خط قرمز نظام اسلامی
۱۴۰۰/۰۸/۰۴
بازخوانی خطبه 20 شهریور 88 رهبر انقلاب در گفتوگو با آقای حسن رحیمپور ازغدی
در خطبه دوّم، رهبر انقلاب این بحث را مطرح میکنند. مثلاً راجع به بنیصدر و بازرگان _ با اینکه سوابق مذهبی و انقلابی داشتند _ اختلاف سر مبانی بود؛ در این انشعابها و تعارضها، اختلاف در مبانی و عقاید بود. حساب اینها را باید جدا کنید،
با این حال نباید به آنها هم ظلم کنید. اختلاف مبانی داریم، خیلی خوب، محترم است؛ مگر اینکه آنها با قانون درگیر شوند؛ آنوقت باید از قانون دفاع کنید. اینجا هم رهبری تعبیر قشنگی دارد و میگوید: همه میگویند دفاع از شخص، خوب است؛ بله، ولی دفاع از نظام هم لازم است. همه از منافع خودشان دفاع میکنند، امّا کسی از نظام دفاع نمیکند.
جایی که حقوق نظام _ حقوق نظام هم یعنی حقوق عمومی مردم _ دارد به خطر میافتد، باید از آن دفاع کرد. برخی خودشان کار را کشاندند به ترور و درگیریهای خیابانی با مردم _ مثل منافقین _ نظام هم تا آخرین لحظه سعی کرد اینها را حفظ کند و درگیری ایجاد نشود. یک سری انشعابها هم بر اساس اختلاف بنیادین نیست، بر سر منافع است ولی رنگ عقیدتی و مبنایی به آن میدهند؛ بعد درگیر میشوند و به مبانی هم پشت میکنند.
البتّه باز هم تا دشمنی نمیکنند، محترم هستند و باید حقوقشان رعایت بشود؛ نظام نباید با آنها درگیر شود و با آنها کاری داشته باشد. اینجا است که رهبر انقلاب میگویند نظام با دگراندیشها مشکل ندارد. اصلاً دگراندیش چیست؟ همه دگراندیش هستند؛ من نسبت به شما دگراندیشم، شما نسبت به من دگراندیشید. دگراندیشی یک بحث است، معارضه و ضربه زدن و درگیر شدن یک بحث دیگر است.
ایشان میگویند رقابت و اختلاف نظر و سلیقه در چهارچوب قانون و نظام مضر نیست بلکه کاملاً مفید است. اصلاً اگر رقابت و انتقاد نباشد، نظام فاسد میشود؛ یک گروه سر کار میمانند، هیچکسی هم از آنها سؤال نمیکند؛ قدرت همانطور دست خودشان میماند و دستبهدست میشود.
گاهی هم دو جناح این کار را میکنند؛ مثل حزب دموکرات و حزب جمهوریخواه آمریکا؛ توافقی است! چند سال شما بخورید و چند سال ما، شما بخورید تا باز ما هم بخوریم. نخیر، باید عملاً امر به معروف و نهی از منکر کرد.
برای همین جناحبندی تا یکجایی درست است، امّا از یکجایی به بعد مشکل دارد.
حفظ اصول: نکته بعد این است که ایشان میگویند اختلاف در چهارچوب اصول باشد. اصول چیست؟ چون هرکسی میتواند بگوید اصول این است.
اصول ضوابط قطعی اسلام است؛ اصول قانون اساسی است؛ اصول مواضع امام و وصیّتنامه امام است و سیاستهای کلّی است که ولیّفقیه ابلاغ میکند. شما مخالف هستید؟ عیب ندارد، انتقاد هم میکنید، بکنید؛ امّا درگیر شدن با این اصول را تحمّل نمیکنیم. قضیّه آقای منتظری با امام همین بود. ایشان حرفهایش را خصوصی به امام زد، راجع به لیبرالها و منافقین و جنگ و... امام هم جواب ایشان را داد؛ کارشناسان هم آمدند جواب سؤالات ایشان را دادند. ایشان خصوصی نقدش را به امام گفت امّا بعد یک مرتبه از بیبیسی سر درآورد و یا در سخنرانی عمومی وسط جنگ، علیه امام و علیه جنگ حرف میزد.
