پرسش:سکولاریسم چیست و چه علل و اسبابی موجبات پیدایش این تفکر در بلاد غربی را فراهم آورد؟
پاسخ:طرح مسئله
برخی از روشنفکران غربگرا در صددند تا در قالب بحث سکولاریسم، قلمرو و گستره گزارهها و آموزههای دینی را صرفا به مسائل فردی و آخرتی تنزل داده و مسائل سیاسی و اجتماعی را از قلمرو و گستره دین خارج کنند. در واقع کسانی که به نظریه دین حداقلی قائل هستند، براساس دیدگاهها و مواضعی که در بحث اهداف رسالت و بعثت انبیاء دارند، دعوت پیامبران را در امور آخرتی منحصر کرده و بدین ترتیب سکولاریسم را نتیجهگیری میکنند!
مفهوم سکولاریسم
واژه سکولار برگرفته از اصلاح لاتینی آن به معنای قرن و سده است و از آن تعبیر به زمان حاضر و اتفاقات این جهان در مقابل ابدیت و جهان دیگر شده است. در واقع به مفهوم عامتر اشاره به هر چیز متعلق به این جهان میباشد. در زبان فارسی، معادلهای متفاوتی برای این واژه ذکر شده است: از جمله عرفیگرایی، دنیاگرایی،جدا انگاری دین و دنیا و... به هر تقدیر، سکولاریسم پدیدهای غربی و به دوره گذار از سنت به مدرنیته مربوط است، و به گفته «ویلسون» جداانگاری دین و دنیا مفهومی غربی است که اساسا فرایندی را که به خصوص به بارزترین وجهی در طول قرن جاری، در غرب رخ داده است توصیف میکند (جداانگاری دین و دنیا، ویلسون برایان، هیات مترجمان، ص142)
عوامل پیدایش سکولاریسم
1- جزمگرایی و دگماتیسم
در تفکر دین مسیحیت قرون وسطا، مهمترین خصیصه، جزمگرایی و دگماتیسم است. باورهای دینی از طرف پدران روحانی کلیسا تعریف میشوند، و هرگونه تردید یا بازفهمی درخصوص این باورها به معنای ارتداد وکفر است. این باورهای جزمی منحصر به آنچه اصول دین مسیحیت اقتضا میکرد نبود، بلکه اندیشههای علمی مانند اعتقاد به مرکزیت زمین، دایرهای بودن مسیر ستارگان به دور زمین، نقصان ذاتی عقل آدمی در نیل به حقیقت، گناه آدم و... را نیز شامل میشد. به تعبیر شهید مطهری(ره)؛ کلیسا علاوه بر عقاید خاص مذهبی، یک سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را که غالبا ریشههای فلسفی یونانی و غیریونانی داشت و تدریجا مورد قبول علمای بزرگ دین مسیح قرار گرفته بود، در ردیف اصول عقاید مذهبی قرار داد و مخالفت با آن علوم رسمی را نه تنها جایز نمیشمرد، بلکه مخالفت با آنها را موجب ارتداد میدانست و از جامعه مسیحیت طرد میکرد! از سوی دیگر با نوعی رفتار پلیسی خشن در جستجوی عقاید و ما فیالضمیر افراد بود و تفتیش عقاید شدیدی را در میان آحاد جامعه به وجود آورده بود!( مجموعه آثار شهید مطهری، ج1، ص 487)
2- مخالفت با امپریالیسم پاپ
در سالهای 1269 تا 1353 امپریالیسم پاپ که در قانون شرع گنجانده شده بود به حد کمال رسید، ولی با تشکیل سلطنت فرانسه و تقویت حس ملیت در آن کشور، مسئله مخالفت با امپریالیسم پاپ به تدریج شکل گرفت، و این فکر پیدا شد که باید قدرت روحانی کلیسا را محدود و محصور کرد.(فلسفه دین، محمدتقی جعفری، ص61)
3- نارسایی مفاهیم دینی
در قرون وسطا که مسئله خدا به دست کشیشها افتاد، یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد که به هیچ وجه با حقیقت منطبق نبود، و طبعا افراد باهوش و روشنفکر را نه تنها قانع نمیکرد، بلکه متنفر میساخت و بر ضد مکتب الهی مسیحیت برمیانگیخت. (مجموعه آثار شهید مطهری، ج 3، ص 474) اگر نارسایی مفاهیم دینی و کلامی کلیسا را قرین نارسایی مفاهیم فلسفی مغربزمین بدانیم، به خوبی روشن خواهد شد که در اروپای قرن هجدهم، چگونه ماتریالیسم و سکولاریسم متولد شد، بنابراین عدم رشد تفکر فلسفی و بردگی اندیشه در قرون وسطا، فقر فلسفه اروپا، وقوع رنسانس و تحول خیرهکننده علوم بشری مستقل از اندیشه دینی، تفکر دینی قرون وسطا را به مرز هلاکت و نابودی رساند!
4- عوامل دیگری نظیر خشونت کلیسا، راسیونالیسم و عقلبسندگی، نسبیتگرایی، اومانیسم، مدرنیسم علمپرستی و... را میتوان از موجبات دیگر پیدایش سکولاریسم نام برد.