کامران پورعباس
نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران پیشتاز در عرصه امنیت و خدمتگزاری و انجام وظیفه است و این مهم در پرتو شجاعت و صلابت و ایثارگری حاصل گردیده است. نیروی انتظامی در این راه درخشان و نورانی و برای برقراری امنیت و انجام خدمت و وظیفه در نظام اسلامی، هزاران شهید و جانباز تقدیم نموده است.
به گفته سردار ایوب سلیمانی در خرداد 1398، نیروی انتظامی از اول انقلاب حدود ۱۳ هزار شهید تقدیم انقلاب اسلامی، نظم و امنیت جامعه و جمهوری اسلامی نموده است.
هشت هزار و 500 شهید در دفاع مقدس و چهار هزار و 500 نفر بعد از دفاع مقدس به شهادت رسیدهاند.
همچنین به گفته سردار قاسم رضایی در مهر 1400، نیروی انتظامی بیش از سه هزار و پانصد شهید در مقابله با قاچاق مواد مخدر تقدیم نموده است.آری آسمان ناجا از آغاز تاکنون نورباران و ستارهباران بوده و هست و در آینده نیز خواهد بود.
در ادامه یادی میکنیم از چند شهید عزیز و گرامی نیروی انتظامی تا ادای احترامی کرده باشیم در برابر عزت و عظمتِ اسلامی و ولایی و شهداییِ نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران.
***
شهید هوشنگ وحید دستجردی
امیرسرتیپ شهید هوشنگ وحید دستجردی، رئیس شهربانی کل کشور، از پشتیبانان نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی و از مقلدان امام بود که همواره کوچکترین وظایف شرعی را هم رعایت میکرد.
در سال 1357 که رژیم دستنشانده پهلوی دست به کشتار گسترده مردم در شهرهای گوناگون آلود، سرهنگ
وحید دستجردی درخواست بازنشستگی نمود و با لباس غیرنظامی در راهپیماییهای پرشور انقلابی شرکت داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بار دیگر به خدمت فراخوانده شد و مسئولیتهایی همچون رئیس شهربانی اصفهان، سرپرست اداره بازرسی و معاون انتظامی را بر عهده گرفت و در 24 اسفند 1359 به سمت ریاست شهربانی کل کشور رسید.
۸ شهریورماه ۱۳۶۰، هنگامی که شهیدان محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر به اتفاق چند تن از مسئولان کشوری و لشکری در جلسه شورای امنیت کشور در ساختمان مرکزی نخستوزیری شرکت داشتند، انفجار بمبی جاساز در یک کیف، باعث شهادت رئیسجمهور و نخستوزیر و مجروح شدن عدهای گردید.
وحیددستجردی هم که در آن نشست حضور داشت، دچار سوختگی شدید میشود و پس از انتقال به بیمارستان در ۱۴ شهریور 1360 به شهادت میرسد و همراهی با شهیدان رجایی و باهنر را با همسفر شدن کامل مینماید.
شهید محمدرضا سبحانی
شهید محمدرضا سبحانی، نخستین شهید نیروی انتظامی و شهر سوسنگرد در دوران دفاع مقدس است.
این فرزند غیرتمند انقلاب در ششمین روز از حمله رژیم بعث عراق، در منطقه سوسنگرد بستگانش را دور خود جمع کرد و دست به نبردی جانانه علیه دشمن زد.
این شیرمرد 20 ساله در نهم مهرماه 1359، به تنهایی در قامت یک لشکر مقابل نیروهای متجاوز بعثی میایستد و دو ساعت مبارزه مینماید و پس از اتمام فشنگهایش، با بدن مجروح اسیر میشود.
ددمنشان بعثی محمدرضا را با دستان بسته به خودرو میبندند و روی زمین میکشند و بعد از قطع دستش، پیکر مجروح و نیمهجانش را با سیم به نخل بسته، روی آن بنزین ریخته و آتش میزنند و این قهرمان سرفراز، اللهاکبرگویان به فیض عظیم شهادت نایل میآید.
شهید محمود اماناللهی
شهید امير سرتيپ محمود اماناللهی فرزند شهید احد اماناللهی است. پدر شهید از همان اوايل انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمده بود، در 6 تیر 1359 حین درگيري در روستاهاي تابع شهرستان تكاب به دست گروهكهاي ضدانقلاب به شهادت رسيد.
