ملک حسین برای این که جایی در دل مسلمانان باز کند از مهمانان دعوت نمود تا با او دیدار کنند. اعضای مؤتمر اسلامی نیز برای ملاقات با «ملک حسین» پادشاه اردن به آنجا رفتند. نواب در این ملاقات به او گفت: «تو از سلاله پیغمبری، بنابراین پسر عموی من هستی، من تاکنون با هیچیک از سلاطین ملاقات نکردهام، حالا نیز متأسفم که چرا ناچار شدم با تو ملاقات کنم. به قرآن کریم استخاره کردم و استخاره خوب آمد، بنابراین به دیدارت آمدم تا شاید به نفع اسلام باشد. پسر عموی عزیزم، خودت و ملتت را خوب نگهداری کن. باید اسلام به مرحله مجد و عظمت ایام جدّ بزرگوار ما محمد (صلیالله علیه و آله) برسه، تو نباید از احدی بترسی. باید برای نجات فلسطین کوشش کنی. ای پسرعمو، اگر شده که روی پشت بامهای خانههای مردم خودتـان گنـدم بکارید بهـتر از ایـن اسـت که دسـت گـدایی و احتیاج به سمـت دشــمنان اسلام و مسلمانها، دراز کنی ... آن کسی که در مقابل تو به تو اندرز میگوید، دوستت میدارد و آنکه اینجا تملق تو را میگوید، در پشت سر به تو کینه میورزد، باید دوستان راستگویی داشته باشی که حق را حق و باطل را در چشم تو باطل جلوه دهند.»
نقل از کتاب «به یاری خداوند توانا»، به کوشش علی اکبری، نشر یا زهرا