سیدمحمد مشکوهًْالممالک
او هم یکی از بندگان خداست، یکی از همان انسانهایی که روی زمین راه میروند و زندگی میکنند؛ اما گویا هدیه خداوند است به بندگان، نشانهای است برای اهل ایمان که بگوید میتوان در زمین خاکی زیست و دلی آسمانی داشت، میتوان بدنی پر از تیر و ترکش داشت و برای خدمت به بندگان خدا، لحظهای آرام ننشست، میتوانی شیعه باشی و دلت برای کمک به مردان و زنان و کودکان اهل سنت بتپد... آری امثال سردار شهید حبیب لکزاییها آمدند تا به ما بگویند در همین دنیای پر از زر و زور و تزویر میتوان آسمانی زندگی کرد و سعادتمند شد.
زندگی پربرکت سردار لکزایی سرشار از عبرت و پند است؛ لذا برآن شدیم تا با کمک دوستان و همکاران این شهید گرانقدر گوشهای از سیره این عزیز سفرکرده را به رشته تحریر درآوریم تا شاید در ظلمتکده نفسانی چراغ راهمان شود.
***
حبيب لک زايي روز 18 شهريور 1342، در خانوادهاي روحاني ديده به جهان گشود. پدرش روحاني، و از مبارزان دوران ستم شاهي بود؛ روح مبارزاتي، از کودکي در وجود حبيب ريشه دواند، تا آنجا كه از او فردي شجاع ساخت که در دوران کودکي و نوجواني، خواب آرام را از چشمان ضد انقلاب، به کابوس تبديل کرد؛ آري، او پاسداري شد که اهالي، زير سايه صلابت او آرامش میيافتند.
حاج حبيب لک زايي، در اين دوران، با وجود اینکه دانشآموز بود، با كارهايي همچون: «پاره کردن عکس خاندان منحوس پهلوي از کتابهاي درسي»، «آموزش قرآن»، «پخش كردن عکس و رساله در ميان انقلابيها» و «نوشتن شعار بر ديوارهاي روستا و مدرسه»، در صف نخست «مبارزان انقلابي زابل» جاي گرفت.
وي پس از پيروزي انقلاب، افزون بر ايفاي نقش فعال و تأثيرگذار در محروميتزدايي از منطقه زابل و شرکت در برنامه هاي فرهنگي، با جهاد سازندگي نيز همکاري داشت. همچنين او در 8 تير 1360، به عضويت سپاه پاسداران درآمد و چندين بار در جبهه نبرد حق عليه باطل، حضور پيدا کرد. حبيب لک زايي در شرايطي به جنگ
مي رفت که فرماندهان، به حضور او در پشت جبهه، و تلاش براي تقويت نيروهاي اعزامي تمايل بيشتري داشتند؛ بر اين اساس، بارها پس از ورود به جبهه، بنا بر دستور فرماندهان، به عقب باز مي گشت. وي در سال 1367، در منطقه شلمچه به شدت مجروح شد؛ به طوري که 4 روز در بيهوشي به سر برد. گفتني است، 77 درصد جانبازي، يادگار همين مجروحيتها بود و ترکش هاي باقيمانده در ناحيه سر، گردن، چشم، قفسه سينه و ديگر قسمتهاي بدن، سالها با اين سردار پرتلاش همنشين شدند. سردار لک زايي از ابتداي جنگ تا لحظه شهادت، مسئوليتهاي بسياري را برعهده داشت. اين سردار سربلند سپاه اسلام که «مدال جانباز نمونه کشور در زمينه مبارزه با تهاجم فرهنگي» را نيز بر سينه داشت، در سال 1370 به پاس تلاش در حراست از مرزهاي کشور، از سوي مقام معظم رهبري(مدّ ظلّه العالي) مورد قدرداني قرار گرفت. افزون بر اين، وي در طول حياتش، بارها توسط فرماندهان عالي رتبه نيروهاي مسلح، تشويق و تقدير شد.
سردار شهيد حاج حبيب لک زايي که خطيبي توانا و زبردست بود، قلمي روان نيز داشت؛ به گونه اي كه مقالات گوناگوني از او به يادگار مانده است. شايان توجه است، وي در «ششمين اجلاس سراسري نماز» به عنوان «نگارنده مقاله برتر»، و در تابستان سال 1391 نيز به عنوان «فعال نمونه مهدوي» در «هشتمين همايش بين المللي دکترين مهدويت» مورد تجليل قرار گرفت.