محمود در دومين روز آغاز جنگ تحميلي همراه با ٢٧٠ نفر از دانشجويان دانشگاه افسري نزاجا به فرماندهي شهيد نامجو داوطلبانه برای مقابله با دشمن بعثي در مناطق جنگي آبادان و خرمشهر به نبرد عليه كفار بعثي پرداخت.
در جريان سقوط قسمت غربي خرمشهر، پس از مقاومت زياد از ناحيه پرده ديافراگم قلب، پاي راست، كمر و هر دو دست به شدت مجروح شد و در حالي كه بيهوش بر زمين افتاده بود به اسارت ارتش عراق درآمد.
به گواهي شهيد ابوترابي، محمود به خاطر عدم همكاري با استخبارات بعث و تحريك نمودن ساير اسرا به مقابله با نيروهاي بعثي، بارها مورد شكنجه و آزار و اذيت قرار گرفت.
با صداي تلاوت قرآن، اذان و مداحي در رثاي امام حسين(ع) و يارانشان، بعثیها را به ستوه آورده بود. به همين علت وي را در زندانهاي مخفي شكنجه ميكردند.
سرانجام به تشخيص سازمان صليبسرخ جهاني به دلیل شدت جراحات به عنوان مجروح جنگي صعبالعلاج، پس از تحمل ٢٤٤ روز اسارت همراه با ٢٤ نفر از اسرای ايراني با عدهاي از اسرای عراقي مبادله و در
26 خرداد 1360 وارد تهران شدند. اما باز به جبهه شتافت مدتها جهاد نمود. بعد جنگ عهدهدار مسئولیتهای مختلفی در ناجا و خارج ناجا گردید. سرانجام به علت جراحات شديد مغزي، بعد از چند مرحله اقدامات پزشکی در 17 خرداد 1379 به ديدار پدر و همرزمان شهيدش
شتافت.
شهید جواد حاج خداکرم
سردار جواد حاج خداکرم برادر شهید جنگ تحمیلی ابراهیم حاج خداکرم است. جواد قبل از انقلاب مخفیانه برای مولا امامحسین(ع) هیئت میگرفت.
با جوانها دور هم جمع میشدند و اعلامیه و نوار کاستهای امامخمینی را پخش میکردند و همیشه هم در تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی حضور داشت.
بعد از انقلاب هم یکی از برنامههایی که در محله برگزار مینمود، تعزیهخوانی خیابانی بود و خود نقش حضرت علیاکبر(ع) را بازی میکرد و خیلی وقتها هم در هیئتها مداحی میکرد. جواد از ابتدای جنگ در جبهههای نبرد حضور یافت. بعد از جنگ فرمانده نیروی انتظامی قم، کرج، و مناطق 2 و 10 تهران شد.
در نهایت به دستور رهبر معظم انقلاب اسلامی لبیک گفت و با خانواده به استان سیستان و بلوچستان هجرت کرد. در سال 1374 جانشین ناحیه و در سال 1375 فرمانده ناحیه انتظامی استان سیستان و بلوچستان گردید.
ساده زندگی میکرد و از تجملات نفرت داشت. اعتقاد داشت تمام وسایل دنیا باید برای نزدیک شدن به خدا مورد استفاده قرار بگیرد و میگفت هرچه به خدا نزدیک شوید از شیطان دور میشوید. تمام مقام و درجه خود را مدیون خون شهدا میدانست و به مناسبتهای مختلف تعدادی از برادران بسیج محل را سازماندهی میکرد تا به خانواده شهدا سرکشی کنند.
سرانجام در بیست و پنجم آبان سال 1376 در منطقه عملیاتی شیلر، از توابع شهرستان زابل، پس از یکی از بازدیدهای مرزی در مسیر برگشت به شهرستان زابل با یک گروه از اشرار برخورد و از ناحیه چشم چپ مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و به شهادت
میرسد.
همسر شهید از فضایل حاج جواد تعریف مینماید: «میگویند هر شهیدی به هر کدام از اهلبیت(ع) ارادت داشته باشد، شبیه به همان معصوم به شهادت میرسد.ایشان بینهایت غیرتی بود و به حضرت ابوالفضل(ع) ارادت خاصی داشت. ایشان مثل حضرت تیر به چشمشان خورد....آقا جواد برای امامخمینی(ره) بالبال میزد. علاقه خاصی نسبت به ایشان داشت. در مقابل امام جان بر کف
بود. زمانی که شاه فراری شد و اعلام کردند که امام میخواهد برگردد، تمام خیابانهای شهباز را گلکاری کردند. ایشان یکی از محافظان ماشین امام بودند.
