به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 19,562
بازدید دیروز: 24,646
بازدید هفته: 82,123
بازدید ماه: 155,038
بازدید کل: 24,855,039
افراد آنلاین: 126
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۲۵ آبان ۱٤۰۳
Friday , 15 November 2024
الجمعة ، ۱۳ جمادى الأول ۱٤٤۶
آبان 1403
جپچسدیش
4321
111098765
18171615141312
25242322212019
3029282726
آخرین اخبار
۳۲۹ - خاطره ای از شهید سید اسدالله لاجوردی: شهیدی که مهربانی او مجرمان را پشیمان می‌کرد ۱۴۰۰/۰۵/۳۱
خاطره ای از شهید سید اسدالله لاجوردی:
 
شهیدی که مهربانی او مجرمان را پشیمان می‌کرد
 
    ۱۴۰۰/۰۵/۳۱
در تبلیغات بیگانگان و متاسفانه حتی برخی خودی‌ها از او چهره‌ای بسیار خشن ترسیم کرده بودند و چه تهمت‌ها و توهین‌های ناروایی که به وی نسبت دادند. او را جلاد اوین لقب دادند! و سرکرده شکنجه‌گران!!

اما وقتی در حسینیه زندان اوین، دو زانو در کنار زندانیان می‌نشست و به احوالپرسی با آنها مشغول می‌شد، همه آن تبلیغات و حرف‌ها و تهمت‌ها نزد همان زندانیانی که پیش از این به او تهمت و افترا بسته بودند، به یکباره همچون دیواری شیشه‌ای می‌شکست و فرو می‌ریخت.