سردار «بي ادعا و گمنام زمين» و «نامْ آشناي آسمانيها»، در
25 مهر 1391، در مأموريت کاري و در لباس سبز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، در بيمارستان بعثت نيروي هوايي ارتش، مصادف با سالروز شهادت حضرت امام جواد(عليه السلام) و سومين سالگرد شهادت سرداران شهيد نورعلي شوشتري و شهيد رجب علي محمدزاده که به تعبير سردار شهيد لک زايي، «شهداي وحدت، امنيت و خدمت» بودند، به فيض رفيع شهادت نائل شده، در سايه سپيدارهاي ملکوت آرميد. راهش پررهرو باد.
فعالیت آگاهانه همراه با صداقت و پاکی
سردار ابوالقاسم بابائیان معاون وقت سپاه میگوید: شهید لکزایی یکی از سربازان غیور و جان بر کف سپاه بودند. هنگامی که برای ارزیابی فعالیتهای مجموعه سپاه سیستان و بلوچستان، حضور پیدا میکردیم، یکی از ارزیابیهایی که صورت میدادیم، عملکرد این شهید بزرگوار بود که به حمدلله جمعبندیهایی که در مجموعه سپاه دنبال میشد، بسیار مثبت و آگاهانه بود. ایشان با شناختی که از محیط و مردم و اجتماع منطقه داشت، تصمیماتی که میگرفتند، آگاهانه و به جا بود.
گذشت، یکی از خصوصیات بارز ایشان بود. گذشت ایشان، گذشت از هر جهت بود. هم خارج از وقت کاری خودش خدمت میکرد و فعالیت شبانهروزی داشت و هم از عناوینی میگذشت، که بعضاً برخی ممکن است برای رسیدن به این مدیریتها و مسئولیتها تلاش هم بکنند. در یک مقطعی هم میخواستیم ایشان را برای جانشینی فرمانده سپاه سلمان منصوب کنیم که ایشان به من گفتند: «اگر کس دیگری هست که جانشین بگذارید بهتر است و من به عنوان یک سرباز و خدمتگزار در هر جایی که در منطقه سیستان و بلوچستان به من واگذار کنید همانجا انجام وظیفه میکنم». ایشان لیاقت و شایستگی مسئولیتهای بالاتری را داشتند، اما به خاطر اینکه به مردم سیستان و منطقه خودشان خدمت کنند، این ایثار و از خودگذشتگی را نشان دادند که در همان منطقه بمانند و آنجا کار کنند.
بحمدالله و المنه مدتی هم که مسئولیت داشتند و زحمت میکشیدند و کار میکردند، با افتخار و با عزت کارها را دنبال میکردند. مدتی که در سپاه مسئولیت داشت، تمام امتیازاتشان مثبت بود و امتیازات بسیار بالا و خوبی داشت که قابل تحسین است. در بین بعضی از دوستانی که میخواستیم به منطقه سیستان و بلوچستان اعزام کنیم، سردار لکزایی همیشه زبانزد بود. ما به دیگران میگفتیم از ایشان یاد بگیرید و بروید در آن منطقه خدمت کنید. دوستان هم این را به عنوان الگو و سرمشق رفتاری و خدمتی خودشان قرار میدادند و به عنوان همرزم و همکار و همیار ایشان در منطقه فعالیت میکردند.
روز آخر
روز آخری هم که ایشان تشریف آوردند و ما در خدمتشان بودیم درست وقتی که وارد اتاق کار من شدند، اذان ظهر شروع شد. من سؤال کردم «وضع سپاه سیستان و بلوچستان و سپاه سلمان چطور است؟ از مأموریتها چه خبر؟ تعریف کن!» اول اذان ایشان شروع کردند به صحبت کردن. وسط اذان که شد، چون صدای اذان میآمد، دیدم که نفس ایشان دارد تند میزند. پرسیدم: «اضطرابی، ناراحتی، چیزی هست که تند تند نفس میزنید؟» ایشان گفتند: «قلبم کمی درد میکند، چیز خاصی نیست.» اذان که به آخر رسید من احساس کردم که نفسشان تندتر میزند. گفتم: «پس برویم برای نماز و بعد از نماز میآییم با هم صحبت میکنیم». پا شدیم و از اتاق آمدیم بیرون. حدود بیست قدم که ایشان آمد، گفت: «من دیگر نمیتوانم راه بروم. اگر یک ماشینی بیاید و من را برساند به مسجد خوب است». تا مسجد سی قدم دیگر مانده بود. عرض کردم که پس برگردیم اتاق و همانجا نماز بخوانیم. آمدند داخل اتاق و یک آب قندی درست کردیم و به ایشان دادیم. آمبولانس را هم خبر کردیم و ایشان را به بیمارستان بعثت نیروی هوایی رساندیم.