به من میگفت اگر ایشان را نبینم، مشکلی ندارد، اما باید وظیفهام را به بهترین شکل ادا و از ایشان اطاعت
کنم....
جواد زمانی که آقای خامنهای رئیسجمهور بودند، در تیم حفاظت ایشان حضور داشتند.زمانی که خانوادهها را برای دیدن آقای خامنهای دعوت میکردند، ما را هم به این دیدار میبرد تا ایشان را ببینیم. حاجی به آقا امامحسین(ع) خیلی ارادت داشت. ماه محرم به روستایی که بعد از اصفهان قرار دارد میرفتیم. جواد که آشپزی را از پدرش یادگرفته بود، برای اهالی روستا آشپزی و تعزیهخوانی میکرد...
حاج جواد در سیستان و بلوچستان قبل از خطبههای نماز جمعه سخنرانی میکرد و با اهل سنت آن منطقه خیلی خوشبرخورد بود.هیچکس باورش نمیشد حاجی شیعه است. با برادران اهل تسنن کاملاً همتراز بود و با آنها نماز میخواند. رفتارش به گونهای بود که مردم آنجا خیلی ایشان را دوست داشتند. حاجی واقعاً وقتی در کارهایش به موفقیت میرسید وضو میگرفت و سجده شکر به جا میآورد، میگفت: «خدا رو شکر من یک روز دیگر توانستم برای این مردم کار کنم.»
شهید مدافع حرم مهدی نوروزی
شهید مهدی نوروزی، اهل کرمانشاه، از کارکنان نیروی انتظامی است که در 20 دی 1393، در دفاع از حرمین عسکریین در سامرا مورد اصابت گلوله تروریستهای داعشی قرار گرفته و به شهادت میرسد تا عنوان نخستین شهید مدافع حرم استان کرمانشاه را داشته باشد.
شهید تا دقایقی نفس میکشیده و همرزمانش میگویند دائم زیر لب «لبیک یا حسین» میگفته است. در حالی هم شهید شد که 32 ماه از ازدواجش میگذشت و یک فرزند خردسال داشت.
همسر این شهید والامقام خاطرنشان مینماید: «فدایی مقام معظم رهبری بود... همسرم تمامی امور و فعالیتهای خود را مبتنی بر رضای الهی، اهلبیت(ع) و رهبر معظم انقلاب انجام میداد... او همواره به این نکته تأکید داشت که باید مالکاشتر مقاممعظم رهبری باشد و قبل از فرموده ایشان، دستورات آقا را اجرا کند. او نسبت به پوشش چادر که یادگار حضرت زهرا(ع) است، غیرت خاصی داشت. علیرغم اینکه او در داخل کشور مسئولیت خطیری را برعهده داشت، اما معتقد بود خط مقدم دفاع از اسلام، سامرا است و نباید سامرا را تنها و غریب گذاشت.»
مادر شهید با افتخار میگوید: «شهید عاشق کربلا بود و همواره میگفت ای کاش
در کربلا همراه امام حسین(ع) بودم و بارها تأکید میکرد امروز خط دفاع از اسلام و ولایت، سامرا است و در نهایت در همین راه و در خط مقدم دفاع از اسلام شهید شد....افتخار من این است که پسرم فدای راه امام حسین(ع)،
امام زمان(عج) و دفاع از اسلام و انقلاب شد. مهدی علاقه و ارادت عجیبی به رهبر معظم انقلاب داشت و حتی حاضر بود همه چیز خود را و حتی پدر و مادر خود را برای ولایت فقیه فدا کند و اعتقاد به ولایت فقیه در روح و جسم او جریان داشت و زبانم قادر نیست آنگونه که مهدی ولایتمدار بود را تشریح کنم...
زمانی که به کربلا سفر کرده بودیم و مهدی نیز بهعنوان مدافع حرم آنجا بود، بهدنبال گرفتن رضایت از من برای شهادت بود و من هم راضی به خوشحالی او بودم و هرروز از خدا میخواستم که شهادت را نصیبش کند...
پیام شهادت پسرم مهدی، دفاع از حریم ولایت تا پای جان است و اکنون من نیز حاضرم تمام زندگی خود را فدای مقام معظم رهبری کنم.»