این حکایت حاج سید اسدالله لاجوردی بود که اهالی زندان اوین به اختصار وی را «حاج اسدالله» می‌خواندند. حاج اسدالله با آن زندانیان (که تا چندی قبل از آن و در بیرون زندان در تیم‌های مسلح بر علیه نظام و انقلاب اسلامی می‌جنگیدند و در شرایطی که ارتش بعث عراق هزاران کیلومتر مربع از خاک میهن را در‌اشغال خود داشت، از پشت به مملکت و مردم خود خنجر می‌زدند) آنچنان گرم می‌گرفت که گویی با بچه‌هایش حرف می‌زند. او خود می‌گفت که به همه آن بچه‌ها به چشم قربانی نگاه می‌کند و نه جنایتکار.
شهید لاجوردی با اقتدا به امام و رهبرش، خیل جوانان و نوجوانان ساده دل و ناآگاهی که فریب مجاهدین خلق (منافقین) را خورده و در باتلاق نفاق آنها دست و پا می‌زدند، قربانیانی می‌دانست که نیاز به کمک و یاری دارند. از همین رو بود که زندان اوین را به واقع، برای رهایی این قربانیان از حصارهای تشکیلاتی و دستیابی به واقعیات و حقایق به آموزشگاهی بدل ساخت و نام آن را به یاد دوست و رفیق قدیمی‌اش که بدست همین منافقین شهید شد، آموزشگاه شهید کچویی گذارد.
این در شرایطی بود که مجاهدین خلق، مهیب‌ترین تروریسم تاریخ معاصر را به راه انداخته بودند و هر روز تعدادی از مردم را به جوخه‌های تروریستی خود می‌سپردند. اما حاج اسدالله برای انتقام، آموزشگاه شهید کچویی را در قلب زندان اوین بوجود نیاورده بود. او تنها طریق سربراه کردن گمراهان گروهک‌های ضد انقلاب را با تأسی به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصوم(علیهم‌السلام)، محبت و مهربانی می‌دانست.
از همین رو بود که در بهترین ساختمان زندان اوین (که در زمان رژیم شاه، مجتمع اداری و محل اقامت روسای زندان بود) سالن‌های آموزشگاه را قرار داد. کتابخانه نسبتا بزرگی برای استفاده زندانیان برپا کرد، آنها را از تلویزیون و شبکه داخلی زندان و تازه‌ترین روزنامه‌ها و اخبار بهره‌مند ساخت، برای فراگیری کار و حرفه و احتمالا باری از دوش خانواده برداشتن (که اغلب بچه‌های گروهک‌ها، هیچگاه در زمان به اصطلاح مبارزه و خدمت به تروریست‌ها حتی فکرش را هم نمی‌کردند) کارگاههای متعددی بوجود آورد و با بودجه محدودی که در اختیار داشت و با ترغیب برخی دوستانش به کمک مالی، دستگاهها و وسائل فنی این کارگاهها مانند چرخ‌های خیاطی و دوزندگی و کفش دوزی، ماشین‌های نجاری و چوب بری و مکانیکی و کشاورزی و... را خرید و در اختیار زندانیان علاقمند قرار داد تا هم حرفه‌ای بیاموزند، هم به کاری مشغول شوند و هم با حقوق و حق الزحمه‌ای که دریافت می‌کنند، احیاناً بتوانند به خانواده‌هایشان، کمک مالی بکنند. او برای زندانیانی که تمایل داشتند، کلاس‌های آموزشی مختلفی بوجود آورد، زمینه کارهای تحقیقی و هنری و ورزشی و... آنان را فراهم کرد. 1
در زمان شهید لاجوردی، بسیاری از زندانیانی که در بیرون فرصت تحصیل یا تکمیل آن را پیدا نکرده بودند، با نظارت وزارت آموزش و پرورش به تحصیل پرداخته، از آنها امتحان رسمی به عمل آمد و حتی مدرک تحصیلی دیپلم خود را دریافت کردند.2
برای نخستین بار درون زندان اوین، استخری را برای استفاده همه زندانیان فراهم آورد 3و نکته جالب اینکه برخی از خاطره نگاران فراری به خارج کشور که دورانی را در زندان اوین گذرانده و انواع و اقسام افتراها و تهمت‌ها را به زندانبانان خود نسبت دادند هم نتوانستند این خدمات شهید لاجوردی را نادیده بگیرند و در هر صورت به گوشه‌ای از آنها اعتراف کردند4 که همین می‌تواند گواهی دیگر بر عظمت کاری باشد که شهید لاجوردی در زندان‌ها انجام داد.
حاج اسدالله به همین اقدامات داخل محیط زندان بسنده نکرد و برای اینکه زندانیان گروهکی با فضای مردمی جامعه آشنا شوند، در دوره‌های مختلف و با گروه بندی‌های گوناگون، آنها را به گردش‌های سیاحتی و زیارتی، بازدیدهای فرهنگی و علمی و حتی دیدار از جبهه‌های جنگ برد. 5
شاید به باور خیلی‌ها نیاید که در سخت‌ترین زمان تهاجم تروریستی مجاهدین خلق به انقلاب و مظاهر آن، دادستان این انقلاب و رئیس‌زندان اوین، زندانیان را برای گردش و تفریح به اطراف سد لتیان ببرد، برای حضور در نمازجمعه و تماشای نمایشگاه بین‌المللی و برنامه‌های دیگر اقدام نماید و خودش در تمام این فعالیت‌ها همراهشان باشد. 6
شاید خیلی از زندانیانی که در سال‌های ۶۱ تا ۶۴ در زندان اوین بودند، از خاطر نبرده باشند بسیاری از اوقات وقتی از کارگاه به سالن‌ها بازمی‌گشتند، یا در مراسم خاص، همه بر سر سفره دسته جمعی غذا می‌خوردند و یا ملاقات‌های حضوری با خانواده خود داشتند، حاج اسدالله را همواره در حال کمک می‌دیدند که از هیچ نوع کاری ابا نداشت، دیگ‌ها و ظرف‌ها را می‌شست، جارو می‌کرد، با بچه‌ها در برنامه‌های ورزشی شان همراه می‌گردید، با خانواده‌ها و والدین بچه‌ها گرم صحبت می‌شد و بعضا به طور ناشناس در میان آنها حضور می‌یافت، چنانچه بعداً پدر و مادرها متوجه می‌شدند که ساعتها با شهید لاجوردی هم سفره و همراه بوده‌اند.7