خوب آنجا ایشان را تحت درمان قرار دادند و رسیدگی کردند. از اذان ظهر روز دوشنبه تا آن اذان روز سه شنبه (مهر ماه 1391) طول کشید. خوب ما به ملاقات ایشان در بیمارستان هم رفته بودیم، نشسته بودند و حالشان هم خوب بود. اما درست اذان ظهر فردای آن روز یعنی 24 ساعت بعد، اذان را که گفتند، مسئول بهداری سپاه سلمان زنگ زد که سردار لکزایی به رحمت خدا رفتند و به درجه شهادت رسیدند.
اخلاص و پشتکار را با هم داشت
سردار جواد ملکی که چند سال در منطقه سیستان و بلوچستان خدمت کرده با این سردار گرانقدر همکاری داشته و ایشان را میشناسد و از خصوصیات اخلاقی والای شهید لکزایی میگوید:
مطلب اولی که مهم است و امیدوارم که خداوند به من هم عطا بفرماید، اخلاص در عمل بود. این شهید بزرگوار، بیش از آنچه که امروز ما از ایشان مطلب میدانیم و آشنایی داریم یا مطالبی که تا کنون نوشته شده، عملکرد داشته و آثار معنوی خوبی به جا گذاشته و اینها، از باب اخلاص در عمل ایشان بود. شهید عزیزی که مخلصانه و به خاطر خدا، قدم برداشت. به خاطر خدا حرکت کرد و کارش به خاطر خدا بود. هیچگاه از آنچه واقعیت داشت، از حقایقی که در زندگیاش بود نمیگفت، از خودش تعریف نمیکرد. به قول امروزیها، دکانی برای خودش باز نکرد.
ایشان سابقه جبهه خوبی داشت. سابقه خدمتی خیلی خوبی در سیستان و بلوچستان داشت. ردههای مختلف را از پایین تا بالا پیموده بود. جانباز 77 درصد بود. بیش از 65 ترکش در بدنش بود. یک چشمش را از دست داده بود و بالاتر از همه اینها، اینکه پدر شهید بزرگواری بود. در این مدتی که با حاج حبیب معاشرت داشتم، هیچگاه ندیدم که بیاید و این مطالب را بیان کند. و اینها حاصل اخلاصی بود که داشت و چیز دیگری نبود؛ چون اگر کسی به خاطر خدا کار کند و عملش را به خدا هدیه کند، مزدش را هم از خدا میخواهد. توقعش هم از خداست و از کس دیگری نه توقعی دارد و نه مزدی میخواهد و نه دنبال درجه و مقامی است.
پشتکار
مطلب دیگر پشتکار در عمل است. شهید لکزایی خیلی پشت کار داشت. لذا وقتی نگاه میکنی میبینی که یک کارهایی انجام داده است که باور نمیکنی که کار یک نفر و فکر یک نفر بوده! هر کس که به یک مقامی رسیده؛ چه از نظر معنوی و چه از نظر مادی و مخصوصاً به شهادت رسیده، یعنی به مرحلهای رسیده که خداوند او را پذیرفته، و اینها اولاً حاصل آن اخلاص و ثانیاً پشتکار در عمل بوده.
ممکن است یک کسی کار خوبی انجام دهد و خودش را کنار بکشد. گاهی هم شما شنیدید که مثلاً میگویند آقا ما کار خودمان را کردیم، ما وظیفه خودمان را انجام دادیم، ما حقی را که بر گردنمان بود، ادا کردیم، ولی اینطوری نیست! اگر یک کسی به نظام جمهوری اسلامی، به ولایت فقیه، به دین، به آرمان شهدا، به کربلا و امام حسین علیهالسلام متعهد باشد، هیچ وقت مسئولیت، مأموریت، و ظیفه و کارش تمام شدنی نیست. علی الدوام در کار است. تا هر وقت زنده است، تا هر وقت که این جسمش با او یاری میکند، این دارد کار و وظیفهاش را انجام میدهد و حاج حبیب از همین طایفه بود. لذا شما میبینید تا آخرین لحظات و قبل از اینکه به بیمارستان منتقل بشود، پیگیر کارهای استان سیستان و بلوچستان بود.