شهید مهران اقرع
شهید مهران اقرع 23 ساله به عنوان فرمانده دسته شهدا در ۱۷ فروردین ۱۳۹۴ در منطقه نگور در مرزهای جنوب شرقی کشور با عوامل گروهک تروریستی به اصطلاح جیشالعدل که از داخل پاکستان وارد مرزهای ایران شده بودند، درگیر شده و به شهادت
میرسد.
مادر شهید در مورد شهادتطلبی و ویژگیهای فرزندش میگوید: «دوستانش میگفتند: ما همیشه در نامههایمان مینوشتیم بسمهتعالی یا اینکه بسماللهالرحمنالرحیم، ولی مهران همیشه مینوشت بسم ربالشهدا و صدیقین. این روزهای آخر میگفت: باید رضایت پدر و مادرم را جلب کنم تا خدا زودتر دعوتم کند. حافظ قرآن بود. چند جزء قرآن حفظ کرده بود. از اعضای ثابت هیئتهای مذهبی بود... عاشق مقام معظم رهبری بود. هر جا تصویر ایشان را میدید با چنان عشقی نگاه میکرد که وصفشدنی نیست.وقتی مشهد بود مدام میگفت بریم حرم؛ خیلی به امام رضا(ع) ارادت داشت... در هر شرایطی نمازش را اول وقت میخواند. میگفت: هرکس نمازش را به موقع بخواند هر چه بخواهد به دست میآورد.»
شهید رضا صیادی
سروان شهید رضا صیادی فرمانده پلیس نوپوی استان خوزستان، شهید شاخص نیروی انتظامی در سال ۱۳۹۹ بود که در اغتشاشات آبان سال 1398 که با اسم رمز گرانی بنزین انجام شد، در درگیری با معاندان و ضدانقلاب و اراذل و اوباش در ماهشهر در ۲۷ آبان ۱۳۹۸ به فیض شهادت رسید.
انجام واجبات، اهمیت دادن به مسائل و فرایض دینی و اخلاقی، صداقت، شجاعت و ولایتمداری از ویژگیهایی بود که رضا در دوران خدمتش به آنها معروف بود.
برادر رضا از امام زمانی بدون شهید میگوید: «این شهید والامقام همواره امام زمان(عج) را حاضر و ناظر بر رفتار انسانها میدانست. رضا آرزوی سربازی در رکاب امام زمان(عج) را داشت و همواره میگفت که دوست دارم امام زمان ظهور کند و در رکابش به شهادت برسم.
رضا صبحهای جمعه دعای ندبه را ترک نمیکرد و تا اذان ظهور به امور خانواده رسیدگی میکرد و بعد به نماز جمعه میرفت، اما هرچقدر که به غروب جمعه نزدیک میشدیم، حالش دگرگون میشد، بهطوری که به پشتبام خانه میرفت و برای ظهور امام زمان دعا میکرد.
وقتی که رضا به شهادت رسید، پدر خانواده پیکر بیجان رضا را در آغوش کشید و دعا کرد: «خدایا؛ راضیام به رضای تو، این فرزندم را در راه خودت بپذیر و جزو یاران خوب مهدی فاطمه قرار بده.»
شهید حامد ضابط
در مرداد 1399، واحدهای گشت موتوری ضربت سرکلانتری چهارم پلیس پیشگیری پایتخت به یک دستگاه خودروی پراید مشکوک و به آن دستور ایست میدهند که توجهی نمیکند و متواری میشود. در ادامه تعقیبوگریز صورت میگیرد و راننده پراید بعد از اینکه پشت چراغ قرمز گیر میکند، دنده عقب به سمت موتورسیکلت پلیس حرکت کرده و آن را زیر میگیرد.
گروهبان حامد ضابط بعد از اعزام به بیمارستان به شهادت میرسد. راننده پراید که دارای سوابق متعدد ارتکاب سرقت است، توسط گروه ضربت سرکلانتری چهارم دستگیر میشود.
سردار رحیمی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ در مراسم تشییع پیکر شهید حامد ضابط اعلام نمود: «خون امثال شهید حامد ضابط، در واقع همت مضاعفی در نیروی انتظامی و در تکتک همکاران من ایجاد میکند.»
