنان، زیر پرچم ایران و با نام سپاه پاسداران لبنان میجنگیم. دشمنان ما از این مسئله خیلی سوءاستفاده میکنند. فکر نکنم این برای ایران هم خوب باشد. ما از شما درخواست داریم نامی برای ما تعیین کنید که تحت آن حزب و گروه خود را تشکیل دهیم.»
امام خمینی نگاهی به همۀ افراد حاضر در جلسه انداخت، لبخندی زد و گفت: «همۀ شما حزبالله هستید. بروید و تحت نام حزبالله کار خود را انجام دهید.»
پس از آنکه هیئت لبنانی به بیروت بازگشت، در اولین جلسه توصیۀ امام را تصویب کرده و نام خود را «حزبالله لبنان» اعلام کردند.
یکی از نکات جالب، آن بود که در تبلیغات و پوسترهایی که منتشر میشد، برای اینکه به نام الله بیحرمتی نشود، از عنوان «حزب ا...» استفاده میکردند. این مسئله در لبنان جدید و عجیب بود. همان شد که مخالفین، بهتمسخر گفتند:
«حزب جدیدی به نام «حزب الف سه نقطه» وارد عرصۀ سیاسی لبنان شده است!»