به جریانها و تحولات منطقه اشراف داشت
سردار نعمان غلامی معاون وقت بازرسی سازمان بسیج مستضعفین نیز از سردار لکزایی گفت:
سال ۸۶ بود که توفیق خدمت در سپاه استان سیستان و بلوچستان نصیب من شد. اولین تماسم با آقای لکزایی آن موقع بود. من ایشان را ندیده بودم، اما اوصافش را شنیده بودم. من تلفنی با ایشان تماس گرفتم و گفتم بناست که بیایم آنجا و میدانم شما سابقه دارید و ویژگیهای شما شاخص است. آشنایی با ایشان، تلفنی و از آنجا شروع شد. من رفتم به استان و شروع به کار کردم. ایشان جانشین سپاه استان بودند و من یک سال در خدمتشان بودم.
سرآمد اخلاص، مردمداری و تواضع
شهید لکزایی از نظر ویژگیهای شخصیتی، دارای یک امتیازات فوقالعادهای بود؛ اولاً ایشان از لحاظ آن اخلاصشان آن ویژگیهای معنویشان، آن سیره الهیشان، یک شخصیت بسیار ممتازی بود. یعنی شهادت الحق و الانصاف، حق لکزایی بود. برای اینکه لکزایی، از نظر روحیه معنوی و ایمانش، از همان آغاز ورودشان به سپاه و مراحل مجاهدتشان در جبههها و بعد هم حوادث استان سیستان و بلوچستان، در یک صحنه عملی دفاع از انقلاب ساخته شده بود.
لکزایی ضمن اینکه در زمان جنگ یک رزمنده بود، در صحنههای دفاعی در استان سیستان و بلوچستان هم حضور داشت و ایشان تا زمان شهادتشان در مجاهدت بود. به نظرم شهید لکزایی دائرة المعارف وقایع و حوادث و تاریخ انقلاب در استان سیستان و بلوچستان بود.
شهید لکزایی به نظرم از جمله کسانی است که به عالیترین وجه در ایجاد وحدت و داشتن یک نقش موثر حاکمیتی در استان سیستان و بلوچستان عمل کرد. تعامل و ارتباطش و احترامش به مردم اهل سنت و بزرگان منطقه، به رزمندهها و بسیجیها و مسئولین، طوری بود که هیچگاه اجازه طرح فاصله در استان سیستان و بلوچستان را نمیداد. از این نظر عملکرد ایشان و تاریخچه زندگی ایشان، واقعاً سرمایه معنوی برای استان سیستان و بلوچستان هست. اینها همه برگرفته از ویژگیهای شخصیتی ایشان بود.
شهید لکزایی در استان سیستان و بلوچستان، در تعامل با مردم منطقه، همیشه با صبوری خاصی با مراجعین برخورد میکرد. استان سیستان و بلوچستان یک استان گسترده است. مراجعین و کسانی که از منطقه چابهار از نقاط مختلف دیگری میآمدند با ۵۰۰ تا ۷۰۰ کیلومتر فاصله میآمدند، ایشان افراد را درک میکرد و با آن صبوری خودش، به حرفهایشان گوش میداد.
شهید لکزایی، غیر از این ویژگی، انسان مخلصی بود و این اخلاص باعث شده بود عنایات الهی و توجهات الهی شامل حالش شود. هیچگاه در وجودش به اندازه سر سوزنی منّیت، یا کار برای خودش وجود نداشت. وقف مردم بود. خودش را سرباز نظام میدانست. لذا از این جهت شهید لکزایی، به نحوی عمل کرده بود که توانسته بود، توجه و اعتماد مجموعه بچهها در درون سپاه، بسیج و قبایل و طوایف را به خودش جلب کند. ایشان یک وزنهای بود که باعث ثبات و آرامش در منطقه بود. با اینکه مثلاً در فاجعه تروریستی تاسوکی، فرزند و دامادشان به شهادت رسیدند و ایشان خودش اولین کسی بود که وارد صحنه تاسوکی شده بود و آن صحنه بسیار دل خراش عملکرد تروریستها را در منطقه دیده بود، اما هیچگاه نوع نگاه او به منطقه و به مسایل منطقه مطلقاً تحت تأثیر این حادثه قرار نگرفت. یعنی بعد از این حادثه ایشان در همان جایگاه و منزلتی که از او توقع بود عمل کرد. لذا شهید لکزایی در مردمداری، اخلاص و تواضع سرآمد بود.