سردار ظهیری رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ نیز در این مراسم از پیشرو بودن شهید میگوید: «این شهید واقعاً درمدت کمی که در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران رشادتهای بینظیری داشت، در تمام مأموریتها و عملیاتها پیشرو بود و همیشه سعی داشت که مأموریتش را به نحو احسن انجام بدهد.»
به گفته مادر بزرگ شهید، حامد بچه هیئتی بود و از کودکی چادر هیئت میزدند و تا حالا هئیتدار بود. همان شب که شهید شد، میخواست برود پرچمهای محرم را در کوچه بزند و قصدم داشت در سوم امام، یک گوسفند قربانی و پخش نماید.
مادر بزرگ شهید بعد از این حرفها میگوید: «ولی دیگه رفت پیش اربابش آقا امام حسین.»
شهید عبدالجبار مختومنژاد
شهید عبدالجبار مختومنژاد، سرباز 20 ساله کلانتری ۱۱۰ شهدا در تهران و اهل شهر گنبدکاووس در استان گلستان است که با قرائت قرآن و مدیحهسرایی برای اهلبیت و روزه گرفتنهای مکرر شناخته میشد. مختومنژاد در مرداد 1400 در حال انتقال سارق سابقهدار از دادسرا به کلانتری بود که سارق شرور در نزدیکی کلانتری اقدام به فرار میکند. سرباز وظیفه او را تعقیب میکند و در نهایت در جدال با متهم، با ضربات چاقو به شدت زخمی و سارق متواری میشود و به محل زندگیاش در کرج میگریزد که خیلی زود شناسایی و بازداشت میشود.
عبدالجبار مختومنژاد بر اثر شدت جراحات و اصابت چاقو به قلبش در بیمارستان به شهادت میرسد.
شهید ضرغامپرست
تابستان امسال برخی از مردم شهرهای خوزستان در پی بحران کمآبی ناشی از سوء مدیریت دولت قبل به صورت میدانی اعتراض خود را به وضع موجود اعلام کردند و این حضور باعث سوءاستفاده گروههای تجزیهطلب و ضدانقلاب شد. نیروی انتظامی علاوهبر تأمین امنیت مردم در آبرسانی به روستاهای خوزستان همکاری نمود.
افسر فداکار و شجاع، ستوان ضرغامپرست مأمور یگان امداد و از پرسنل نیروی انتظامی در ماهشهر است که در عملیات پاکسازی کوی شهید طالقانی در ماهشهر توسط اشرار و معاندین مسلح که در بین مردم نفوذ کرده بودند، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در شب عید قربان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید یک فرزند دو ساله داشت و ماهها قبل از شهادت، در سیل خوزستان برای کمک به سیلزدگان رفته بود و برای مردمی که بدون آب و غذا مانده بودند، دبه دبه آب حمل میکرد و به آبرسانی روستاهای خوزستان کمک مینمود که تصاویر آن نیز منتشر شده و بسیار هم بازتاب داشته است.
همسر شهید تعریف مینماید: «ضرغام مشکل و درد مردم را مشکل خودش میدانست. با تانکرهای آبرسانی همراه میشد و به مردم آب میرساند. به گفته همکارانش همان شبی که به شهادت رسید بستههای آب معدنی تهیه کرده و برای مردم برده بود... شاید یکی از دلایلی که باعث شد ضرغام به این عاقبت بخیری و شهادت دست پیدا کند را باید در داشتن روحیه جهادی و خلوص نیت در سالهای خدمت به مردم خوزستان بدانیم.
او خودش را وقف مردم کرده بود... همه آنچه در مدت تشییع و تدفین همسر شهیدم دیدم شکوه بود و عظمت... در فرمانداری وقتی تابوت شهید را باز کردند، پیشانیام را روی پیشانی شهید گذاشتم و گفتم من منتظرت بودم که از مأموریت برگردی! پس چرا اینطور همدیگر را ملاقات کردیم؟ برای بار دوم صدایش زدم ضرغام چرا تنهایم گذاشتی؟ به خدا قسم برای لحظاتی چشم راست شهید باز شد. همه آنهایی که آنجا بودند دیدند. چشمهایش را بوسیدم و دستم را گذاشتم روی چشمش.»
درود خدا بر دلاورمردان رشید و برومند نیروی انتظامی و مجاهدان فی سبیلالله و شهدای والامقامی که سربلند و سرافراز در نزد پروردگار ابدی و جاودانهاند.