ملاقات‌های حضوری و خصوصی و حتی ملاقات ویژه برای متاهلین، مرخصی‌های 2 روزه و3 روزه آن هم برای زندانیان گروهکی و امنیتی، از ابتکارات شهید لاجوردی بود که برای اولین بار مطرح شد و به اجرا درآمد.8
این توجهات و دقت‌های حاج اسدالله، از این بابت بود که خود سال‌هایی بسیار سخت را در زندان‌ها و سیاهچال‌های رژیم شاه گذرانده بود. او که ۹ سال از ۱۴ سال پس از تبعید حضرت امام (رحمه الله علیه) را در همان زندان‌ها طی کرد، بنا بر اسناد ساواک، دید چشم چپ خود را از دست داد، دچار درد شدید کمر و زخم معده گردید و ناراحتی‌های بسیاری را در اثر شکنجه‌های قرون وسطایی مزدوران شاه تحمل کرد. 9
خود در پرسشنامه زندانش به هنگام آزادی نوشته بود: «انسانی سالم به زندان آمدم و کلکسیونی از مرض را با خودم خواهم برد»10
او که از سال‌های آغازین نهضت امام خمینی (رحمه الله علیه) در هیئت‌های موتلفه اسلامی فعالیت می‌کرد و همرزم شهیدانی همچون محمد بخارایی و سید علی اندرزگو بود، پس از ترور حسنعلی منصور، نخستین زندان و شکنجه‌های رژیم شاه را تحمل کرد و از آن پس، بازداشت و زندان بود که برایش مکرر از پس یکدیگر می‌آمد و حبس پشت حبس شامل حالش می‌شد. اما لاجوردی از آن حبس‌های پی‌در‌پی و شکنجه‌ها وتهدید‌ها هراسی نداشت و به تکلیف خود عمل می‌کرد، تکلیفی که زمانی پخش اعلامیه‌های امام بود و زمانی دیگر به راه انداختن تظاهرات ضد اسرائیلی پس از مسابقه فوتبال ایران و اسرائیل در اردیبهشت 1349 و حمله به دفتر هواپیمایی رژیم صهیونیستی در تهران. 11
اما آخرین دوره زندان شهید لاجوردی که به 18 سال محکوم شد، مصادف با دوران اعلام رسمی مارکسیست شدن مجاهدین خلق بود و درگیری‌های لاجوردی با سران منافقین زندان که باعث شناخت هر چه بیشتر او از عناصر نفاق گردید. از همین روی مدیریت انقلابی و جهادی سید اسدالله لاجوردی بر دادستانی انقلاب اسلامی تهران و زندان اوین در مهم‌ترین برهه درگیری دشمنان انقلاب با نظام نوپای جمهوری اسلامی، هم گروهک‌های مختلف ضد انقلاب به خصوص منافقین (که شهید لاجوردی آنها را از درون زندان‌های شاه خیلی خوب می‌شناخت) را به حضیض ذلت نشاند و هم بسیاری از قربانیان آنها را مجددا به درون جامعه بازگرداند.
اما متاسفانه برخی مسئولین، ساده زیستی و قاطعیت انقلابی و رأفت اسلامی حاج اسدالله را تاب نیاوردند تا او را از دادستانی انقلاب و ریاست زندان اوین کنار زدند. اما پس از چند سال، مجددا به همکاری دعوت و این بار رئیس‌سازمان زندان‌ها شد. شهید لاجوردی در این سازمان حتی از امور زندانیانی که با عفو حضرت امام به جامعه باز می‌گشتند و نیاز به شغل داشتند، غافل نمی‌شد.
شهید لاجوردی در سازمان زندان‌ها، اداره‌ای به نام «مراقبت پس از خروج» برای کمک به زندانیان آزاد شده بوجود آورد و از طریق این اداره، بسیاری از زندانیان مشمول عفو حضرت امام را که درمحیط‌های شغلی به سختی پذیرفته می‌شدند را مشغول کار یا تحصیل کرد.
شهید لاجوردی اهل تجمل و تکلف نبود و در همان سازمان زندان‌ها، بسیاری از روش‌های زائد و‌ اشرافیت‌های اداری را ملغی کرد. تشریفات کاذب را حذف نمود و امور پرهزینه بی‌مورد را کنار گذارد. به قول دوستان و یارانش، او کم هزینه‌ترین مسئول نظام بود.12
شهید لاجوردی بازهم تحت فشار و با سعایت برخی از مسئولین، از مسئولیت فوق کناره‌گیری کرد و به قول خودش سبک بال و آسوده خاطر به همان مغازه کوچکی بازگشت که از سال‌های پیش از انقلاب واقع در بازار در اختیار داشت و با همان دوچرخه قدیمی‌اش رفت و آمد می‌کرد. اما اول شهریور 1377، در حالی که در مغازه کوچکش مشغول گپ و گفت با دو نفر از دوستانش بود، هدف منافقین تروریست قرار گرفت.
او به آرزویش رسید که همواره شهادت را برای پایان زندگی‌اش از خدا طلب می‌کرد و حقیقتاً که مردن برای شخصیت بزرگی چون لاجوردی خیلی کوچک بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سیمای اوین – جلد 1– انتشارات دادستانی انقلاب اسلامی تهران - تابستان 1362
2- زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی – غلامعلی پاشازاده – مرکز اسناد انقلاب اسلامی – چاپ اول – تابستان 1388 – صفحه 147
3- همان
4- نه زیستن، نه مرگ – جلد چهارم – تا طلوع انگور - ایرج مصداقی – صفحه 146- سوئد 1383
5- سیمای اوین – جلد 2 – انتشارات دادستانی انقلاب اسلامی تهران – پاییز 1363
6- همان
7- همان
8- زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی – پیشین – صفحه 114
9- یاران امام به روایت اسناد ساواک – جلد 6 – شهید سید اسدالله لاجوردی – مرکز بررسی اسناد تاریخی- چاپ اول – مهرماه 1377- مقدمه
10- همان
11- همان
12- زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی – پیشین – صفحه188 .

Image result for ‫گل لاله‬‎