مدیریت
ویژگی ممتاز دیگری که شهید لکزایی داشت مدیریت ایشان بود. شهید لکزایی به دلیلاشراف بر تحولات سیاسی، اجتماعی و قومی و جریانهایی که در منطقه وجود داشت، به یک کارشناس فوقالعاده و مسلط در مورد مسایل منطقه تبدیل شده بود.اشراف او بر موضوعات و مسائل مختلف، باعث شده بود که وقتی ما در درون سپاه میخواستیم تصمیمی برای مسایل منطقه بگیریم، نمیتوانستیم نظر لکزایی را نگیریم. چون او کل حوادث، تحولات، شخصیتها و جریانهای منطقه را میشناخت و این اشراف او به مدیریت و اتخاذ تصمیمات صحیح و راهبردی، و ارائه یک برنامه موفق، به بچههای سپاه کمک میکرد.
متعلق به همه
از جمله ویژگیهای بسیار ممتاز شهید لکزایی که امروز اینچنین از او یاد میشود و در منطقه، نام او برای همیشه ماندگار است، این است که او در طراز نظام و حاکمیت عمل میکرد. یعنی شهید لکزایی متعلق به یک قوم و یک مذهب خاص و متعلق به یک جریان خاص در منطقه نبود. مایه آرامش، وحدت و همگرایی در منطقه بود. شما میبینید که وقتی لکزایی به شهادت میرسد و خبر شهادتش به منطقه میآید، تشییع پیکرش و مراسماتش بسیار با شکوه و با آن جمعیت برگزار میشود. در منطقه بلوچستان بچههای بلوچ و سنی مذهب منطقه، پایگاه به نام پسر لکزایی میزنند. این خیلی نکته قابل توجهی است.
من به نظرم میآید امروز این آرامش، این وضعیت واقعاً با ثباتی که ما در منطقه جنوبشرق داریم، با همه توطئههایی که دشمنان انقلاب اسلامی برای ناامنی منطقه و ایجاد فاصله و شکاف بین قومیتها و مذاهب میکنند، به دلیل وجود چنین شخصیتهایی مثل شهید لکزایی است. این رویکرد و این روحیه، باید برای همیشه در منطقه مدّ نظر باشد و رویش کار بشود.
بصیرت و آیندهنگری
از جمله نکات و ویژگیهای بسیار شاخص دیگر شهید لکزایی، بصیرت و آیندهنگری او و داشتن عملکرد و کارکردهایی با تأثیری پایدار و همیشگی است. بعد از حادثه تاسوکی و آن فاجعهای که تروریستها در منطقه رقم زدند، شهید لکزایی در حقیقت با اتحاذ تصمیمی که برای برگزاری سالانه مراسم شهدای تاسوکی گرفتند، با تمرکز بر مزار شهدا و تبدیل آن به یک مجموعه فرهنگی، با نشر آثار فراوانی که سالانه در راستای گرامیداشت این شهدا انجام دادند، یک جریان فرهنگی و یک عملیات روانی بسیار عمیق و تأثیرگذار برای افشای ماهیت تروریستها در منطقه پایهگذاری کردند و امروز هم شما میبینید که در منطقه تروریستها جایی برای تأثیرگذاری در منطقه ندارند و از گوشه و کنار، اقداماتی را انجام میدهند، به دلیل همین اتفاقات و همین برنامههای تأثیرگذار و داشتن ایدههای روشن برای معرفی ماهیت تروریستها بود که در شهید لکزایی در اوج خودش وجودش داشت.
شهید لکزایی با اینکه جانباز بود و مشکلات جسمی فراوانی داشت، ولی وقتگذاری و تلاش شبانهروزی او در منطقه بینظیر بود. وقتی از سپاه زاهدان برای انجام بازرسیها و سرکشیها راه میافتاد، حدود دو هفته، ده روز، طول میکشید تا دوباره لکزایی به زاهدان برگردد. یعنی اینچنین شبانهروز وقت میگذاشت تا بالاخره خونهایی که در منطقه بر زمین ریخته شده، اینها پاسداری بشود و راه طولانی و روشن شهدا با گامهای بلند توسط مردم منطقه، توسط بسیجیها طی بشود.