اینها دیگر ضربه زدن به امنیّت جامعه است. گاهی طرف به اسم دگراندیشی، وارد عرصه دروغ و تهمت میشود. اگر گروهی مخالف نظرات رسمیاند، خب باشند؛ انتقاد کنند؛ امّا تهمت و اهانت نباشد.
بههرحال، این بخش سخت در هر حکومتی، حتّی در اروپا و آمریکا هست. گاهی با تانک میآیند به سراغ مخالفان. فرقه داوودیها را در آمریکا با تانک زدند. در اروپا اگر خطّ قرمزشان را رد کنید، به شما رحم نمیکنند؛ شدیدترین برخوردها را در پیش میگیرند. همهشان هم چیزی شبیه شورای نگهبان یا دادگاه قانون اساسی دارند، ولایت مطلقه دارند.
البتّه آنها هوشمندانه عمل میکنند؛ کاری میکنند که اصلاً 10 نفر هم از لابهلای سیستم بالا نیایند تا حکومت از این ناحیه تهدید شود؛ همه را طوری طرد میکنند. میگویند ما 4 تا نامزد میخواهیم که آن هم از احزاب درمیآیند و از صد لایه فیلتر
رد میشوند. آخرش هم که سر کار میآیند، دو جور حرف میزنند امّا یک کار انجام میدهند.
بههرحال، رهبری میگویند همهجا این خطّ قرمزها را دارند، در برابر مخالفانی که این خطوط را رعایت نکنند، برخوردهای خیلی خشنی هم میکنند.
رهبر انقلاب در جای دیگری این نکته را گفتهاند که باید در فهم مسائل هم «شجاعت» داشت. چون ترسیدن، آدم را دچار اختلال در فهم میکند. تفاوت این شجاعت در فهم
_ به خصوص در شخص زعیم حاکم _ با استبداد رأی چیست؟ کجا باید منعطف بود و از جامعه بازخورد گرفت و کجا باید روی فهم خود پای فشرد؟ ملاک چیست؟
ملاک مشورتپذیری و پاسخگویی و انتقادپذیری است.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) معصوم هستند امّا میگویند مرا امر به معروف و نهی از منکر کنید. کدام معروف است که علی به آن عمل نکرده و کدام منکر است که علی انجام داده باشد؟ ولی ایشان صریح هستند.
جالب این است که نمیگویند این حقّ شما است، میگویند حقّ من به عنوان حاکم است؛ نمیگویند شما آزادی انتقاد دارید، میگویند حقّ من است که از من انتقاد کنید. این را امامی گفته که معصوم است.
در جای دیگر میگویند من بالاتر از این نیستم که خطا کنم؛ البتّه بعدش میگویند اگر خودم باشم و خودم؛ چون آنجا دارند با مخاطبانی صحبت میکنند که ایشان را معصوم نمیدانند.
این را هم بدانیم که اکثر مردم و حتّی اغلب شیعیان در زمان ایشان، شیعه سیاسی بودند؛ شیعه کلامی خیلی کم بودند.
تیپهای خاصّی شیعه کلامی بودند که اعتقاد داشته باشند ایشان خلیفه بلافصل پیامبر است و این نصب الهی است و ایشان معصوم است. حتّی آنهایی که در سه جنگ در جبههها نیروهای امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) بودند، اکثرشان شیعه سیاسی بودند؛ یعنی لزوماً معتقد به عصمت ایشان نبودند ولی میگفتند حکومت حقّ علی است. شیعه علی در آن موقع، شیعه سیاسی است که اکثرشان از نظر کلامی اهل سنّت هستند.