منتظر شهادت بود
سردار محمد فرهادی مسئول وقت مرکز راهبردی بسیج مستضعفین که همکاری نزدیکی با شهید لکزایی داشته، این شهید والامقام را توصیف میکند:
یکی از افتخارات بنده این است که همکار ستادی شهید لکزایی در سازمان بسیج مستضعفین بودم. همکاری خیلی نزدیکی با هم داشتیم. میتوانم یکی از ویژگیهای ایشان را مصداق همین آیه ذکر کنم؛ ایمانی که ایشان به هدفشان داشتند، ایمانی که به راهشان داشتند، ایمانی که به امام داشتند، ایمانی که به انقلاب و شهدا داشتند، حقیقتاً مثال زدنی است. پای این ایمان هم ایستاده بودند و نشانهاش هم اینکه عزیزانی را در این راه در واقع تقدیم اسلام کرده بودند. مثل کوه، صبر و استقامت داشتند؛ یکبار ما از زبان ایشان نشنیدیم که پسر و داماد ایشان شهید شدهاند. نشنیدیم گلهای کنند. بلکه یک رضایتمندی کامل از آن چیزی که پیش آمده بود در پیش درگاه الهی داشتند.
عامل وحدت
یکی دیگر از ویژگیهای ایشان که در منطقه بارز هست، بحث مردمداری ایشان و عامل وحدت بودن است. ایشان یک عامل وحدت در بین مردم شیعه و سنی بودند و مردم، چه سنی و چه شیعه ایشان را به معنای واقعی قبول داشتند و ایشان در منطقه، احترام خاصی برای مردم قائل بودند. خدمتگزار صدیقی برای مردم بودند برای خدمت به مردم سر از پا نمیشناختند.
خدمتگزار
در موضوعات مختلفی که مثلاً در جهاد سازندگی بود، در خدمترسانی به مناطق محروم بود، ایشان در منطقه یکی از پیشقراولان این خدمتگزاری بود.
یکی دیگر از مواضع ایشان تسلط بسیار خوب در موضوعات کارشناسی بسیج بود. ایشان در منطقه یک فرد خبره در موضوعات بسیج، هم از نظر علمی و هم از نظر تجربی بودند. یکی از افراد صاحب نظر بود. هر فرماندهای که میرفت آنجا، تکیهگاهش شهید لکزایی بود؛ هم به دلیل آشنایی که به منطقه داشت و هم به دلیل تسلطی که در موضوعات مردمی و موضوعات کاری بسیج داشت.
در جبهه فرهنگ
ایشان یک چهره فرهنگی بودند. درعین حالی که جانشین سپاه سلمان بودند ولی هم در هیئتمدیره گلزار شهدا، هم دبیری بنیاد مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، و هم دبیری ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر استان را به عهده داشتند. در تمام کارهای فرهنگی، در استان یک چهره کاملاً فرهنگی بود. یک چهره شاخص و فعال و تأثیرگذار در مسایل فرهنگی به حساب میآمد و در عین حال با این ویژگیهایی که عرض کردم، فردی بسیار کم حرف و ساکت بود و این نیز از ویژگیهای مردان خداست. به حد ضرورت صحبت میکرد. بیشتر اهل عمل بود تا اهل حرف. معمولاً مردان خدا اینطوری هستند؛ کم حرف و اهل عمل.
روحیه شهادت طلبی
ایشان یک جانباز و ایثارگر ۷۷ درصد بودند ولی بیشتر همکارها نمیدانستند که مثلاً درصد جانبازی ایشان چقدر هست. این موضوع را اظهار نمیکردند و یک فردی بودند که دائم منتظر شهادت بودند: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً» ایشان مصداق این آیه بودند. همیشه وقتی میخواست از اتاقش بیرون برود، اتاقش را طوری آماده میکرد که گویا آخرین باری است که از آن اتاق میآید. همیشه در فکر شهادت بود. برای اینکه شهادت را دریابد لحظه شماری میکرد. یک فرد منتظر شهادت بود.
تشکیلاتی بود
سجایای اخلاقی ایشان واقعاً بالاست در عین حال یک فرد تشکیلاتی بود. یعنی از لحاظ تشکیلاتی، مطیع دستورات بالا و دستورالعملهای بالا و ولایی و اهل ولایت بود. یعنی خانوادهاش را و خودش را در واقع قربانی ولایت میدانست و آماده فداکاری برای ولایت و برای کشور بود. ویژگیهای منحصر به فردی داشت که بنده یکی از افتخاراتم این است که همکار ایشان بودم. ان شاءالله که خداوند ما را هم به همین توفیقات برساند و عاقبت ما را هم ان شاءالله ختم به شهادت بگرداند.